نظام تصمیمگیری در ساختار ورزش نیازمند یک نگرش همهجانبه است که ضمن تدوین یک راهکار مشخص و منسجم، قادر باشد تمام زیر بخشهای ورزش تصمیمگیری را در جهت اهداف خود هماهنگ و همجهت نماید. وجود اهداف متضاد یا گاه اهداف مشخص در ساختار ورزش ولی با ارائه راهکارهای متفاوت و در مواردی متضاد در ورزش کشور ، شاید مهمترین عاملی بوده که یا برنامههای بلندمدت منسجم تدوین نشده یا در اجرا با مشکلات متعدد روبهرو و در نهایت از صحنه خارج شده است.
یکی از پرسشهایی که در بحث توسعه ورزشی مطرح است، درجه قانونپذیری ایرانیان است. چگونه است یک بازیکن ایرانی شاغل در اروپا در یک باشگاه ورزشی به سرعت تابع قوانین حرفه ای باشگاه میشود، اما در داخل کشور به سختی به قانون تن میدهد. آیا قوانین ما به اندازه کافی لازمالاجرا نیست یا آنکه این فرهنگ است که تبعیت از قانون را تحت تاثیر قرار میدهد؟
البته این خصلتها قابل اصلاح هستند. مشروط به اینکه تشخیص بدهیم مشکل کار کجاست. برای خیلی از مدیران ورزشی ما ، خصلتهای مدنی موضوع مهمی نیستند.
اگر قرار باشد ساختار ورزش کشوری پیشرفت کند یا باید سرمایه اجتماعی داخلی متخصص داشته باشد یا تحول فرهنگی. اگر فرهنگ مناطق شرق آسیا را مطالعه کنید، به عنوان مثال ژاپن ، مشاهده می کنیم تحت تاثیر این سرمایه اجتماعی در ساختار ورزش خودشان به رشد رسیدند. مبنای فرهنگی این رشد هارمونی است. یک مدیر ورزشی یا ورزشکار ژاپنی از بچگی یاد میگیرید که باید با همدیگر هماهنگ باشند. وقتی این سرمایه اجتماعی وارد هر نهادی می شود ، به سرعت به توسعه و رشد منجر میشود. هماهنگ بودن، هارمونی داشتن، همدیگر را نفی نکردن و همپوشانی داشتن، نتیجه تجربه مهمی است. این تجربه نشان داد که چگونه خصوصیسازی وقتی وارد ورزش جامعهای میشود که در آن هارمونی اجتماعی وجود دارد، موجب افزایش پیشرفت در ساختار نظام ورزش میشود. مهمترین ویژگی فرهنگی برای توسعه ساختار ورزش ، هارمونی اجتماعی است. یعنی همه دست اندرکاران ورزشی و هواداران احساس کنند که به یک جمع بزرگی به نام سازمان ورزش وابسته هستند و باید برای رشد این ورزش کمک کنند و زحمت بکشند.
اگر یک فرهنگ ورزش بلندمدت و باثبات بوده و با فرهنگ جهانی سنخیت نداشته باشد و از سویی با هارمونی اجتماعیاش هماهنگ نباشد، مانع توسعه ورزش میشود.
ما در سیاست ورزش داخلی و خارجی خود فراز و نشیب داریم. در کشور ما، هر دولتی که پس از دوران جنگ سرکار آمده، نگاه خاص خود را به توسعه ورزش داشته است و دولت بعدی بخش عمدهای از آن دیدگاه را نقض کرده است. ما یک پارادایم مشخصی نداشتهایم، به همین دلیل است که فراز و نشیب درسیاستگذاری و عملکرد ما در ورزش بسیار گسترده بوده است. ضمن اینکه ما درآمد مناسبی هم داشتهایم که میتوانستیم در رشد وتوسعه ورزش کشور بهکار بگیریم که چنین نکردیم. در دوران پس از انقلاب، درآمد نفت ایران بیش از ۹۰۰ میلیارد دلار بوده است. اگرچه کارهای خوب و مفیدی انجام شده، اما این میزان درآمد میتوانست ساختار زیرساختی ورزشی و رهیافت بسیار متفاوتتری نسبت به کیفیتی که امروز وجود دارد، ایجاد کند.
بخشهای مختلف حاکمیت ورزش ما اجماع تئوریک ندارن. برای بخشهایی از ورزش ما مبارزه با نظم جهانی اهمیت دارد و برای بخشهای دیگری ندارد . مثلا ما دارای کمیته ملی المپیک ، وزارت ورزش ، باشگاهها و فدراسیون های مختلف هستیم که همه اینها تفاوتهای جدی در جهانبینیشان دارند. درحالی که اگر همه ساختار ورزش کشور آلمان یا ژاپن را کنار هم بگذارید، تفاوت آنها در سیاستگذاریها است و نه در جهانبینی. ما نتوانستهایم این پیوند را ایجاد کنیم. اگرچه در همه جای دنیا تفکرات مختلف وجود دارد، اما اختلاف تفکرات ما با یکدیگر در حد فلسفی است و نه سیاستگذاری.
مسلما وظیفه وزارت ورزش است که همه را دور هم جمع کند و برای به اجماع رسیدن جریانهای اجتماعی کمک کند. هروقت جریانهای فکری در ورزش قطبی میشوند، برای آینده ورزش جامعه پیام خوبی ندارد. دلیل آنکه باشگاههای آلمان بهرغم بحرانهای مالی چند سال اخیر، توانسته از این بحرانها موفق بیرون بیاید، این است که آنها دائما سعی میکنند از طریق گفتوگو، هارمونی ملی را حفظ کنند. آنها بین بخش خصوصی، ساختار ورزش ، باشگاهها ، فدراسیون ها و فدراسیون هایی بین المللی ارتباط منظم دارند. دائم با هم بحث کرده و اطلاعاتشان را با هم تبادل میکنند. ...