اگر این اصل را بپذیریم که گفتمان انسانها از تفکر، نگرشها، باورها، اعتقادات و دانش آنها نشات میگیرد، آنگاه میتوانیم قبول کنیم که عملکرد و رفتارهای سیاسی- اجتماعی مسئولان نیز از شناخت و نحوه تفکری که در خصوص آحاد مردم و گروههای اجتماعی دارند، سرچشمه میگیرد.
سهشنبه گذشته دادستان کل کشور طی سخنانی فعال شدن کانال مالی اتحادیه اروپا با ایران را فرزند معلول برجام خواند و از مسئولان خواست این ولد معلول را به دامن نگیرند.
این اتفاق در حالی رخ داد که چند روز پیشتر نیز رئیسجمهوری کاخ سفید را معلول ذهنی خطاب کرده بود.
انتشار این سخنان از سوی دو مسئول تراز بالای کشور علاوه بر فروپاشی ساختارهای فرهنگی اصلاح شده، تلویحا القا کننده فلسفه «بار اضافی بودن معلول و تلاش برای عدم پذیرش مسئولیت فرزندان دارای معلولیت» است.
تعداد زیادی از شهروندان معلول، فعالان و انجیاوهای معلولان در سراسر کشور هم نسبت به این دو اتفاق موضع گرفتند و واکنش نشان دادند اما باید گفت این دو اتفاق که هرگز خوشایند جامعه معلولان ایران نیست بهصورت غیر مستقیم از واقعیتهای تلخی در خصوص نگرش مسئولان به معلولان پرده برمیدارد.
بسیاری از ما تصور میکنیم رئیس قوه مجریه شاید هرگز به معنای دقیق این واژه و جامعه مظلومی که به آن خوانده میشوند نیاندیشیده و از این اتفاق ناراحت میشویم در حالیکه واقعیت چیز دیگری است.
با اشاره بر این اصل که «تفکر، مادر کردارهاست» میتوان گفت اتفاقا رئیسجمهوری کاخ سفید را معلول ذهنی میخواند چون اطمینان دارد با بکار بردن این واژه، آنچه شایسته دولت آمریکا بوده را به او گفته.
کم نیستند مسئولانی که زمام امور را به عهده دارند اما چون تفکرشان بر مدار ناتوانی معلولان میگردد برای این طیف اولویتی قائل نیستند و لذا در اعطای حقوق مسلم آن نیز دریغ میکنند.
اظهارات دادستان کل کشور نیز اگر چه ماهیتی سیاسی و غیر مرتبط با افراد معلول داشت، اما بسیار دردناک بود. این مطالب حتی اگر ذرهای بر عدم لزوم مسئولیتپذیری در قبال معلولان اشاره داشته باشد زخمی است که درد آن تا سالها التیام نمییابد.
هرچه جایگاه مسئولان بالاتر باشد انتظارات از آنها بیشتر و مسئولیتشان سنگینتر میشود و اظهارات دادستان کل کشور و نیز رئیس جمهوری از این حیث قابل تامل است که طیف معلول در میان اختیارات بیشمار آنان نه تنها صاحب جایگاه و تعریف صحیح نیستند بلکه از تشخص انسانی نیز برخوردار نشدهاند.
به این سوال بیاندیشیم: آیا در زندگی واقعی والدین باید از پذیرش فرزندان معلول خود امتناع کنند؟ آیا معلولان پدیدههای بحرانی جوامع هستند و دور انداختنشان توسط خانوادهها انقدر مرسوم است که در دنیای سیاست به این اقدام بدیهی رفرنس میدهیم؟
گاهی مسئولان غیر انسانیترین سیاستها و رفتارها را به معلولیت تشبیه میکنند در حالیکه تعبیر معلولیت از هر گونه پدیده یا رفتار سیاسی ولو درست یا نادرست، صحیح نیست، حال تعبیر کننده آن هر کسی که میخواهد باشد.
معلولیت؛ انتخابی نیست و چون نیست قابل استهزاء هم نیست.
بنابراین با اتکا بر این اصل که ادبیات مسئولان نشاندهنده تفکر و دانش آنان است باید گفت: هسچ مسئولی اجازه ندارد از ادبیات تحقیرکننده نسبت به شهروندان معلول استفاده کند.
کمترین حق معلولان بر مسئولان این است که حقوق شهروندی آنان را محترم بشمارند و ادبیاتی در خور شان آنان و خودشان اتخاذ کنند و تشبیه آمریکای جنایتکار به معلولان کمتوان ذهنی نقض آشکار این اصل اصیل است.
اگر معلولیت آنقدر ناگوار است که میتوان چنین تعابیری از آن داشت پس چرا زمامداران امور که از قضا در راس هرمهای مدیریتی نیز قرار دارند یکبار برای همیشه از بروز آن پیشگیری نمیکنند؟
چرا دولت هنوز زیر بار رایگان شدن هزینه آزمایشهای ژنتیک پیش از ازدواج نرفته؟ چرا خودروها و جادههای ما هنوز به تولید معلول و معلولیت مشغولند؟
معلولیت و محدودیت جسم مخصوص به گروهی از انسانها نیست بلکه عنصر غیر قابل انکار در وجود آدمی است و اگر چنین نبود زندگی بشر اکنون صورت دیگری به خود گرفته بود.
ضمن آنکه این پدیده در کمین همه انسانهاست و چه بسا چند لحظه بعد نوبت یکی از ما باشد.
از همینرو امیدواریم نگرش مسئولان از «ناکارآمد بودن معلولان» به سمت «تجدید نظر در خود و انطباق دانستهها با واقعیت روز» میل کند و نتایج حاصل از آن در سیستم مدیریتی کشور تسری یابد.
*خبرنگار حوزه معلولان