; ?>; ?>
کمتر از یک هفته به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم باقی مانده است و تاکنون ۳ مناظره انتخاباتی برگزار شده و همچنان کاندیدای پرتعداد اصولگرا پای کار هستند و خبری از اجماع و کناره گیری شنیده نمی شود.
در ابتدا تصور می شد که انتخابات ۱۴۰۳ به سمت دوقطبی شدن پیش نخواهد رفت و پیش بینی ها حکایت از آن داشت که رأی مسعود پزشکیان تنها کاندیدای اصلاح طلب و میانه رو، به هیچ وجه در طراز رأی کاندیدای یک اصلاح طلب نخواهد بود. از طرف دیگر چون صلاحیت افرادی مثل علی لاریجانی و اسحاق جهانگیری توسط شورای نگهبان رد شده بود، تصور می شد که فضا برای جریان اعتدالی و اصلاح طلب چندان گرم نخواهد شد.
با تأیید صلاحیت ۶ کاندیدا توسط شورای نگهبان، دیده شد که ۴ تن از آنها در واقع به نوعی کپی پیست همدیگر بودند بنابراین فضا به سمت دیگری سوق یافت. مصطفی پورمحمدی ،کاندیدای جدیدالورود به انتخابات بود که فعالیت سیاسی چندان طولانی در فضای سیاسی کشور نداشت؛ چراکه بعد از دولت اول حسن روحانی که در آن دوران وزیر دادگستری بود، دیگر در فضای سیاسی کشور حضور نیافت. به این علت پورمحمدی چندان نتوانست در فضای رسانه ای و مجازی برجسته شود. با این اوصاف، در انتخابات کاندیداهای اصولگرا را باید قالیباف، جلیلی، زاکانی و قاضی زاده دانست و چنین ترکیبی یک نوع رقابت درون تشکیلاتی در جریان اصولگرا را شکل داد.
البته ناگفته نماند که جریان اصولگرا در انتخابات مجلس شورای اسلامی که در اسفندماه ۱۴۰۲ برگزار شد، با چالش های بزرگی مواجه بود که عمده آنها عبارت بود از افشاگری هایی که از یک طرف علیه محمدباقر قالیباف انجام می شد و از طرف دیگر وی مخالفان را هدف می گرفت و هر دو به دنبال این بودند که بتوانند اکثریت مجلس را به دست گیرند. همان فضای پر چالش با شهادت ابراهیم رئیسی به یک فضای سیاسی جدید منتقل شد و همان اختلاف ها کاملا به سمت انتخابات ریاست جمهوری سوق یافت. اما از آنجا که ماهیت انتخابات ریاست جمهوری و مجلس متفاوت است، بنابراین اصولگراها مجبور شدند که یک فضای تازه ای را پیش پای خود باز کنند.
با نگاهی به گذشته می توان دید که انتخابات در سال های ۹۲ و ۹۶ الگویی را ایجاد کرده بود که اصولگراها با جمعیت زیاد به کاندیداهای زیاد ورود پیدا کنند و بتوانند علیه جریان رقیب خود در مناظره ها و فعالیت های تبلیغاتی برخورد تندی را انجام دهند که بتوانند طرف مقابل را منکوب کنند.
اما در این دوره از انتخابات آن ایده ای را که در مقابل حسن روحانی و اسحاق جهانگیری در پیش گرفته بودند، وجود نداشت، چراکه شخصیت مسعود پزشکیان چنین اجازه ای را نمی داد. شخصیت او توانسته قابلیت هایی را از خود نشان دهد که خیلی از این قابلیت ها به جریان اصولگرایی نزدیک بوده است. استفاده از کلید واژه هایی مثل نهج البلاغه، مقام معظم رهبری و سیاست های مقام معظم رهبری به راحتی توانست جریان اصولگرا را در مواجهه با وی زمین گیر کند.
در صورتی که اگر چهره هایی مانند عباس آخوندی یا اسحاق جهانگیری مورد تأیید شورای نگهبان قرار می گرفتند، تبلیغات پرحجم جریان اصولگرایی به مثابه یک توپخانه کاملا می توانست بر سر آنها فرود بیاید.
اما درباره علیرضا زاکانی چنین حرفی را نمی توانستند بزنند. از طرفی زاکانی ادبیاتی که استفاده می کند، عامیانه است و شباهت هایی با ادبیات محمود احمدی نژاد هم دارد و این خود به خود می تواند دست اصولگرایان را در حمله به او ببندد. وقتی چنین افرادی در این فضا قرار گرفتند و جریان اصولگرایی که به دنبال این بود که با کاندیداهای خود، کاندیدای اصلاح طلب و معتدل را بزند، مسعود پزشکیانی را در مقابل خود دید که نه در حد روحانی و دیگران است و نه قابل تخریب. بنابراین مجبور شدند با یکدیگر جدال کنند و یا اینکه حرف های تکراری بزنند. از طرفی با توجه به اینکه بعد از شهادت ابراهیم رئیسی فضای سیاسی کشور به سمت عدم نقد او تمایل یافت و کسی مایل و یا مجاز به حمله به او نیست و حتی سیاست های دولتش را هم نمی توان نقد کرد، جریان اصولگرا در مقابل یک پارادوکس قرار گرفت. از طرفی نمی داند آیا باید وعده هایی فراتر از رئیسی بدهد یا باید به نقد عملکرد رئیسی بپردازد. در هر دو صورت بازی برای جریان اصولگرا در یک زمین خیلی کوچکی قابل تعریف شد. به طوری که حتی وعده هایی که داده می شود، وعده هایی خیلی دم دستی است؛ همچون وعده زاکانی که می گوید «گوشت ارزان را در خانه مردم تحویل دهیم»، یا اینکه وعده 6 کرم طلا می دهد. با مقایسه این وعده ها با وعده های ابراهیم رئیسی که کلان بود، این حرف ها بیشتر به کاریکاتور وعده شبیه است تا به خود وعده ها.
از میان ۴ کاندیدای جریان اصولگرا ، محمدباقر قالیباف ویژگی خاصی دارد. وی مجبور است رفتاری از خود نشان دهد که مورد حمله دیگران قرار نگیرد، چون سبد رأی تقریبا ثابتی را برای خود دارد که بخشی از آن به آراء ابراهیم رئیسی باز می گردد و بخشی دیگر از سوی جریان نواصولگرا می آید. ولی باید توجه داشت که هنوز چیزی معلوم نیست و حتی در نظرسنجی ها هم به شدت رأی او متزلزل است.
قالیباف نمی خواهد ریسک کند. چون به دنبال این است در این فضایی که ممکن است با پزشکیان رقابت کند، انتخابات به مرحله دوم برود و در آنجا وی خود را برنده انتخابات می داند.
او کل جریان اصولگرا را اینگونه متصور می شود که مجبورند به نفعش کنار روند. بنابراین الان در تلاش است که دو اتفاق رخ دهد؛ یکی اینکه خیلی آوانگارد عمل نکرده و در مناظرات و کارهای تبلیغاتی حمله نکند و سبد رأیش را از وضعیت فعلی اش زیاد پایین نیاورد. البته باید خاطرنشان کرد مورادی چون فیلمی که از عروسی دختر وی منتشر شد، ماجرای سیسمونی گیت و افشاگری ها درباره ویزای کانادای پسرش اسحاق قالیباف به ضرر قالیباف تمام شد و عملا شاید کمی از آراء او بریزد. اما به صورت کلی می توان گفت که مشی وی کاملا مشی وسط بازی است تا بتواند از این مرحله گذر کند.
دومین موردی که قالیباف باید انجام دهد، کنار کشاندن دو رقیب دیگرش یعنی سعید جلیلی، زاکانی است. اگر بر فرض هرکدام از آنها یک میلیون رأی داشته باشند و جلیلی از میان آنها احتمال دارد که رأیش بیشتر هم باشد، هرچه آراء آنها بیشتر به سمت قالیباف بیاید، طبیعتا وزنه او را حتی برای رفتن به مرحله دوم تقویت می کند. چون برای قالیباف مهم است که در مرحله دوم کاندیدای اول باشد یا دوم. کسی که کاندیدای دوم باشد احتمال بردش ضعیف تر است تا کسی که کاندیدای اول باشد.
در مقابل محمدباقر قالیباف، سعید جلیی قرار گرفته است که طرفدارانش چندان موافق انصراف وی نیستند. استدلال آنها هم به این گونه است که انتخابات در یک بازه مشارکتی ۴۵ تا ۵۰ درصد قطعا دو مرحله ای خواهد شد. آنها معتقدند که سه حالت برای مرحله دوم رفتن وجود دارد یا پزشکیان با قالیباف می روند یا پزشکیان و جلیلی و یا جلیلی و قالیباف به دور دوم می روندد.
اگر قالیباف و جلیلی برود، رقابت میان جریان اصولگرایی است و هر کدام که انتخاب شوند برای اصولگرا تحصیل حاصل شده است. بنابراین جریان حامی جلیلی می گویند که چرا ما الان کنار بکشیم و شاید چنین اتفاقی رخ دهد و در آن اتفاق جریان اصولگرا کاملا می تواند وزن کشی کند و شاخه های مختلف اصولگرایی وزن خود را بشناسند.
اما اگر قالیباف و پزشکیان به مرحله دوم رفتند یک رقابتی رخ می دهد و اگر جلیلی و پزشکیان به دور دوم رفتند بالاخره جریان اصولگرا پشت اینها قرار می گیرند و انتخابات به یک نتیجه ای خواهد رسید.
جریان جلیلی برای اینکه از انتخابات کنار نکشند، قائل به انتخابات سه قطبی شده اند. آنها می گویند که این سه قطبی هیچ زیانی برای جریان اصولگرا ندارد. اما قالبیاف و طرفدارانش چنین اعتقادی ندارند و معتقدند چه بسا یک ریسک بزرگی اتفاق بیفتد و این سه وجهی بودن انتخابات باعث شود که پزشکیان در مرحله اول انتخابات ۵۰ در صد رأی را کسب کند و برای نمونه مثال دوره حسن روحانی را می آورند که در سال ۱۳۹۲ با ۵۰ و خورده ای پیروز انتخابات شد.
با نگاهی به ادبیاتی که کاندیداها در ایام تبلیغات و مناظره های انتخاباتی داشتند، می توان گفت که پورمحمدی با توجه به سابقه امنیتی و تسلطی که بر موضوعات مختلف کشور دارد از یک طرف و از طرف دیگر با توجه به اینکه در چندین سال گذشته وی سِمَت و مسئولیتی نداشت، مطالعات زیادی انجام داده است و در مقایسه با ۵ کاندیدای دیگر به مراتب بهتر صحبت می کند و سخنور خوبی است. از سوی دیگر، برنامه هاو موضوعاتی که ارائه و مطرح می کند و نیز انتقاداتش جاندارتر است.
پورومحمدی را با توجه به اینکه در اتفاقات ۷-۸ سال گذشته حضور نداشت، نمی توان او را از بانیان وضع موجود دانست و این یک نقطه مثبت برای او قلمداد می شود.
علیرضا زاکانی کاندیدای دیگری است که به شیوه همیشگی خود ورود کرده و با شیوه تخریب طرف های مقابل با علم به اینکه قطعا رأی نخواهد آورد، بیشتر دنبال نقش یک تخریب چی و جاده صاف کن است. وی در انتخابات ۱۴۰۰ دستمزد خود را در شهرداری تهران برای کار تخریبی خود گرفت و الان اگر احیانا جریان قالیباف روی کار بیاید معلوم نیست که همچنان بتواند جایگاه خود را حفظ کند مگر اینکه جلیلی رئیس جمهور شود که در آن صورت ممکن است موقعیت زاکانی محفوظ بماند.
او همیشه از یک ادبیات خلاف مشی اصولگرایی استفاده می کند که به دلیل افشاگری هایش به شدت به محمود احمدی نژاد نردیک و شبیه است. به نظر می آید در جریان اصولگرایی چندان محبوبیتی ندارد و اتفاقا اگر او در کاندیداتوری باقی بماند، وزنش را در حوزه سیاسی کشور بسیار کاهش خواهد داد و شاید برای او بسیار خطرناک باشد. چون اگر بماند و تنها چند صد هزار رأی بیاورد، در دولت بعدی هم معلوم نیست بیش از آن مقدار رأیی که کسب می کند، تحویل گرفته شود.
قاضی زاده هاشمی گرچه انصراف داد اما سعی کرد، رونوشتی از دولت های احمدی نژاد و رئیسی باشد. به خاطر اینکه وی در دوران سه ساله تصدی بنیاد شهید یکی از ضعیف ترین مدیران بود که نه در نزد جامعه هدفشان یعنی خانواده های شهدا و جانبازان و ایثارگران جایگاهی دارد و نه در خود دولت به عنوان چهره موثر شناخته می شود. بنابراین قاضی زاده هاشمی را می توان به عنوان نماد تخریب گر دولت رئیسی خطاب کرد.
سعید جلیلی که می توان او را صادق ترین چهره انتخابات دانست. او حتی در مناظره سوم از طرح های صیانت و عفاف و حجاب صادقانه دفاع کرد و نشان می دهد که او جز حرف های گذشته ای که در ۱۳۸۴ و ۸۸ و ۹۲ می زد حرف جدید دیگری در فضای سیاسی کشور ندارد.
حرف های سعید جلیلی بوی نا و کهنگی می دهد. او سبد رأیی دارد که آن سبد رأی کاری به وعده های او ندارد و اگر هیچ وعده ای ندهد و هیچ کاری هم نکند، رأی ثابتی دارد که در جای خود باقی است.
مسعود پزشکیان ضعف هایی در گفتمان خود دارد و در بیان آن گفتمان نیز دچار ضعف هایی است. با وجود اینکه ضعف های وی در مناظره سوم قدری بهبود پیدا کرد اما همچنان به دلیل عجله ای که در این انتخابات با آن مواجه شد، نتوانست خود را جمع و جور کند و این نقدی است که به وی وارد می شود. شاید اگر کاندیدای دیگر اصلاح طلب هم می بود و هر دو در فضای انتخابات بودند، می توانستند هم پوشانی هایی ایجاد کنند. تنها ماندن پزشکیان این اشکال را برای آنها افزایش داده است.
در مجموع انتخابات همانگونه که نظرسنجی ها نشان می دهد و در بطن جامعه هویداست؛ هیچکدام از کاندیداها توان رأی بالای ۵۰ درصد از مردم را ندارند. همچنین جریانی که در ۳ انتخابات گذشته شرکت نکردند، هنوز دلگرم نیستند به اینکه آیا می توانند به اهداف، آمال ، خواسته ها و مطالباتشان برسند یا نه.
۵ کاندیدای اصولگرا چنین قول هایی را نمی دهند و پزشکیان هم چنین وعده هایی را مطرح نمی کند. ضمن اینکه حتی وعده های بلندپروازانه رئیسی به دلیل اینکه امکانات اقتصادی کشور توان پاسخگویی به آنها را نداشت بر زمین ماند و همین باعث می شود جریانی که با انتخابات قهر بوده اند، هم به لحاظ مسائل اقتصادی و هم به لحاظ اینکه آیا می تواند نقش موثری در فضای سیاسی کشور داشته باشد، هنوز از خواب خود بیدار نشده اند.
چند روز آینده برای حیات سیاسی کشور بسیار مهم و حیاتی است و نشانه هایی از وقوع اتفاق مثبت دیده می شود اما اینکه آیا این نشانه ها به سرعت افزایش پیدا خواهد کرد، معلوم نیست. انتخابات ۱۳۷۶ و ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ هر سه نشان دادند که نتیجه انتخابات در ۷۲ ساعت قبل از روز رأی گیری معلوم شد و آن مشارکت گسترده در ۷۲ ساعت رقم خورد.