دیپلماتها و آنها که در عرصه سیاستخارجی کار حرفهای کردهاند، حتما با توجه به تکنیک ها و شواهد صحبت میکنند و مواضع سیاسی و حزبی در تحلیلشان جایی ندارد. کوروش احمدی، دیپلمات بازنشسته از آن دست افراد است که تنها بر پایه مستندات تحلیل میکند. از او که سالها در نمایندگی ایران در سازمان ملل در نیویورک کار دیپلماتیک کردهاست و تحولات مرتبط با برجام را به دقت زیرنظر داشته، در مورد وضعیت برجام در سخنان نامزدهای انتخاباتی پرسیدم همچنین از شش ماهی که محمد جواد ظریف از مذاکرات و دستیابی به توافق برای احیای برجام سخن گفت ولی با کارشکنی مواجه شد. او میگوید «خرداد ۱۴۰۰ توافق حاصل شد و ظریف و روحانی نیز نهایی شدن توافق را اعلام کردند، اما کار رسمیت نیافت.»
جناب احمدی، اجازه بدهید مصاحبهمان را از برجام آغاز کنیم. گزینه احیای برجام، فارغ از شدنی بودن یا نبودنش، بیش از آنچه تصمیم دولت و شخص رئیس جمهوری باشد، به نظر میرسد نیازمند تصمیم حاکمیتی است. شما در دوره انتخابات و از برآیند صحبتهای کاندیداهای انتخابات، نتیجه گیری تان در این مورد چیست؟
از مجموعه آنچه که من از اظهارات کاندیداهای اصولگرا شنیدهام، نشانهای که حاکی از قصد آشکاری برای احیای برجام باشد، استنباط نکردهام. تکلیف آقای جلیلی که روشن است. آقای قالیباف نیز حتی اسم برجام را نمی برد و از "رفع تحریم" و "خنثی کردن تحریم" می گوید. ضمن اینکه تاکید ایشان بر قانون اقدام راهبری و لزوم مبنا قرار دادن آن دلیل آشکار دیگری است که اساسا احیای برجام مد نظر آنها نیست. مشکل اصلی و اساسی قانون راهبری این است که اساسا راه مذاکره را می بندد و در حکم تکلیفی به دولت آمریکا برای پذیرفتن مفاد آن است و لاغیر. فکر نمی کنم هیچگاه هیچ مجلسی در جهان هرگز چنین قانونی تصویب کرده باشد. ایشان صحبت از عمل متقابل برای لغو تحریم ها میکند؛ به این معنی که مثلا آنها تحریم نفتی را لغو کنند ما مثلا پروتکل الحاقی را اجرا کنیم و آنها تحریم های بانک مرکزی و بنادر و ... را بردارند ما غنیسازی را به زیر ۶۰ درصد بیاوریم و الی آخر. اگر میشد که چنین شود صد البته بسیارخوب بود اما ایشان ظاهرا متوجه نیستند که موضوع هزارتوی تحریمها بسیار پیچیده تر از این حرفها است. ایشان به سیاست داخلی آمریکا و نظرات دمکراتها و به نقش جمهوریخواهان و کنگره آمریکا در این تحریمها و نیز به ربط مسئله تحریم با مسائل منطقه ای و ... عنایت ندارند. به هر حال قانون اقدام راهبری قطعا مانع جدی بر سر راه احیای برجام است و روشن نیست که دولت سیزدهم که حدود یک سال برای احیای برجام و در چارچوب کمیسیون برجام مذاکره کرد چه تصمیم و تصوری از قضایا داشت. اگر واقعا قصد احیای برجام را داشت، چگونه می خواست از سد قانون اقدام راهبری بگذرد.
به نظر شما تلاش برای احیای برجام یا توافقی جدید اساسا در دستور کار حاکمیت قرار دارد؟ اگر آری چه شروط لازمی نیاز دارد و اگر خیر چه نگرانی هایی می تواند بر کشور مترتب شود؟
در مورد اینکه آیا توافق جدیدی در دستور کار حاکمیت هست یا خیر، نشانه ای در دست نیست. تنها سخنی که مطرح است همان سخن آقای قالیباف در مورد رفع تحریم و خنثی سازی تحریم به شکلی که گفتم است. در غیاب راه دیگری یا راهبرد کلانی برای رفع تحریمها، طی یکی دو سال گذشته تمرکز بر تفاهمات محدود و موردی با آمریکا بوده که در یک نوبت شاهد "تفاهم نانوشته" در این رابطه بودیم. اما مشکل اساسی در مورد این گونه تفاهمات این است که از این طریق ممکن است آب باریکهای حاصل شود، اما مشکلات اساسی ناشی از تحریم به قوت خود باقی میماند و آنچه که حداکثر نصیب ما می شود مقداری کمک به تامین ارزاق عمومی است. روشن است که با این گونه حداقل نیازها در حوزه توسعه عمومی کشور، سرمایه گذاریهای معوق در صنعت نفت و گاز و برق و سایر امور زیربنایی و ساختاری که نیاز به سرمایه، تکنولوژی و مدیریتهای نوین دارد، قابل رفع نیست.
یک حالت سومی هم می تواند وجود داشته باشد که چند ماه بعد از استقرار دولت، تلاش برای مذاکره و احیای برجام، جدی شود، مانند وضعیتی که در دولت آقای رییسی پیش آمد. اکتبر ۲۰۲۵ و موعد سررسید قطعنامه ۲۲۳۱ چه وضعیت هایی را می تواند در پیش بیاورد؟
اینکه چند ماه بعد از استقرار دولت جدید تلاش برای احیای برجام از سر گرفته شود، البته محتمل است. اما مسئله مهمتر این است که روشن نیست احیای برجام در قالب موجود برای غربی ها قابل قبول باشد. می دانیم که اساس کار هیات آمریکا در مذاکرات برجام در سال ۱۳۹۴ همان قضیه یک سال زمان برای گریز هسته ای بود. به این معنی که توان هسته ای و غنی سازی ایران در حدی کاهش یابد که در صورت تصمیم ایران به ساخت بمب به یک سال زمان برای تولید اورانیوم غنی شده لازم در حد ۹۰ درصد نیاز داشته باشد. اکنون روشن است که ایران حداکثر در فاصله چند هفتهای چنین نقطهای قرار دارد. یعنی صنعت غنی سازی ایران در حدی توسعه یافته که دیگر با آن برجامی که میشناسیم قابل تطبیق نیست. بهعلاوه، ممکن است برای مقامات ما نیز برگرداندن چرخ هسته ای به عقب به سطح مقرر در برجام دیگر مقدور نباشد. مشکل دیگر برجام این بود که یک توافق تک موضوعی بود. یعنی مطابق تصمیم نظام سیاسی ما مقرر بود که تیم مذاکرهکننده تنها در مورد برنامه هستهای و تحریمهای هستهای مذاکره کند و دیگر موضوعات مانند تروریسم، موشکی، منطقهای و .... و تحریم های مربوط به آنها مورد مذاکره قرار نگیرد. من فکر می کنم ایده آل چیزی در حد grand bargain یا توافق جامع است. به این معنی که ایران و آمریکا همه مسائل و مشکلات فی مابین را در چارچوب یک توافق جامع حل و فصل کنند. اما فعلا هیچ نشانهای که حاکی از حتی طرح چنین ایدههایی در ذهن مقامات ما باشد، دیده نمی شود. البته مهم این است که برای این منظور یک پنجره محدود حدودا ۱۵ ماهه پیش رو داریم یعنی تا مهر ۴۰۴ که قطعنامه ۲۲۳۱ منقضی میشود و غرب تا آن زمان فرصت دارد که مکانیسم ماشه را فعال کند و قطعنامههای پیشین شورای امنیت علیه ایران را اعاده کند. می دانیم که سه کشور اروپایی مدتی است که زمینه چینیهای فنی و حقوقی برای این منظور را شروع کرده اند.
آقای ظریف در میزگرد انتخاباتی از شش ماه پایانی روزهای دولت روحانی صحبت کردند که نگذاشتند تلاشهای اعضای دولت برای احیای برجام به نتیجه برسد. ما شما را به عنوان کسی می شناسیم که تمام این سالها، تحولات مرتبط با برجام را به دقت زیر نظر داشته اید و در موردش مطالب کارشناسانه نوشته اید. شما از آن شش ماه و علت موفق نشدن تیم روحانی برای احیای برجام، چه به یاد دارید؟
بایدن در مبارزات انتخاباتی از عزم خود برای بازگشت به برجام در صورت پیروزی سخن گفته بود. در مقابل، برداشت عمومی این است که جناح تندرو در داخل نظام سیاسی ما مایل به احیای برجام بعد از شکست ترامپ در انتخابات و روی کار آمدن بایدن نبود. اینکه چرا در ۱۳۹۴ به برجام تن داده شد و چرا بعدا با احیای برجام مخالفت شد، بحثی است که نیاز به فرصتی مبسوط دارد. اجمالا فرض بر این است که جناح تندرو از ابتدا مخالف برجام بود. اما فشارها در یک مقطع خاصی در ۱۹۹۰ و ۹۱ بیش از حد توان بود و در نتیجه این جناح برای کاستن از میزان فشارهای تحریمی مخالفت چندانی با مذاکره نکرد. اما گره خوردن مسئله برجام با تعارضات عمیق جناحی در داخل از یک سو و مختصر گشایشی که بعد از اجرای برجام حاصل شد، از سوی دیگر و نیز باقی ماندن بخشی از مشکل به خاطر باقی ماندن تحریمهای دو جانبه آمریکا و تحریمهای فراملی مرتبط با دیگر مسائل باعث شد تا برجام مورد غضب واقع شود. البته خروج ترامپ از برجام در این مقطع کار را تمام کرد و مسئله تضمین تکرار این مسئله در دوره بعد از بایدن نیز مطرح شد. در نتیجه در آن شش ماه یعنی در حد فاصل روی کار آمدن بایدن و خاتمه کار دولت روحانی جناح تندرو در داخل به هر دری زد بلکه مانع احیای برجام توسط دولت روحانی شود. قانون اقدام راهبری در مجلس بهرغم مخالفت اکثریت اعضای شورای امنیت ملی در راس اقدامات برای جلوگیری از احیای برجام بود. نهایتا و بهرغم اینکه در مذاکرات وین از ۱۳ فروردین ۱۴۰۰ تا پایان خرداد کار تمام شد و توافق حاصل شد و آقایان ظریف و روحانی نیز نهایی شدن توافق را اعلام کردند، اما کار رسمیت نیافت و شد آنچه شد.
بخش مهم تر دیگر ماجرا این است که چرا دولت رئیسی و تیم آقای باقری نتوانست برجام را احیا کند؟ ایشان هنوز مدعی مذاکره درست و منطقی است.
واقعا روشن نیست که تیم دولت رئیسی چه قصدی داشت. آیا واقعا قصد احیای برجام را داشتند یا صرفا مایل نبودند با قطع مذاکرات شرایط اقتصادی در داخل تحت تاثیر قرار گیرد و ایران به عنوان طرفی مقصر در عدم احیای برجام قلمداد شود. مسئله این است که مذاکرات نزدیک به ۴ ماه بعد از شروع کار دولت سیزدهم در آذر ۴۰۰ در وین آغاز شد. خواسته هایی که توسط تیم مذاکراتی حداقل در اوائل کار مطرح می شد مانند "تضمین عدم خروج" و "لغو همه تحریمها" و نحوه حل مسائل با آژانس در مورد سایت های قدیمی و ... از سوی طرف مقابل اموری فرابرجامی تلقی شدند. در این میان حمله روسیه به اوکراین در اسفند ۴۰۰ نیز قوز بالا قوز شد. مسئله این بود که در صورت احیای برجام هم خیال غرب از این ناحیه راحت می شد و هم قیمت نفت میل به کاهش می کرد و این دو موافق منافع روسیه نبود. نهایتا در مرداد ۴۰۱ تیم بورل آن پیش نویس نهایی را ارائه کرد اما اختلافات به قوت خود باقی ماند و مذاکرات در شهریور متوقف شد. مرحوم امیرعبداللهیان در مصاحبه ای با المیادین در ۸ اسفند ۴۰۲ گفته بود که متاسفانه گفتوگوهای ما برای احیای برجام تحت تاثیر فضای جنگ اوکراین قرار گرفت.
پاسخ سوال بالا، از این رو مهم است که بخشی از افکارعمومی معتقد است، تیم اصولگرایان در کشور توانایی مذاکره و دستیابی به توافق را ندارند. شاهد مثال شان هم دوره طولانی مذاکرات بی نتیجه سعید جلیلی و نمونه جدید مذاکرات علی باقری است. می توانم حدس بزنم که شما به عنوان یک کارشناس ارشد سیاست خارجی، مذاکره و دستیابی به توافق را یک تکنیک و کار کارشناسی می دانید و آن را به جناح سیاسی مرتبط نمیدانید. اما شواهد نشان می دهد این دو پارامتر در ایران به هم مربوط شده اند.
فکر نمی کنم مسئله توانایی مذاکره عامل تعیین کننده ای در معلق ماندن احیای برجام بود. بهویژه در شرایطی که متن برجام که بسیار متن فنی و حقوقی دشواری بود وجود داشت و تنها قرار بود که طرفین به تعهدات خود ذیل آن برگردند. یعنی آمریکا تحریم ها را متوقف کند و ایران نیز موجودی اورانیوم و ... را به حالت قبل برگرداند. لذا در این قضیه اراده سیاسی عامل اصلی و تعیینکننده بود. البته اگر روزی قرار باشد یک توافق جامعی با آمریکا مذاکره شود، حتما به توانایی بسیار بسیار بالاتری از حد توانایی تیم دولت سیزدهم نیاز خواهد بود. اما در رابطه با احیای برجام، کار به لحاظ فنی و حقوقی کار دشواری نبود. لذا من فکر می کنم مواضع سیاسی اصل مشکل بود و شاید اختلاف نظر در داخل دولت سیزدهم و حواشی آن و گره زدن برجام با موضوعات استراتژیک و تاکتیکی دیگر مشکل زا شد.