اختلافی که بین اصلاحطلبان بر سر حضور یا عدم حضور در پای صندوقهای رأی در ۱۱ اسفند بروز کرده است، برای جامعه بیمعنا و بیاثر، برای اصولگرایان مایۀ تفریح و سرگرمی و برای خودشان اسباب نقاری تازه و بیدلیل است.
با حضور یا عدم حضور آنها در انتخابات، قرار نیست هیچ اتفاق تعیینکنندهای رخ دهد. بخشی از سرمایۀ اجتماعی اصلاحطلبان به دلایل مختلف سوخته و بخشی دیگر به محاق رفته است. سرمایۀ سوخته را با مواضع رادیکال نمیتوان احیاء کرد و سرمایۀ به محاق رفته نیز از طریق جنجال بر سر انتخابات بسیج نمیشود.
به نظرم طیف وسیعی از اصلاحطلبان همچنان فاقد تحلیل منسجم از شرایط داخلی و منطقهای و بینالمللی ایران، فاقد استراتژی معطوف به نتایج بلندمدت و اسیر سیاست روزمرهاند و همین موضوع سبب شده است که هم به نقش سلبی یا ایجابی خود بیش از اندازۀ واقعی آن بها دهند و هم در دو جهت معکوس، برای خود هزینهتراشی کنند.
وقتی زمان، زمان شما نباشد، هرگونه تقلا و بیتابی فقط کار را خرابتر میکند. برخی گمان میکنند در هر زمین و زمانی مسئولیتی تاریخی برای انجام عملی خاص بر دوش دارند، بنابراین بیموقع و بیجهت و بیپروا خود را به وسط بازی پرتاب میکنند و هر نتیجهای هم که به بار آید، آن را به پای دستاوردها و افتخارات خود می نویسند، حتی اگر عواقب کار برای مملکت خرابتر شده باشد. نیمی از گرفتاریهای جامعۀ ما در این ۱۵۰ سالۀ اخیر نتیجۀ همین رفتارهاست اما به جای آسیبشناسی و نقد آنها، یکریز به آنها میبالیم و افتخار میکنیم.
به نظر من، زمانِ اکنون، زمان بازی اصلاحطلبان نیست همانطور که در سال ۹۶ نبود، اما با مقداری صبر و شکیبایی و طمأنینه زمان نقش آفرینی آنها در آیندهای نزدیک فرا میرسد البته اگر تا آن موقع باقیماندۀ سرمایۀ به محاق رفتۀ خود را نیز نسوخته باشند!