۰
چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۷:۲۹

عطریانفر: برخی اصلاح‌طلبان معتقدند انتخابات اساساً بلاموضوع شده است

افراد جامعه از من اصلاح‌طلب و شمای اصولگرا می‌توانند دلخور باشند ولی از گفتمان اصلاح طلبی و اصولگرایی دست نمی‌کشند؛ می‌گویند شما به درد این کار نمی‌خورید پس بگذارید دیگری جایگزین شود.
عطریانفر: برخی اصلاح‌طلبان معتقدند انتخابات اساساً بلاموضوع شده است
به گزارش مردم سالاری آنلاین،مشروح اظهارات محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در ادامه می خوانید؛

اساس احزاب بر خودمختاری است نه دیگری‌مختار!

حزب کارگزاران سازندگی در ۲ انتخابات گذشته، وقتی نهادهای تصمیم‌گیر جریان اصلاحات، اقدام مشخص و روشنی نداشتند، تلاش کرد تا مستقلاً اقدام کند. مثلا در انتخابات سال ۹۸ لیست یاران هاشمی وارد عرصه رقابت شد یا در انتخابات ۱۴۰۰ شما از آقای همتی حمایت کردید. اخیراً هم در روزنامه سازندگی آقای منتجبی یادداشتی نوشت و از این حرف زد که حزب کارگزاران به شکل بالقوه ۳کاندیدا برای ریاست جمهوری دارد و می‌تواند در انتخابات کاندیدای حزبی داشته باشد. مجموع کنش‌های حزبی کارگزاران در سالهای اخیر این برداشت را در میان ناظران سیاسی ایجاد کرده است که آنجایی که انفعال و بی‌عملی در جبهه اصلاحات حاکم باشد، کارگزاران به شخصه وارد عرصه انتخابات می‌شود و نوعی خودمختاری حزبی دارد. این گزاره را چطور تحلیل می‌کنید؟ابتدا با اشاره به کنایه شما در باب خودمختاری عرض کنم، احزاب شکل می‌گیرند تا خارج از اراده دیگران بمعنای غیر عرفی کلمه و با استقلال کافی خودمختار باشند. اگر قرار بر این باشد حزبی تاسیس شود و دیگران صاحب اختیار حزب باشند که معنا ندارد. احزاب بر پایه نظریه‌ای سیاسی شکل می‌گیرند و روی میثاق و اصولی توافقات خود را معنادار می‌کنند و افرادی که میل موافق دارند، در تیم همکاران سیاسی آن حزب قرار می‌گیرند. تصور می‌کنم سوال شما بیشتر متوجه نسبت حزب وجبهه که ممکن است.

واقعیت این است که احزاب فعالیت سیاسی می‌کنند برای تحقق یک امر ایجابی، کسانی دور هم جمع می‌شوند برای رسیدن به یک هدفی بلند مدت. بعضاً افراد عجول و منفعت طلب هستند که اگر در همان گام نخست هدف شان محقق نشود احساس بی هویتی میکنند. این همان نظریه‌ مردود "یا همه یا هیچ" است که اگر در مقام پیروزی قرار نگیرند احساس پوچی می‌کنند.

کارگزاران یک حزب واقع‌گراست و قائل به اینکه باید در امر حاکمیت مشارکت جدی داشته باشد و در مقام تقویت مشروعیت سازی برای نظام کار کند، طبعاً به عرصه انتخابات که صحنه مشاع بین ما و سایر جناح‌های سیاسی هست، درست و واقع‌بینانه فکر می‌کند. وضعیت از سال ۹۸ به این سو بهتر نشده است. سخن از لیست‌های انتخاباتی کردید؛ بله. امروز می‌توان گفت که در میان گفتمان سیاسی اصولگرایی نحله‌های متکثری شکل گرفته و دوستان رقیب ما در اندیشه راست سنتی قدیم و اصولگرای امروز به لیست‌هایی خواهند رسید و رقابت‌های خود را هم سروسامان خواهند داد و از مدت‌ها پیش به این فکر بودند. شرایط امروز به نفع جریان اصولگرایی است و با گام‌های موثر و عملیاتی آماده حضور در رقابت‌ها و گرفتن کرسی‌های مجلس هستند، البته این فرصت برای اصلاح‌طلبان فراهم نشده است. روشن هم هست که علت آن چیست.

یک بخش از آسیبی که به ما وارد شده، ناشی از رویکرد نهادهای نظارتی در حق نامزدهای انتخاباتی احزاب اصلاح طلب است که معمولا با یک نظریه عدم التزام به قانون اساسی و عدم اعتقاد به ولایت فقیه نامزدهای انتخاباتی ما را رد می‌کنند. یک بخشی از آن هم ناشی از یک ماده واحده‌ای است که مجلس یازدهم یک قانونی را تحت عنوان پیش‌ثبت‌نام تصویب کرد و در این امر هیچ اطلاع‌رسانی به نیروهای اصلاح‌طلب و احزاب سیاسی اصلاح‌طلب نکرد و در مجموعه و منظومه مجلس که نیروهای اصولگرا هستند، این ماده را سروسامان دادند و به سرعت به تصویب رساندند و به محض رسمیت قانونی، آن را به اجرا گذاشتند و این فرصت عملا از نیروهای اصلاح‌طلب دریغ شد.

البته حسب گمانه زنی‌هایی که شده در بین افراد ثبت‌نام شده برای انتخابات مجلس تعداد اندکی هستند که تاحدی وابستگی‌ فکری به جریان اصلاحات داشته باشند. ضمن اینکه اصلاح‌طلبان احتمالی که در لیست ثبت‌نام شدگان و نهایتا در لیست تایید صلاحیت‌شدگان باشند بر اساس تصمیم مرکزیت در نهاد مرکزی حزب‌شان در تهران نبوده و اقدامی کاملا فردی است که باید بنا به تناسب رفتار فردی روی آن حساب شود.

شاید در بحث پیش‌ثبت‌نام بهتر بود به احزاب و گروهای سیاسی اعلام می‌شد که از قبل آمادگی لازم را داشته باشند اما در عین حال شاهد بودیم که بسیاری از چهره‌های اصلاح‌طلب که در گذشته معمولاً در عرصه انتخابات حاضر می‌شدند، در این دوره ترجیح دادند که در قبال انتخابات موضع سکوت بگیرند. علت حاکم شدن چنین جوی در جریان اصلاحات چه بود؟

درجواب بخشی از سوال‌تان که به حزب کارگزاران مربوط می‌شد، نه ! اینطور نیست. واقعیت این است که کارگزاران باید عناصری را برای ورود به مجلس آماده‌ می‌کرد. بنابراین اگر سوال شما ناظر به دیگر گروه‌های سیاسی باشد که خلاف واقعیت‌ هم نیست و همانطور که اشاره کردید، ممکن است نوعی دلخوری وجود داشته باشد.

بنده بر اساس یک تحلیل کلی فکر می‌کنم بخش‌هایی از بدنه اصلاح‌طلبی در کشور ما این حس را دارند که موضوع انتخابات اساساً بلاموضوع شده است. حس برخی گروه‌های اصلاح طلب این است که با توجه به سیاست بسته‌ای که در بحث تایید صلاحیت‌ها در دستورکار حضرات است نامزدهای برگزیده آنها امکان تایید را ندارند لذا سوال‌شان این است که چرا باید ظرفیت‌های خود را برای رقیب فعال کنند. این دغدغه‌ای است که بنده هم رد نمی‌کنم ولی در مقام توصیف، واقعیت‌ را ترسیم می‌کنیم که ما هم این مسئله را رد نمی‌کنیم.

بخشی از احزاب اصلاح‌طلب رویکرد اینچنینی دارند، درتوصیف وضعیت نابسامان و غیر پاسخگو حزب کارگزاران نیز مؤید است اما در مقام تجویز سیره کارگزاران کمی با دوستان متفاوت است. ما هم آن توصیف را قبول داریم که افراد با عناوین ناموجه رد می‌شوند و فرصت برابر را از آنان می‌گیرند که آثار و تبعات آن امروز در بحث فقدان مشارکت حداکثری در انتخابات در حال بروز و ظهور است.

کارگزاران به عنوان حزب سیاست‌مدار و روشنفکر که دغدغه پیشرفت و توسعه کشور را دارد، معتقد است به صرف اینکه شرایط نامناسب سیاسی را توصیف کنیم، کافی نیست. آیا باید منفعل و تماشاگر باشیم؟ خب نظر ما این نیست. معتقدیم در حد بضاعت و قدرت باید در عرصه رقابت‌ها حضور داشت و مبارزه کاملا مصلحانه و صمیمانه کرد و در نهایت مردم را به داوری دعوت نمود.

اصلاحات از دولت هاشمی شروع شد نه از سال ۷۶

شما چند وقت قبل در مصاحبه با روزنامه سازندگی از انفعال و نداشتن شور و نشاط جریان اصلاحات گفته بودید و تاکید کرده بودید که این جریان دیگر شور و نشاط سالهای ۶۸ تا ۸۴ را ندارد. اول نکته‌ای که درباره این اظهارنظر شما می‌توان داشت این است که شما ۸ سال آقای هاشمی هم در بازه اصلاحات مطرح کرده بودید. در حالی که در برهه دولت سازندگی بسیار از چهره‌های جریان چپ انتقادات تند و تیزی را علیه دولت مرحوم هاشمی و شخص ایشان مطرح می‌کردند.

ما هم همانند جریان اصولگرا نقدهای درون گفتمانی داریم. امروز در جریان اصولگرایی گرایشات سیاسی مختلف را داریم که با هم مناظره، مجادله و گفت‌وگو می‌کنند و تفاوت دیدگاه‌هایی دارند. طبیعتاً همین وضعیت در جریان اصلاحات هم هست و ما این تضارب آرا را به رسمیت می‌شناسیم، اما آن بخش از اشاره شما که بنده از سال ۶۸ باور به اصلاحات دارم، درست و منطبق با واقع و یک امر قطعی است.

اساساً حرکت انقلاب اسلامی هم اصلاح‌گرانه بوده است. انقلاب اسلامی گرچه مولود سرنگونی رژیم سلطنت بود اما سیره حرکت امام خمینی رویکرد کاملا مصلحانه بود به این معنا که با کمترین خونریزی، آشوب و به هم ریختن نظم عمومی رژیمی ساقط ونظام جدیدی شکل گرفت. کدام نهاد حقوقی سیاسی، مدیریتی و اجرایی در این کشور به هم ریخت. نهاد ارتش، دولت، نیروهای انتظامی، اطلاعات، مجلس، دانشگاه و نظام برنامه ریزی حفظ شد. اداره هشتم ساواک حتی با افرادش مدتها حفظ شد، رویکرد آنها مقابله با جاسوسی بوده است؛ نوعا در روند حرکت انقلاب‌ها هیچ قانونی بجا و برقرار نمی‌ماند و گفته رهبران ، ملاک قانون است و این داستان محدود به سال اول یا دوم انقلابها نمی‌شود. سالها ادامه پیدا می‌کند و حتی پس از ۱۰ سال.

به قاعده دلبستگی به قدرت، هیچ رهبر انقلاب و جایگزین های پس از اوحاضر نیستند میدان فراخ اختیارات مطلق خودرا مقید به قانون کنند اما انقلاب ایران از همان سال اول به تاسیس نهاد مجلس همت گماشت و قاعده و منطق کشورداری را مبتنی بر قانون اساسی تدوین کرد.

البته در دهه اول انقلاب که مبارزه تمام عیار با دشمن خارجی برقراربود کشور در موضوعاتی بسته و کنترل شده بود و رویکردها به سمت ضرورت و الزامات توفیق کشور در جنگ متمرکز بود. این دوران که به سر آمد و به مرحله صلح رسید، فضا باز شد.دوران پس از جنگ با نوسازی صنعت، اجتماع، اقتصاد، شهرهای به‌هم ریخته، نوسازی روابط اجتماعی و روابط بین‌المللی با کشورهای دیگر اغاز شد. در دوران دفاع ملی دنیا در برابر ایران بود و تنها دو کشور همسوی ما سوریه و لیبی بودند بنابراین از جنگ که عبور کردیم تقریبا قاطبه کشورها بجز امریکا واسراییل با ایران رابطه دوستانه برقرار کردند.

نکته دوم اینکه بعد از دولت سازندگی، آقای سید محمد خاتمی سکان اداره کشور را بدست گرفت. دولت بر پایه ریل گذاری عصر سازندگی ادامه روزآمد ماموریت دولت اقای هاشمی را برعهده گرفت. در حقیقت دولت جدید، لوکوموتیو اصلاحات و سالن‌هایی بود بر پایه ریل‌گذاری ایجاد شده در دوره سازندگی! نکته سوم اینکه شخص آقای سیدمحمد خاتمی که از چهره‌های شایسته ملت ما است، دوران تجربه و تربیت سیاسی و مدیریت عالی خود را در دولت‌های دفاع مقدس و سازندگی طی کرده بود.

اینکه دوستانی در انتخابات سال ۷۶ با عبارت «دولت اصلاحات» در مقام انتخاب شعار برآمدند، اشکالی وارد نیست ولی دست بر قضا انتخاب این شعار به قرینه شعار پیشین عصر سازندگی بود که روند اصلاح در زیر ساختهای اقتصادی اجرایی صنعتی علمی وسیاست خارجی و بین الملل را به‌عهده گرفته بود و به اقتضای شرایط پس از جنگ نیازمند بازسازی کشور بود و باصطلاح وجه مکمل آن در ساحت اصلاح و توسعه سیاسی اجتماعی، اتخاذ شد.

در بدترین شرایط نباید فاعلیت خودمان را کم کنیم

شما در همان مصاحبه‌ای که با روزنامه سازندگی داشتید، وضعیت فعلی جریان اصلاحات را متوجه رهبران جریان اصلاحات کرده بودید. از رهبران جریان اصلاحات غیر از مرحوم هاشمی، مشخصاً آقای خاتمی، روحانی و جهانگیری حضور دارند. ما در جریان اصولگرا شاهد بودیم که تقریباً ۱۰ سال قبل آقای مهدوی کنی و عسگراولادی به رحمت خدا رفتند اما این جریان به نظر می‌رسد که توانست رهبران خود را بازسازی کند و مثلا آقای حدادعادل یا آقای رئیسی تاحدودی رهبری این جریان را بر عهده گرفتند ولی جریان اصلاحات با حضور چهره‌های شاخص خود این نقد درباره‌اش مطرح می‌شود که نتوانسته جریان اصلاحات را رهبری کند و این مسئله را آقای محسن هاشمی نیز در دیداری که ارکان حزب کارگزاران با آقای روحانی مطرح کرد و گفته بود که از گعده جلسات رهبران اصلاحات چیزی بیرون نمی‌آید. این وضعیت جبهه اصلاحات چقدر معلول رهبران است و رهبران چرا به این وضعیت دچار شدند.

قسمت نخست سوال شما که اشاره به نقش‌آفرینی رهبران اصلاحات بود، اگر سوال شما ناظر به تیتری است که در روزنامه سازندگی منتشرشد که کم‌کاری رهبران اصلاحات را تیتر کرد، لازم است توضیح دهم که ابتدا بساکن من چنین سخنی را نگفته بودم. خبرنگار پرسید آیا فکر نمی‌کنید بخشی از عوارضی که گرفتار آن شدیم ناشی از کم‌کاری رهبران جریان اصلاحات باشد که بنده صرفاً در جواب، استفهام خبرنگار را تایید کردم.

در مقام آسیب شناسی باید بدانیم نقاط ضعف ما کجاست؛ یعنی از سرفصل‌هایی که در تراز انتظارات جامعه است باید پیروی کنیم، برای نقش آفرینی اجتماعی فقط فاعلیت رهبران کفایت نمی‌کند؛ استعداد و بستر مناسب برای تحقق این فعلیت لازم است. باور این است که سیاستی که از جانب حاکمیت و نظام اعمال شده است سیاستی انقباضی و بسته است؛ امروز که رهبری جریان اصلاحات بر روی دوش آقای خاتمی است مع الاسف وی با محدودیتهایی مواجه است یا مرحوم هاشمی تحت فشار بود و امکان حضور و مشارکت تمام عیار در انتخابات داده نمی‌شد.

وقتی فضا بسته می‌شود استعدادها از بین می‌رود و فاعلیت نیز رخ نمی‌دهد؛ بنده انسان بسیار خوشبینی هستم و حتی معتقدم در بدترین شرایط نباید از فاعلیت خود کم کنیم. بنده معتقد به سیاست آقای مدرس هستم که یک تنه در مجلس ایستاد و از حق خود دفاع کرد این نظریه ورویکرد سیاسی را می پسندم.

اجمال داستان این است که در این دو عرصه و دو معرکه و دو میدان سیاست چپ و راست خواسته یا ناخواسته یک تبعیضی حاکم است که این تبعیض جنبه مثبتش به نفع جریان اصولگرا رقم خورده و جنبه منفی‌اش به ضرر حوزه اصلاح طلبی است؛ پیام ما این است که اگر در مقام تامین منویات رهبری هستیم، اگر در مقام این هستیم که برخی از گزاره ها و واقعیت‌ها و تدابیر، باید فارغ از خطوط سیاسی رقم بخورد، تبعاً به این می‌رسیم که انتخابات یکی از سرفصل‌های درخشان آن است و فارغ از اینکه چه کسی به قدرت برسد و کسب کرسی‌های مجلس یا ریاست جمهوری را داشته باشد، باید بگوییم این در یک دیالوگ و رقابت تنگاتنگ باید کاملا عادلانه، منصفانه، سالم و امن رخ دهد.

مردم همچنان برای رقم زدن سرنوشت خود ضرورت می‌بینند

باید حاکمیت حس کند مردم همچنان منتظر زمان وضرورت حضور برای رقم زدن سرنوشت خودشان از طریق انتخابات هستند اگر این بازی تبعیض حذف شود، می‌توان دستاوردهای خوبی برای همه انتخابات داشته باشیم.

انزوای سران اصلاحات را می‌پذیرم

من این پیش فرض را اگر بپذیریم ولی مقاطعی بوده که به هرحال جریان اصلاحات با همین روند توانسته موفقیت کسب کند؛ مقطع سال ۷۶ خیلی‌ها تصور نمی‌کردند آقای خاتمی پیروز شود، در مقطع ۹۲ پیروزی آقای روحانی یا مجلس دهم؛ مثلا آقای خاتمی با همه محدودیت‌ها در ۹۴ نقش آفرین بود؛ آقای هاشمی سال ۹۲ رد صلاحیت شد ولی آمد و نقش آفرینی کرد. یعنی شاید من نتوانم بپذیرم که الان زمینه برای نقش آفرینی نیست. من احساس می‌کنم که شاید عملکرد دولت آقای روحانی به نحوی بود که تا حدی به این دلسردی‌ها دامن زد و خود جریان اصلاحات الان شاید چون احساس می‌کند به خاطر آن عملکرد موفقیتی نداشته باشد پس به انزوای اختیاری زده است. این تحلیل قوی تر است تا اینکه بگوییم زمینه نیست. بله من می‌پذیرم تبعیض و محدودیتهایی است ولی از آن طرف هم خود جریان اصلاحات و رهبران شان به این انزوا و عدم فعالیت دامن می‌زنند.

بله؛ کاملا درست است. بنده موافقت دارم با گزاره‌ شما مبنی براینکه رهبران اصلاحات همچنان می‌توانند منشا اثر باشند اما ببینید با یک تمثیل توضیح می‌دهم؛ کسی متوسل شده بود به ضریح امام رضا(ع) که یا علی بن موسی الرضا بنده را در این قرعه کشی موفق کن. یک کسی گفت خوب بلیتش را خریدید گفت نه هنوز نخریدم! گفت اقلا بلیت را بخر بعد توسل پیدا کن که امام رضا شفیعت شوند برنده شوی!

شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» تعلقی به جامعه ایرانی ندارد

برای نقش آفرینی بزرگانی که اشاره می‌کنید مقامات اول باید اجازه دهند نامزدهای انتخاباتی اصلاح طلبان که «بلیت اصلاحات» اند ارائه و عرضه شوند، سپس اصلاح طلبان را به توسلات برای پیروزی که همان حضور رونق بخشی انتخابات ورقابت معنادار است دعوت کنیم. در انتخابات ریاست جمهوری اجازه داشته باشیم نامزدمان در صحنه بیاید ونیروهی پشتیبان حمایت کنند؛ در انتخابات مجلس فرصت داشته باشیم نیروهایمان ثبت نام کنند و بتوانیم لیست ببندیم. این فرصت‌ها دریغ شده است. من هم فکر با شما هستم همینجا یک چیزی نقل کنم. این شعار «اصولگرا و اصلاح طلب دیگه تمومه ماجرا» رد است! این یک شعار تحمیلی بود و هیچ نسبتی هم با جامعه ما ندارد.

افراد جامعه از من اصلاح‌طلب و شمای اصولگرا می‌توانند دلخور باشند ولی از گفتمان اصلاح طلبی و اصولگرایی دست نمی‌کشند؛ می‌گویند شما به درد این کار نمی‌خورید پس بگذارید دیگری جایگزین شود. استدلال این است که درسال ۱۴۰۰ در همین انتخابات با مشارکت بسیار ضعیف بالاخره ۱۸ میلیون رای به آقای رئیسی داده شد. این اصولگراها از کجا آمدند رای دادند؟ این اصولگرا درصحنه اثرگذار بوده و رای داده است.

حضور حداکثری پیام روشنی به دشمن دارد که با این نظام و دولت نمی‌توان درگیر شد

بنده عرضم این است که اگر نهادهای مسئول، نهادهای واسط، نهادهای بی‌طرف، نهادهای مجری انتخابات و ناظرین امکانی را فراهم کنند که خارج از رفتار تبعیض آمیز، نامزد و نماینده و نماد جریان اصلاح طلبی هم در عرصه رقابت حضور داشته باشد چیزی شبیه به آقای رئیسی آیا نمی‌تواند رای جذب کند؟ قطعا می‌تواند. بنده با عدد و رقم به شما می‌گویم معمولا اصلاح طلبان و اصولگرایان نمایندگی قاطع ۱۰۰ درصدی ملت ایران را ندارند. بالای ۸۰ درصد جامعه ما زندگی و کار خودش را می‌کند؛ نه اصولگرا و نه اصلاح طلب برایش مطرح نیست. جمع اندک ۲۰درصد دارای تعلقات سیاسی بامراتب شدت وضعف هستند.

بیش از نیمی از این ۲۰ درصد آنچنان فعال نیستند و کمتر از نیمی از این، دلبسته یک جریان‌اند؛ اندکی از نیروهای طبقه متوسط شهری و جامعه مدنی در گفتمان و یا ساختار احزاب حضور فعال دارند. ارزیابی من این است که این دو جریان سیاسی هم وزن وهم تاثیر اجتماعی دارند. شاید اصلاح‌طلبان کمی بیشتر باشند. طبعا وقتی این میدان، میدان منصفانه‌ای باشد، حتما نامزد مورد نظر هردومی‌تواند به میزان نفوذ گفتمانی خود رای جذب کند.

پس اصلاح طلبی ماجرایش تمام نشده است، اصولگرایی هم تمام نشده است. اگر فرصت حضور را متولیان امر از نامزدهادریغ نکنند و اجازه دهند این رقابت‌ها بر پایه یک منطقی استوار شود هیچ نباید نگران بود چه کسی برسر کار می آید و چرا؟ چون آن حضور حداکثری ملاک مشروعیت ما است. در برخی انتخابات‌ها مثلاً در انتخابات آقای خاتمی این اتفاق مبارک رخ داد. در انتخاب آقای روحانی هم در دوره اول وهم دوم حجم مشارکت بالای ۷۰ بود و پیام روشنی به دنیای غرب داد.

تلقی ما این است، دشمن با این نظام و این دولتی که چنین پشتوانه عظیم مردمی دارد نمی‌توانند رَجْماً بِالْغَیْبِ درگیر شوند؛ خیلی محاسبه‌گرانه وارد صحنه می‌شوند. بخشی از ماجراهای بین المللی که به سمت حل شدن رفت از جمله موضوع هسته‌ای که به نقطه برخورد نرسید، ناشی از همین ظرفیت‌هایی است که ملت خلق کرد. در این میانه اشاره هم کنم به فرمایش رهبری درضرورت حضور حداکثری. بر وجود این مشارکت ، یک کسوت سه گانه ای هم دوختند و گفتند رقابت آمیز باشد، مشارکتی به حداکثر می‌رسد که از متن رقابت رست با نحله های متنوع برخوردار باشد، بخصوص در بحث رقابت هم تاکیدشان این بود که نحله ها و اندیشه‌های سیاسی متنوع و متکثر و متخالف باید حضور داشته باشند.

این حضور را در واقع آقایان مجری وناظر فراهم نکردند و اجازه ندادند؛ ادامه‌اش سلامت انتخابات است که اجازه ندهند دیگران تخلف کنند. تخلفاتی که رخ می‌دهد و بحث امنیت و سلامت که مبادا صندوق‌ها مخدوش شود؛ این لباس سه لایه‌ای بر پیکر مشارکت حداکثری یک وجه انضمامی را به ما دیکته می‌کند که این مشارکت با این وجوه انضمامی معنا دارد. اگر بخواهیم آن حضور حداکثری رخ بدهد مقدماتش باید درست طی شود.

جبهه اصلاحات تقریبا مدتی است که مدیریتش برعهده افرادی افتاده که اینها را در فضای سیاسی جامعه یا فضای حاکمیت می شود گفت طیف رادیکال جریان اصلاحات؛ در گذشته شورای عالی سیاست گذاری برعهده چهره معتدل و شناخته شده‌ای مثل دکتر عارف بود یا جبهه اصلاحات بر عهده آقای بهزاد نبوی بود؛ دوره جدید چهره های کمتر معروفتر عهده دار شدند. اینکه ما مدیریت جبهه اصلاحات برعهده این چهره‌ها بیفتند رابطه این جریان با حاکمیت را خدشه‌دار نمی‌کند و این پالس را نمی دهد که از سمت جبهه اصلاحات نیز خبری برای ارتباط و رفتار مسالمت‌آمیز نبود یا چهره هایی که در ۱۴۰۰ از طرف جبهه اصلاحات به عنوان کاندیدا معرفی شدند شخصیتهایی بودند که معلوم بود یک تعدادی از آنها رد صلاحیت می‌شوند اما باز همان‌ها آنها را معرفی کردند.ظواهر رفتارهای اجتماعی و سیاسی با متن تدابیر، الزاما واجد یک وجهه نیست و کمی متفاوت است؛ مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی نماز جمعه را برپا می‌کرد، همان مقطعی که فرمانده جنگ بود؛ شما یک نماز جمعه نشان بدهید که ایشان در وصف ضعف فرماندهان و رزمندگان و ملت مسلمان ایران حرفی گفته باشد. واقعیت چه بود؟ واقعیت همیشه پیروزی نبود و برخی از ایام ما پیروز بودیم اما ضرورت گفتمان با جامعه حکم می‌کرد از موضع استحکام سخن بگویند که با جامعه پیوند روحانی و روانی برقرارشود.

بحث شما ظاهرا ناظر به خانم منصوری کاملا مشخص است؛ اولا این را روشن کنم برخی دچار این اشتباه‌اند و تصور می‌کنند جبهه اصلاحات به این معناست که تمام احزاب اصلاح طلب در همه سطوح در متن این جبهه مستحیل شده‌اند؛ اصلا اینطور نیست. احزاب بنا به ظرفیت یک پارچه خوددیدگاه واحد دارند، میثاق نامه و اصول و شعار دارند و تصمیم می‌گیرند و همه اعضا یکپارچگی را حفظ می‌کنند؛ اما در خصوص جبهه اینگونه نیست. در مقاطعی پیش می اید که احزاب بنا به یک ضرورت تاریخی روی یک موضوع خاص جبهه تشکیل می‌دهند.

موضع تشکیل جبهه اصلاحات فقط مسئله انتخابات است

موضوع تشکل جبهه‌ای احزاب اصلاح طلب فقط سوژه انتخابات است و مواضع دیگر مطرح نیست. اگر بتوانند در هدف مورد نظر به یک توافق برسند آن توافق را از موضع جبهه ارائه می‌کنند؛ اگر موافق به تصمیم‌گیری قطعی نشوند اعلام عمومی آنها این است که هر حزبی بنا به تشخیص خودعمل میکند. کما اینکه درسال ۹۸ این اتفاق افتاد. در سال ۹۸ جبهه اصلاحات نتوانست به جمع بندی قطعی برسد لذا جمع بندی اعضا با تایید شخص آقای خاتمی این شد که هر حزبی بنا به تشخیص خوداقدام کند که کارگزاران فعال سیاسی بود ولو اینکه پیروزی مورد انتظارهم کسب نکرد. و دیگران هم مشارکت نکردند؛ تصور نکنیم که تدبیر و تصمیمات جبهه متعلق به همه ارکان احزاب است.

نکته دوم اینکه از جایگزینی نباید استشمام سوء و تداعی غلط شود؛ من خودم درگیر این ماجرابودم و جزو افرادی بودم که از ریاست آقای بهزاد نبوی دفاع و تعقیب می‌کردم. شخصا با خود ایشان بارها صحبت کردم. آقای بهزاد نبوی علی رغم آن نشاط سیاسی که دارد به لحاظ جسمی دچار کهولت جدی است و وضعیت بسامانی ندارد؛ وضعیتش خیلی سخت است و مصراً از نامزدی ریاست جبهه خود را معاف داشت.

این به معنای این نیست که تمام احزاب طرفدار اقای بهزاد نبوی بودند؛ خیر، برخی چه بسا نظریات نقد آمیز داشتند ولی قاطبه نیرومندی از احزاب اصلاح طلب از مدیریت و رهبری جبهه اصلاحات توسط آقای بهزاد نبوی دفاع می‌کردند اما ایشان نپذیرفت؛ از این نقطه که عبور کردیم شخصیتهای دیگری بودند مثل آقای مرعشی، محسن هاشمی، شکوری راد، از جمله خانم‌ها هم بودند؛ در داستان‌های بعد از حادثه غم انگیز فوت خانم مهسا امینی مانورهای زیادی داده شد، لاجرم تاثیراتش را در بدنه اجتماعی و احزاب سیاسی هم گذاشت.

جمع بندی این شد که اگر مهندس نبوی بهیچ عنوان نیاید، شخصیتی از خانم‌ها بتواند جبهه را نمایندگی کند؛ در این رابطه دو سه نفر از خانم‌ها مطرح بودند؛ ازجمله سرکارخانم دکتر شجاعی شخصیت بسیار لایق، سرکار خانم مولاوردی از جمله نیروهای ارزشمند، سرکار خانم منصوری و... اینها مطرح بودند و در یک رقابت و گفتمان درونی ، خانم منصوری انتخاب شده است. من شاید لزومی نداشته باشد اشاره کنم که سرکار خانم ملاوردی خودشان نپذیرفت، سرکار خانم شجاعی بیماری نگران کننده‌ای دارند. علاوه براین سرکار خانم منصوری شخصیتی بسیار معتدل و آرام است؛ اگرچه درسال ۸۸ ایشان هم مشابه ما گرفتاری داشت ولی واقعیتش این است که تصورات افراطی نسبت به ایشان غلط است؛ اینکه ایشان به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شدند علاوه بر صلاحیت وکفایت لازم ، تحت تاثیر فضاهای زمانه هم بود کما اینکه ما هم در انتخابات اخیر کنگره قاطبه اعضای حزب بالاتفاق به ریاست سرکار خانم فاطمه سعیدی که از چهره های هوشمند،خدوم وبا کفایت هستند ، رای داد.

مسئولیت آذر منصوری اداره جلسات است و برتری ندارد

حضور زنان و بانوان با توجه به دوران نسبتا طولانی که در نقش آفرینی سیاسی فعال بودند هیج ایرادی ندارد بلکه بسیار مستحسن است؛ اما نکته بعد اینکه من می‌پذیرم شخصیت‌هایی که نفوذ معنوی دارند و در راس یک گروه قرار می‌گیرند دو نقش‌شان تبدیل به یک نقش می‌شود؛ یکی نقش مدیریت جمع است که هیچ برتری بر دیگر اعضا ندارد و دیگری نقش نفوذ پذیری پیام آنها درجمع است؛ شخصی مثل بهزاد نبوی این وضعیت را توامان داشت ولی الزاما این دو یکی نیست. به این معنا کسی در یک موقعیتی قرار می‌گیرد که یک جمع را مدیریت کند ماموریتش همان مسئولیت است نه بیشتر. اما افراد بمیزان نفوذ کلمه وتوانمندی وقدرت اقناع شان ذومراتب ومتفاوت اند.

امروز در آن جمع آقایان بهزاد نبوی، مرعشی و شکوری راد و بسیاری از دوستان دیگر حضور دارند و چه بسا در گفتمان مشترک تاثیر آنها بیشتر از رئیس جلسه باشد؛ از این جهت نباید فکر کنید که رئیس یک مجموعه‌ بانو محترمی شده است به این معناست که جریان تند می‌شود. آخرین حرفم در این رابطه این است که تصور نکنید که اصلاحات با توجه به نصب سرکار خانم منصوری وجه رادیکال پیدا می‌کند؛ به هیچ عنوان اینطور نیست.

شرایط فعلی اساسا تندروی را به رسمیت نمی‌شناسد

اولا بیش از ۲۰ سال حرکت اصلاحی در ایران روز به‌روز برپایه عقلانیت و اعتدال تقویت و جریان‌های احتمالا ساختار شکن تاثیرشان اندک و کمرنگ شده است. دوم اینکه اساسا روند اصلاحات تندروی را به هیچ عنوان به رسمیت نمی‌شناسد چرا که رادیکالیسم سم مهلک اصلاح طلبی است. اگر در حوزه اصلاح‌طلبی بخواهیم نقش ایفا کنیم نمی‌توان آرایه‌ای به نام رادیکالیزم را برجبین داشته باشد.

شما تصور کنید که یک شخصیتی یک وقتی دیدگاه های رادیکال داشته باشد، در موقعیت‌های بزرگتری که قرار می‌گیرد نمی‌تواند رادیکال باشد، یادتان هست در مدارس دانش آموزی که شیطنت بیشتری می‌کرد، وقتی وی را مبصر کلاس می‌گذاشتند آرام می‌شد. فرض کنید این تصور باشد که نیست؛ به هیچ عنوان این نگرانی به جا نیست و نابجاست و نباید نگران بود و اگر قرار براین باشد جریان اصلاحات رادیکال شود، بودن یا نبودن سرکار خانم منصوری در رأس آن جبهه منشأ اثری نیست و عکسش اگر قرار باشد جریان اصلاحات رفتار عقلانی و سیرت اعتدالی داشته باشد، حتی عنصر دوقبضه رادیکال را هم جای خانم منصوری بگذاریم، نمی‌تواند روندها را به نفع دیدگاه های رادیکال تغییر بدهد. این امر قطعی است و این جزو اصول سیاست ورزی در کشور است.

کد مطلب: 210061
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *