به گزارش مردم سالاری آنلاین، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس دهم با اشاره به اینکه عدهای تصویر، نام و اندیشه امام را حذف میکنند تا خودشان دیده شوند، گفت: جامعهای که ارتباطش را با ریشههای خودش و سرمایههای فکری، معنوی، علمی، سیاسی و اجتماعی خودش قطع کند، به یک جامعه بیریشه تبدیل میشود. امام ریشه نسل انقلاب اسلامی و نسل ایران جدید در مسیر تعالی و ترقی است. قطع کردن ارتباط جامعه با این ریشه حتماً برای این جامعه خسارت بار خواهد بود.
مشروح گفتوگوی خبرنگار جماران با حجتالاسلام والمسلمین احمد مازنی را در ادامه میخوانید:
یادگار امام در سخنرانی اخیر خود در خصوص غفلت نهادهای فرهنگی از نام امام خمینی(س) گلایه داشت. به نظر شما چرا پس از گذشت کمتر از 35 سال از ارتحال امام با چنین غفلتی از سوی نهادهای فرهنگی روبرو هستیم؟
من ابتدا مسأله «امام زدایی» را توضیح بدهم که چه جریانهایی در امام زدایی از جامعه ما تأثیرگذار هستند و ایفای نقش میکنند. به نظر من چهار جریان هست که به صورت شناخته شده و مشخص روی امام خمینی(س) حساسیت دارند و تلاش میکنند که نام، اندیشه، شخصیت و عملکرد امام در جامعه ما مخدوش و تخریب شود. جریان اول نظام سلطه است. قدرتهایی که از ابتدای حرکت امام خمینی(س) از امام آسیب دیدهاند؛ اندیشه امام در تقابل با اندیشه آنها بود، شخصیت امام در نقطه مقابل هژمونی آنها بود و عملکرد امام هم باعث میشد راه نفوذ آنها در ایران، حتی در منطقه و حتی در کشورهای دورتر از منطقه هم بسته شود. نقش امام باعث شده که سلطهگران، استعمارگران و کسانی که به عنوان قدرتهای مسلط دنیا مطرح بودند و هنوز هم بعضا هستند، نسبت به امام کینه داشته باشند و در جهت حذف نام و اندیشه امام تلاش کنند.
گروه دوم عناصر آسیب دیده و رانده شده از انقلاب هستند. کسانی که به هر حال در داخل کشور تا قبل از ظهور امام خمینی(س) برای خودشان ظهور و بروزی داشتند اما اساس حرکت امام در تقابل با بخشی از آنها بود؛ مثل سلطنت طلبها که نظام سلطنت دیکتاتوری چند هزار ساله را در این کشور نمایندگی یا حمایت میکردند و همچنان هم پسماندههای آنها هستند یا مدافعان و حامیان مزدور یا بی جیره و مواجب آنها هنوز هستند و اینها نسبت به امام خمینی(س) به هر حال کینه دارند و امام بوده که دست اینها را از این سرزمین کوتاه کرده و ریشه نظام سلطنتی را در این کشور از بیخ و بن کنده و بساطشان را جمع کرده است.
بعضیها هم به مرور در تقابل با امام و اندیشه امام قرار گرفتند و اینها هم نسبت به امام عقده دارند؛ مثل منافقین. اینها در جریان دوم قرار میگیرند که بالأخره توقعشان این بود که با پیروزی انقلاب اسلامی انقلاب مردم ایران را مصادره کنند و در اختیار خودشان بگیرند ولی هوشمندی، درایت و تدبیر امام مانع این کار شد و اینها وقتی نتوانستند با خدعه، حیله و نفاق اندیشه امام را از صحنه روزگار محو و راه خودشان را برای مصادره انقلاب اسلامی باز کنند، دست به ترور، آدم کشی، جاسوسی و همراهی با متجاوزان نسبت به ایران زدند و هر روز هم وضعیت نکبت بارتری را از خودشان بروز میدهند.
جریان سوم کسانی هستند که به هر حال در طول دوران مبارزه و دوران پس از پیروزی انقلاب نقشهایی داشتند و حضور داشتند، اما به دلیل مواجهه با برخی مشکلات، ناکامیها و نابسامانیها اینها به عنوان منتقد وضع موجود هستند اما بین وضع موجود با فکر، راه، اندیشه، شخصیت و عملکرد امام نمیتوانند تفاوتها را درک کنند و مجموعه نابسامانیها را به امام نسبت میدهند و سعی میکنند از این جهت امام را مؤثر در ناکامیها و مشکلات تعریف کنند؛ حالا یا از روی عمد است یا از روی ناآگاهی است و هرچه هست به هر حال این جریان هم تأثیرگذار هست و به خصوص میبینیم که در عرصه رسانه صدای اینها بلند است و به جای اینکه قدرشناسی از امام داشته باشند، مدعی امام هستند که چرا انقلاب کرد و جمهوری اسلامی تأسیس کرد.
اینها حتی مواردی که جزء محاسن کشور تعریف میشود را هم به عنوان نقطه ضعف تعریف میکنند و فکر میکنند مثلاً این یک حرکت روشنفکرانه و رو به جلو است و با این رویه و روش مدعی امام هستند و نسبت به امام نه انتقاد، بلکه مسیر تخریب را پیش گرفتهاند؛ مثل کسانی که آغاز جنگ را به امام نسبت میدهند علی رغم اینکه بارها سازمان ملل، خود صدام و صاحب نظران داخلی و خارجی همه ثابت کردند که آغازگر جنگ صدام بوده و اینها تا این اندازه هم نسبت به امام بیمهری میکنند.
تصویر، نام و اندیشه امام را حذف میکنند تا خودشان دیده شوند
بالأخره گروه چهارم برخی مدعیان در نهادهای جمهوری اسلامی و جریانهای مدافع وضع موجود هستند که وقتی کاستیهای وضع موجود را از آنها سؤال میکنند به اندیشه، زمان و عملکرد امام نسبت میدهند و خودشان را ادامه دهنده راه امام معرفی میکنند. وضع موجود معلول و محصول عملکرد اینها است که در بخشهای مختلف قدرت حضور دارند. اینها وقتی احساس کهتری میکنند و در کنار سرو بلند قامت امام خودشان را کوتاه و کوچک میبینند، فکر میکنند با حذف امام میتوانند دیده شوند. یعنی تصویر، نام و اندیشه امام را حذف میکنند تا خودشان دیده شوند.
به نظر من نقد آیتالله سید حسن خمینی بیشتر متوجه این گروه است که در نهادهای فرهنگی و اجتماعی نظام حضور دارند، ولی فکر میکنند جمهوری اسلامی بدون امام معنا پیدا میکند. به واقع تعبیر درستی بوده که جمهوری اسلامی بدون امام اصلاً معنا ندارد و چیزی به حساب نمیآید.
تعبیر ایشان این بود که «امام روح و جان جمهوری اسلامی است؛ یعنی بدون روح میمیرد و یک کالبد بی روح است».
بله؛ تعبیری که ایشان داشتند به نوعی نزدیک است به تعابیری که هر ساله مقام رهبری در سخنرانیهای چهاردهم خرداد در حرم امام بیان میکنند و متأسفانه این جریانها با نام امام و با ادعای اطاعت از رهبری هم وارد میشوند و دست به این کارها میزنند. اما من میخواهم در مورد اینکه چرا باید روی امام تأکید کنیم چهار پنج نکته را بیان کنم. نکته اول تأکید روی امام به عنوان ریشه است؛ چرا که درختی که از ریشه خود فاصله بگیرد خشک میشود و فردی که از خانواده و ریشه آباء و اجدادی خود فاصله بگیرد از سرمایه بزرگ خانواده محروم میشود.
جامعهای که ارتباطش را با ریشههای خودش و سرمایههای فکری، معنوی، علمی، سیاسی و اجتماعی خودش قطع کند، به یک جامعه بیریشه تبدیل میشود. امام ریشه نسل انقلاب اسلامی و نسل ایران جدید در مسیر تعالی و ترقی است. قطع کردن ارتباط جامعه با این ریشه حتماً برای این جامعه خسارت بار خواهد بود.
به نظر میرسد خود افرادی که این حرفها را میزنند هم مصداق بر سر شاخه نشستن و بن بریدن هستند. نظر شما در این خصوص چیست؟
بله؛ من وقتی میگویم جامعه به مفهوم عام میگویم که کل جامعه ایران را در بر میگیرد. به هر حال امام در جایگاه ریشه برای این ملت تعریف میشود و نباید ما شاخههای خودمان را از این ریشه جدا کنیم.
نکته دوم این است که امام نقش پیوند دهنده اجزای مختلف جامعه ایران را بر عهده داشته است. جامعه ایران از یک سو ترکیبی از اقوام، مذاهب، ادیان و گرایشهای فرهنگی و اجتماعی مختلف است. امام تنها کسی است که میتوان گفت در تاریخ معاصر توانسته همه اقوام ایرانی و پیروان همه مذاهب و ادیان، همه گرایشهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در ایران را با همدیگر پیوند بدهد. از جمله تحکیم پیوند بین اسلام و ایران؛ جامعه ایران یک ریشه تاریخی به عنوان ملیت ایرانی دارد و یک ریشه اعتقادی تاریخی هم به نام اسلام و مسلمانی دارد.
امام بین اسلام و ایران پیوند محکمی برقرار کرده
جامعهای که چند هزار سال ریشه تاریخی دارد و بیش از هزار سال هم اسلام را پذیرفته و منادی اسلام اهل بیت(ع) شده، زمینه اینکه بین اسلامیت و ایرانیت اصطکاکی ایجاد شود و عقدهها و کینههایی شکل بگیرد، همیشه وجود داشته است. امام بین اسلام و ایران پیوند محکمی برقرار کرده، پیوندی که بوده را تحکیم بخشیده، توانسته گرایشها و باورهای مذهبی و ملی را در یک مجموعه و کل واحد به نام جامعه ایران متحد کند.
امام خمینی(س) امروز هم میتواند پیوند دهنده اجزای مختلف جامعه ایران باشد
وحدت بین حوزه و دانشگاه، روشنفکران و سنتیها، که اینها همیشه در جامعه ایران یا در تقابل با هم بودند یا رابطه منفعل نسبت به هم داشتند ولی امام همه اینها را در یک مجموعه قرار داد و شما شاهد بودید و جهانیان شاهد بودند که در سال 1357 همه اینها روی رهبری امام به وحدت رسیدند و منتظر بودند که بیانیه امام صادر شود یا کلامی از امام به گوششان برسد تا راه خودشان را پیدا و راهبردهای خودشان را تعیین کنند. به نظر من این نقش پیوند دهنده و تاریخی امام امروز هم میتواند راهگشا باشد. یعنی امام خمینی(س) امروز هم میتواند پیوند دهنده اجزای مختلف جامعه ایران باشد.
نکته سوم اینکه به نظر من نقش امام در نفی استعمار خارجی بینظیر بود. برای اینکه من در این مدت فرصتی داشتم و مجموعه تاریخ ایران را از آغاز شکلگیری ایران تا قبل از دوران انقلاب اسلامی مطالعهای داشتم. از یک زمانی وضع ایران دارای قدمت و سابقه چند هزار ساله به جایی رسیده بود که برای حکومتها و خاندانهای سلطنتی، دولتهای سلطهگر خارجی نخست وزیر و صدراعظم تعیین میکردند؛ عزل و نصب میکردند و عملاً منافع ایران برای ایران نبود بلکه برای این قدرتهای خارجی بود. در اواخر دوره قاجار بدون تأیید انگلیسیها و بدون تأمین منافع انگلیسیها و روس ها کسی نمیتوانست کاری انجام بدهد و قدرتهای حاکم خاندان قاجار بدون اجازه آنها آب هم نمیخوردند.
بعد هم که قرار شد اینها بروند، خاندان پهلوی را هم همینها آوردند. رضا خان را همینها بردند و پسرش را آوردند. روزی که شهریور 1320 سران اینها به تهران آمدند، روزولت چرچیل و استالین به ایران آمدند، بدون اجازه دولت و حکام ایران آمدند و اینجا کنفرانس و جلسه برگزار کردند.
حتی بعضی از مورخین میگویند که نه تنها به دیدار شاه ایران نرفتند بلکه وقت ملاقات هم به ایشان ندادند و وقتی هم با اصرار از اینها وقت ملاقات گرفت بعضی از اینها گفتند پای ما درد میکند و جلوی ایشان بلند نشدند. یعنی حس حقارت به آدم دست میدهد که ما چه ملت بدبختی بودهایم که با چنین حاکمانی داشتیم زندگی میکردیم که اینقدر در برابر خارجیها ذلیل بودند و خواسته محمدرضا از این سه اشغالگر این بود که جای تبعید پدرش گرم است و مناسب نیست و جایش را تغییر بدهند. ما در یک چنین وضعیتی قرار داشتیم.
سال 1332 هم مردم از دکتر مصدق حمایت میکردند و دولت ایشان را دولت خودشان میدانستند. اینها وقتی احساس کردند دکتر مصدق در تقابل با منافع آنها هست، با کودتا ایشان را سرنگون کردند. از این به بعد ما میبینیم که محمدرضا نخست وزیرهای ضعیفی را به کار میگیرد که فقط بله قربان بگویند و خود ایشان به آمریکاییها، انگلیسیها و تا حدودی به شورویها که همسایه شمالی ما بودند امتیازهایی میدهد تا بتواند به قدرت و سلطنتش ادامه بدهد. امام با شعار نه شرقی نه غربی در فضای دو قطبی که شرق و غرب ایجاد کرده بودند، دست این سلطهگران شرق و غرب را از ایران قطع کرده است.
امام با رهبری قاطع و مورد قبول اکثریت ملت ایران حکومت «جمهوری اسلامی» را برقرار کرد
مورد چهارم هم نقش ویژه امام در نفی استبداد تاریخی در داخل ایران بود و ریشه کن کردن حکومت سلطنتی هم از نقشهای منحصر به فرد امام خمینی(س) است. ایران همیشه سلطنتی بوده و سلطنت هم به این معنا بوده که یک نفر که زور و قدرتی داشته زودتر از دیگران حمله میکرده و شهر را میگرفته، آنجا را پایتخت اعلام و هر کس هم که مخالف بود نابود میکرده تا بتواند سلطنت را در خاندان خودش حفظ کند. آنقدر ادامه میداد تا وقتی که نتوانند ادامه بدهند و خاندان دیگری روی کار بیاید؛ یک وقتهایی هم از خارج بیایند و مثل محمود افغان بیاید و سلطنت را از صفویه بگیرد. همیشه در ایران نظام سلطنتی حاکم بوده و این هیچ حسنی نداشت. امام با رهبری قاطع و مورد قبول اکثریت ملت ایران بساط نظام سلطنتی چند هزار ساله را از این کشور برچید و حکومت «جمهوری اسلامی» برقرار کرد.
امام با تأکید بر نقش عنصر زمان و مکان در اجتهاد، راه را برای شکستن بنبستها گشود
آخرین ویژگی امام که من تأکید میکنم ما باید همچنان امام را به عنوان بنیانگذار نظام نوین در ایران مورد احترام قرار بدهیم و روی اندیشه، شخصیت و عملکرد ایشان کار و استفاده کنیم، تحولخواهی امام است. امام از نظر تحولخواهی، بسط اختیارات نظام سیاسی در چهارچوب اسلام، در عین حال با توجه به مصلحت مردم و تأکید بر نقش عنصر زمان و مکان در اجتهاد، راه را برای شکستن بنبستها گشود.
کم هزینهترین راه اصلاح امور را بازگشت به مبانی اندیشه امام خمینی(س) میدانم
بنابراین من تأکید میکنم همه کسانی که درصدد این هستند که سنتهای ایرانی و اصول اسلام حفظ شود و ایران در مسیر تعالی و ترقی قرار بگیرد و از بنبستها عبور کند، کم هزینهترین راه اصلاح امور را بازگشت به مبانی اندیشه امام خمینی(س) میدانم؛ البته با رعایت شرایط زمان و مکان که این هم یکی از اصول اندیشه آن بزرگوار است. وقتی میگوییم «بازگشت به سنت بنیانگذار» مراد ما آن امام خمینی(س) است که از دوران قم، نجف، نوفل لوشاتو و 10 سال حکومت در ایران تحولاتی را بر اساس شرایط زمان و مکان در فکر، رفتار و عملکردش در شیوه رهبری و اداره کشور شاهد بودیم.
یعنی این تحولخواهی امام به این معناست که ما امروز با تکیه بر اصول و مبانی امام که یکی از آنها «تحولخواهی» است متناسب با شرایط زمان به رأی و نظر مردم رجوع کنیم و از ظرفیتها و سرمایههای مردم استفاده کنیم که دیگر در این چهارچوب از اندیشه امام خیلی میشود استفاده کرد و بهره گرفت.
من فکر میکنم کسانی که نسبت به امام بیمهری میکنند، اگر در این جهت تعمد نداشته باشند و جزء آن چهار گروه نباشند، از روی ناآگاهی و جهل است و نتیجه این هم حکایت کسی است که بر شاخهای نشسته بود و بن میبرید. امیدوارم ان شاء الله بیش از این ما شاهد بیمهری نسبت به ریشهها و بزرگانمان و کسانی که سرمایه اجتماعی، معنوی و فرهنگی ما هستند نباشیم.
چطور در شرایط سال 1402 اندیشه امام میتواند راهگشای مسائل سیاسی فرهنگی و اجتماعی جامعه ما باشد؟
به نظر من خود طرح جمهوری اسلامی برای ایران، یکی از طرحهای هوشمندانهای بود که امام مطرح کردند. برای اینکه ما در «جمهوریت» دموکراسی را به عنوان آخرین تجربه بشر در اداره کشورها و استفاده از ظرفیت مردم برای اداره کشورها داریم. در جامعه ایران اگر قرار باشد به مردم رجوع و از مردم ایران رأی گرفته شود، مردم ایران عمیقاً مذهبی هستند و به اسلام، قرآن و مکتب اهل بیت(ع) اعتقاد دارند؛ و اگر یک نظام استبدادی سلطنتی در ایران مستقر شود و یا یک نظام جمهوری مستقر شود که نسبت به اصول و ارزشهای دینی بیتفاوت باشد و یا در تقابل با این اندیشهها قرار بگیرد، دیر یا زود مردم ایران همان رفتاری را با آن حکومت میکنند که با حکومت سلطنتی کردند.
تلفیق جمهوریت و اسلامیت متناسب با اقتضائات جامعه ایران بوده و هست
در ادوار مختلف شاهد بودهایم که مردم ایران به بهانههای مختلفی که به دین و باور مردم مربوط میشد و تعرض به این اعتقادات را شاهد بودند، قیام و انقلاب میکردند و خون میدادند و کمتر سابقه دارد در کشور ما زمانی را شاهد باشیم که مردم برای دفاع از اسلام خون نداده و در تقابل با حکومتها قرار نگرفته باشند. بنابراین تلفیق جمهوریت و اسلامیت در حقیقت متناسب با اقتضائات جامعه ایران بوده و همچنان هست.
ممکن است در فراز و فرودها، سوء نیتهایی از دشمنان خارجی موجب نقد وضع موجود شود و یا در سوء تدبیرهایی که در داخل شاهد هستیم و متأسفانه به اولویتها توجه ندارند و مثلاً به جای معیشت مردم فلان مسأله فرعی اجتماعی و مذهبی را به عنوان اولویت در نظر میگیرند و تمام ظرفیت نظام را پشت آن مسأله قرار میدهند. اینها باعث میشود که مردم مأیوس شوند و اعتمادشان کم شود؛ و دشمن از این فرصت و بیاعتمادی استفاده کند و مردم را به صحنه بیاورد و حرکتی شکل بگیرد. حال با فرض اینکه خیلی طبیعی و بدون خشونت یک سیستم غیر دینی و سکولار در ایران شکل بگیرد، کسانی که این طرح و ذهنیت را در جامعه ایران ترویج میکنند آیا فکر کردهاند که این مردم چند سال میتوانند با چنین سیستمی دوام بیاورند و همراهی کنند؟! چند درصد مردم این سیستم را در بلند مدت خواهند پذیرفت؟
واقعیت این است که امام هوشمندانه «جمهوری اسلامی» را مطرح فرمودند. در جمهوری اسلامی هم دین و باورهای مردم مطرح است و هم نقش مردم در رأی دادن. امام مکانیزم این نظام را در قانون اساسی طراحی کردند. امام شخصیت تحولخواهی بودند که مثلاً یکی از رفتارهای ایشان در تحول، تجدیدنظر و تغییر فتوایی است که در مورد موسیقی داشتند؛ در مورد شطرنج با تغییر موضوع، حکم را تغییر دادند. تأکیدی که بر نقش زمان و مکان داشتند، امام در سال های 1366 و 1367، با سال 1360 مواضع متفاوتی را داشتند.
نگاه امام به مردم این بود که میگفتند «میزان رأی ملت است». همین نظریه میتواند مبنا باشد برای اینکه ما خواستههای مردم را از طریق رفراندوم و انتخابات آزاد برآورده کنیم، بنبستها را باز و از مشکلات عبور کنیم. امام میتواند برای امروز جامعه ما نقش داشته باشد. از سوی دیگر امام روی توانایی مردم ایران و همچنین بر عدم وابستگی به قدرتهای بیگانه و تولیدات دیگران تأکید داشتند؛ امام روی تولید داخل تأکید داشتند. وقتی اینها را در نظر بگیریم، آن وقت میزان وابستگی ما کاهش و اعتماد به نفس ما افزایش پیدا میکند.
مشکل را در عمل نکردن به قانون اساسی میدانم
توجه به نسل جوان و نگاهی که امام به نسل جوان داشتند، در عین اینکه احترام پیشکسوتها را هم داشتند. امام بعد از 10 سال با سعی و خطایی که طبیعی هر نظام تأسیسی جدید، آن هم بودن تجربه در کشورهای مختلف بوده، قانون اساسی را عوض کردند. یعنی میتوان گفت مبنایی را به عنوان سنت میشود از امام آموخت که هر یک دهه ما یک بازنگری در قانون اساسی بکنیم؛ نه اینکه لزوما عوض کنیم، یک بازنگری کنیم و ببینیم باید اصلاح کرد یا نه. بنده الآن مشکل را در عمل نکردن به قانون اساسی میدانم؛ همینی که هست عمل نمیشود. اما میخواهم بگویم امام با آن همه تأکیدی که روی اصل جمهوری اسلامی و قانون اساسی داشتند، سال 67 فرمان تهیه قانون اساسی جدید را صادر کردند.
در قانون اساسی اول شیوه بازنگری و تغییر پیشبینی نشده بود. یکی از ویژگیهای قانون اساسی جدید اصل 177 است که راه را برای بازنگری باز کرده من نمیخواهم از این قانون اساسی یا آن دفاع کنم. میخواهم بگویم قانون اساسی در عین اینکه باید مبنا و میثاق ملی تلقی شود، اما همین میثاق ملی را مردم میتوانند تغییر بدهند. یا مثلاً فرمایشات امام در بهشت زهرا(س) که وقتی به ایران تشریف آوردند، اولین سخنرانی ایشان است که هنوز هم به آن استناد میشود.
امام فرمودند که ما فرض کنیم قاجاریها و پهلویها توسط مردم انتخاب شدند و آنها تصمیم گرفتند که این خداندان بر ایران حاکم شود؛ 70 سال پیش چه حقی داشتهاند برای امروز ما تصمیم بگیرند؟! این مبنایی است که وقتی کسی آن را مطرح میکند و با حسن نیت هم مطرح میکند، متهم به براندازی میشود. در حالی که این مبنای شرعی ارتباط حکومت اسلامی با مردم است که اگر مردم در قالب یک عهد یا میثاق ملی نتوانند با هم کار کنند، آن نظام و سیستم حاکم اصلا مشروعیت ندارد.
ما الآن چرا برای قانون اساسی احترام قائلیم؟ چرا برای قانون راهنمایی و رانندگی احترام قائلیم؟ چرا به قانون مجازات اسلامی و قوانین دیگر احترام میگذاریم؟ علتش عهد شرعی، حقوقی و اخلاقی است که بین مجموعه آحاد جامعه ایران و بین مردم و حکومت هست و همه ما میگوییم خدا فرمود که «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»؛ یعنی به عهدها وفادار باشید. شیرازه امور به هم میریزد اگر وفای به عهد نباشد. هم اخلاقی، هم حقوقی و هم شرعی است.
اینکه مردم را از تغییر میترسانند، خلاف اندیشه امام است
اگر همین مردم بگویند ما الآن قانون اساسی را به این شکل قبول نداریم و باید تجدیدنظر شود، من معتقدم و مطمئنم که مردم ایران به چیزی غیر از آنچه که جایگاه اعتقادی و مبانی ملیشان در آن تعریف شده باشد، وابستگی به خارج در آن نباشد و استقلال، ترقی و پیشرفتشان باشد، رأی نخواهند داد. به نظر من اینکه مردم را از تغییر میترسانند، خلاف اندیشه امام است. امام این اعتماد را به مردم داشت که گفت من به جمهوری اسلامی رأی میدهم؛ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. شما میتوانید به سلطنتی و کمونیستی و یا حتی به سلطنت پهلوی رأی بدهید؛ امام چنین اعتمادی به مردم داشت.
اگر طبق همین قانون اساسی بخواهیم مسألهای را به رفراندوم بگذاریم، هنوز فکر میکنیم اگر به رفراندوم بگذاریم مردم تحت تأثیر القائات بیگانگان قرار بگیرند. همین مردم در سال 1401 به دلیل اتفاق تلخی که در جامعه ایران افتاد و نارضایتیهایی که داشتند، وارد خیابان شدند ولی تا متوجه شدند بدخواهان ایران و اسلام دارند از این اعتراضات سوء استفاده میکنند، با آنها مرزبندی کردند؛ و از خیابانی که دیگران داشتند برای آنها تعریف میکردند، فاصله گرفتند. نگرانیها و اعتراضاتشان سر جایش هست اما حاضر نیستند با دستور و فرمان یک شبکه خارجی وابسته به اسرائیل حرکت کنند؛ با منطق، اعتقاد، اندیشه و باور خودشان حرکت میکنند.
اینها چیزهایی است که در جامعه ایران هست و قبل از آنکه دیگران بخواهند از نارضایتی مردم سوء استفاده کنند، حرف مردم را بشنویم. اما همین انتخاباتی که میخواهد برگزار شود، متأسفانه قانونی که مجلس یازدهم وضع کرده که بیشتر حاکی از یک نگرانی است که نکند مردم ایران به افرادی رأی بدهند که این افراد به نظام اسلامی آسیب وارد کنند؛ یا افرادی را تأیید کنند که یک موقع نکند این افراد وقتی وارد مجلس میشوند در وضع قانون و نظارت، رفتاری کنند که خلاف اسلام باشد. این نشانه این است که میترسند و اعتماد به مردم ندارند و نتیجهاش هم این میشود که اعتماد مردم هم به اینها کم شده است. در حالی که امام به مردم اعتماد داشت و به این مردم میگفت من معتقدم تا رفع فتنه از عالم باید به این جنگ ادامه بدهیم، اما وقتی احساس کرد که باید پایان جنگ را اعلام کند، شخصا مسئولیت پذیرفت و گفت من جام زهرآلود قطعنامه را سر میکشم و بعدها برای شما توضیح خواهند داد که چه اتفاقاتی افتاد که من پایان جنگ را پذیرفتم.
اینها باعث شد که امام 12 بهمن سال 1357 با بی سابقهترین استقبال وارد پایتخت ایران شود و در خرداد 1368 با بی سابقهترین بدرقه از مردم خداحافظی کند و وصیتنامه ایشان هم چنان در گوش ما طنینانداز است که «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم». نشان میدهد فکرهایی که امام از قبل روی آنها فکر، تحلیل و تدریس کرده بود را توانست اجرا کند؛ و 10 سال تجربه اداره کشور را داشته و توانسته جنگ را مدیریت کند و بعد از 10 سال هم که از دنیا رفت، با این بدرقه و تشییع بی نظیر مواجه شده است.
اگر بخواهیم این اعتماد متقابل را تقویت کنیم باید از چه کسی یاد بگیریم؟ چه کسی میتواند الگوی ما باشد؟ به تاریخ ایران برگردیم و ببینیم چند نفر مثل امام خمینی(س) داریم که هم به لحاظ دانش و تئوریپردازی و طراحی نظام سیاسی مورد نیاز مردم، هم به لحاظ ایجاد انسجام و وحدت بین مردم و هم به لحاظ تغییر نظام سابق و بعد ایجاد و تأسیس نظام جدید و اداره نظام جدید طی یک دهه مثل امام توفیق داشته باشد؟ چنین چیزی در تاریخ ایران سابقه ندارد و ما چنین الگویی نداریم. بنابراین من فکر میکنم اگر اینگونه به امام نگاه کنیم، هم چنان امام میتواند عامل پیوند دهنده همه اقوام ایرانی و همه جناحها و گروهها باشد و به نظر من اگر راه دیگری غیر از این برویم، بیراهه است.