به گزارش
مردم سالاری آنلاین به نقل از عصر ایران ،مهسا امینی، دختر ۲۲ ساله کردستانی که همراه خانواده اش به تهران سفر کرده بود، توسط گشت ارشاد، جلب و ساعاتی بعد با عارضه قلبي و در حالی که هوشیاری نداشته به بیمارستان برده می شود و در لحظه نگارش این متن، وضعیت مساعدی ندارد.
این که واقعا در مقر پلیس چه گذشته که این دختر بینوا با آن وضعیت وخیم راهی بیمارستان شده، موضوعی است که امیدواریم با بررسی های بی طرفانه و انتشار فیلم دوربین های مدار بسته، مشخص شود.
ما نیز بنا را بر این می گذاریم که هیچ رفتار نادرستی در مقر پلیس صورت نگرفته است و موضوع را با همین فرض که مبتنی بر اصل برائت است، مورد مداقه قرار می دهیم:
۱- هر چند پلیس اصرار دارد که زنان و دختران توسط گشت ارشاد دستگیر نمی شوند و صرفا برای "توجیه"، به مقر پلیس "هدایت" می شوند، ولی این جابجایی کلمات، چیزی را عوض نمی کند چون اساسا هر کسی به هر اتهامی توسط پلیس جلب می شود، نامش هر چه باشد، هدایت و توجیه نیست.
طبیعتا برای خود پرسنل پلیس که هر روز در محل کارشان حاضر می شوند، دیدن اماکن پلیسی و بازداشتگاه و پرسنل مسلح و ... عادی است. همچنین برای مجرمین حرفه ای که بخشی از عمر خود را در کلانتری ها و ادارات آگاهی و بازجویی ها و بازداشتگاه ها و زندان ها می گذرانند نیز حضور در این اماکن، بخشی از زندگی سیاه شان است.
اما برای مردم عادی که در ادبیاتشان " تا حالا پام به کلانتری باز نشده" ضرب المثل شده است، بسیار خوفناک است که پلیس به هر علتی آنها را سوار بر خودروی خود کند و زمانی ولو کوتاه در مقر خویش، تحت الحفظ نگاه شان دارد.
این وضعیت برای دختران و زنان دلهره آورتر است و اکثرشان واقعا از لحظه ای که پلیس به دلیل حجاب جلویشان را می گیرد و سوار ون می کند و به مقر خویش می برد و نگه شان می دارد و مشخصات و تعهدنامه می گیرد و رهایشان می کند، در استرسی غیرقابل تصور به سر می برند.
بسیاری از آنها حتی فکر می کنند که دارای سوء سابقه شده اند و دیگر نمی توانند برای استخدام و آغاز کار و ... گواهی عدم سوء پیشینه بگیرند و این نگرانی را تا سال ها با خود حمل می کنند.
پس حتی در فرض بهترین رفتار پلیس با زنان و دخترانی که توسط گشت ارشاد جلب می شوند، استرسی غیرقابل وصف بر اکثر آنها تحمیل می شود و نتیجه اش می تواند موردی باشد مثل ماجرای مهسا امينی که برای سفر به تهران آمده بود ولی الان روی تحت بیمارستان، با مرگ دست و پنجه نرم می کند.
۲ - پلیس در هر حکومتی، مظهر قدرت سخت است و صد البته که باید چنین باشد.
نابخردانه است که موضوعات نرم فرهنگی و مبتنی بر باورهای دینی و فردی را به بخش سخت حکومت پیوند بزنند.
متاسفانه این اتفاق درباره حجاب رخ داده است و نتیجه اش هم شده است اختصاص بخش قابل توجهی از توان رزمی و فکری پلیس به ماجرای حجاب و به همان اندازه کاسته شدن از انرژی پلیس برای مقابله با مجرمین واقعی و نیز خدشه دار شدن اعتبار پلیس، آن هم برای موضوعی که دهه هاست ثابت شده درباره آن کاری از دست پلیس بر نمی آید.
در واقع، گذاشتن بار حجاب بر دوش پلیس، هم مردم را می آزارد و هم پلیس را از وظایف ذاتی اش باز می دارد. تو گویی پلیس باید تاوان کم کاری تمام بخش های مرتبط با حجاب را پس بدهد؛ مثلا تاوان کم کاری روحانیت و حوزه های علمیه در افزایش ایمان قلبی مردم را.
واقعا عجیب است: حجاب امری است مبتنی بر باور دینی و متولی اش هم روحانیونی هستند که با وجوهات شرعیه مردم و البته بیت المال برای این منظور در حوزه تحصیل کرده اند و نتوانسته اند در "هدایت" دینی مردم موفق باشند و حالا پلیس باید برود زنان و دخترانی را که حجاب شرعی ندارند، بگیرد و به قول خودش "هدایت" کند!
۳ - می دانید چرا نحوه مواجهه با موضوع حجاب این قدر زشتْ منظر شده است؟
نقاشی را تصور کنید که طرحی از یک انسان می کشد و هیچ تناسبی بین اندازه بخش های مختلف بدنش نیست. مثلا بینی را ۱۰ برابر و دست راست را ۲۰ برابر و گوش چپ را ۳۰ برابر بزرگتر می کشد و چشم را ۱۰ برابر و دست چپ را ۲۰ برابر و دهان را ۳۰ برابر کوچکتر!
در پایان هر چند او یک انسان کشیده که دست و پا و چشم و گوش و بقیه اجزا را دارد ولی بزرگ نمایی و کوچک انگاری او نسبت به بخش های مختلف، به تصویری زشت منتهی شده است که حتی اگر جان بگیرد، نمی تواند راه برود و زندگی کند.
تمرکز بیش از اندازه بر بخش هایی مانند حجاب و برخی مناسک با نمود بیرونی و عدم توجه کافی به مواردی مانند حیف و میل بیتالمال، دروغ گویی و وعده های ناراست مسوولان، سوء مدیریت های کمرشکن، بی توجهی به معیشت مردم در سیاست های داخلی و خارجی و ... مصداق ماجرای همان نقاش و نقاشی است.
اگر به آن نقاش بگویی گوش را این قدر بزرگ نکش، احتمالا می تواند درباب اهمیت گوش سخن بگوید و اگر به اینان بگویی این همه موضوع حجاب را بزرگ نکنید از اهمیت حجاب در دین و جامعه سخن می گویند.
۴ - این که یک باور دینی که در تمام تاریخ و از جمله در کل دوران اسلام، امری شخصی بوده را به اسم دفاع از آن باور به یک "مساله سیاسی و امنیتی" تبدیل کرده اند، بزرگ ترین جفا بیش از همه به خود اسلام است.
اگر تا دیروز، شخص بدحجاب یا بی حجاب می گفت که صرفا بر اساس باورهای خود و سلیقه شخصی اش نوع لباس اش را انتخاب می کند یا اگر درون خود اعتقاد دینی داشت، از نوع پوشش اش احساس گناه فردی می کرد که باید با خدای خودش حل و فصل کند، رویکردهای غیراصولی به مساله حجاب - از جمله همین گشت ارشاد - باعث شده اند گروهی موضوع حجاب را به ابزاری برای مخالفت با نظام سیاسی تبدیل کنند.
شوربختانه باید گفت همین الان عده ای دوست دارند دختر کردستانی فوت کند تا با خوشحالی درونی و عزاداری بیرونی، صید سیاسی شان را از این ماجرا داشته باشند و لابد گروهی نیز از هم اکنون در اندیشه اند که چگونه ماجرا را توجیه و رفع و رجوع کنند!
اگر روباه پیر بریتانیا و عمو سام آمریکا و دنباله های صهیونیست آنها دهها سال برنامه ریزی می کردند که موضوع حجاب را از یک امر شخصی به نمادی برای تقابل سیاسی تبدیل کنند، واقعا نمی توانستند؛ ولی از رهگذر اصرار داخلی های برای آزمودن راه صدبار آزموده و رد شده، این اتفاق افتاده هست.
۵ - به حضرت علی علیه السلام خبر دادند که خلخال از پای زنی یهودی باز کرده اند؛ آن حضرت چنان برآشفته و غمگین شدند که فرمودند اگر مردی از غیرت این ماجرا بمیرد، حرجی بر او نیست.
اینک نه خلخال پا که دختری ۲۲ ساله... .