به گزارش
مردم سالاری آنلاین به نقل از دنياي اقتصاد ،هرچند بیش از یک سال از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ میگذرد، اما ناگفتهها از این دوره انتخابات ظاهرا کم نیست. همچنانکه روز گذشته «ایسنا» بخشهایی از کتاب «بزنگاه» را که مجموعه گفتوگو با عبدالناصر همتی، رئیسکل بانک مرکزی دولت حسن روحانی و البته یکی از کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ است را در ارتباط با اتفاقات آن روزها منتشر کرد.
همتی در این گفتوگو به بیان جزئیاتی از روند حضورش در آن انتخابات پرداخته و واکنشهای برخی از اعضای دولت حسن روحانی از جمله رئیسجمهوری، اسحاق جهانگیری و همچنین سیدحسن خمینی را به نامزدیاش در انتخابات ریاستجمهوری و همچنین واکنشها به تایید صلاحیتش را روایت کرده است. عبدالناصر همتی روز ۳مرداد ماه سال ۹۷ با رای هیات دولت رئیس کل بانک مرکزی در دولت روحانی شد. او در حالی به این سمت برگزیده شد که پیش از آن در سمتهای ریاست کل بیمه مرکزی و سفارت ایران در چین منصوب شده بود. اما انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰مسیر مسوولیتهایش را تغییر داد. حالا خود او در کتابی از خاطراتش به بیان آنچه در آن روزها گذشت پرداخته است.
شما در بخشهایی از کتاب «بزنگاه» چندین بار اشاره میکنید که در مقطع انتخابات ریاستجمهوری خودتان را نامزد جریان اصلاحات نمیدانستید و بر این تاکید داشتید که به عنوان یک چهره مستقل قصد و عزم این را دارید که در انتخابات شرکت کنید. با توجه به پایگاه رای شما که شامل طبقه متوسط شهری، روشنفکران و تکنوکراتها بود، علت تاکید شما بر این مساله چه بود؟
در ابتدا باید روشن کنم که بنده بیان نکردم که علاقهای به اصلاحطلبها ندارم یا حمایت اصلاحطلبها را نمیخواهم. بلکه سخن اصلی من این بود که بهصورت مستقل شرکت میکنم. واقعیت هم همین بود؛ چرا که خودم تصمیم گرفتم در انتخابات حضور پیدا کنم؛ شما میدانید بنده جزو افرادی که جبهه اصلاحات معرفی کرده بود و در مورد آن رایگیری شده بود، نبودم و بنابراین خودم مستقل تصمیم گرفتم بیایم. البته مفهومش این نیست که با کسی مشورت نکردم. با برخی از دوستان که اصلاحطلب هم هستند مشورت کردم؛ ولی به هر حال تصمیم گرفتم -خیلی دیروقت هم تصمیم گرفتم- که در صحنه حاضر شوم. ولی در مرحله بعدی بخش قابل توجهی از اصلاحطلبها از بنده حمایت کردند و من هم از آنها قدردانی میکنم. کارگزاران، بخشهای مهمی از حزب اعتماد ملی، انجمن اسلامی دانشگاهیان و ندای ایرانیان از بنده حمایت کردند؛ ولی خب در جبهه اصلاحات چنین اتفاقی رخ نداد، چرا که این جبهه یک سازوکار رای داشت که همان موجب شد کسانی مثل جناب آقای خاتمی هم نتوانند بهطور رسمی حمایت کنند.
بنابراین دو موضوع را باید از یکدیگر تفکیک کرد؛ یکی اینکه مستقل آمدن بنده به معنای مخالفت با جبهه اصلاحطلبان(جبهه اصلاحات) نبود، نکته دوم اینکه بنای من ورود مستقل بود، چرا که میخواستم راه سومی را در کشور جا بیندازم. چرا که هم دوستان اصلاحطلب در اداره کشور آزمایششان را پس داده بودند و هم اصولگراها مورد آزمون قرار گرفته بودند و فکر میکردم راه جدیدی را باید برای کشور اتخاذ کرد. تصورم این بود که خیلی از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند، بهخاطر عملکرد دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا بود و به همین دلیل گفتم شاید بتوان فضای جدیدی را ایجاد کرد و فکر نوینی را در جامعه بیاوریم و بتوانیم آن را پیش ببریم. الان هم فکر میکنم این جا افتاده و واقعا هم مفید بوده است. درست است که رای ما در این حد بود که ۱۰ درصد رایدهندگان به من رای دادند، ولی به نظر من با توجه به گذشت یک سال از دولت جدید بهتدریج این تفکر دارد در جامعه شکل میگیرد که این نحوه ورود، این نوع مدیریت کشور و چالشهایی که در ارتباط با اداره و حکمرانی کشور وجود دارد، خود میتواند مسیر جدیدی را ایجاد کند و آینده بهتری را برای کشور رقم بزند.
شما در بخش دیگری از این کتاب اشاره کردهاید که در واقع نامزدی و تایید صلاحیت شما بر شکافهای موجود در دولت روحانی تاثیرگذار بود و قدری این شکافها را تعمیق کرد. شاید برای خوانندگان جالب باشد که دقیقا این شکافها در ارتباط با چه حوزههایی بود؟ آیا به موضوعات اقتصادی مرتبط بود؟ یا دامنه آن به مباحث سیاسی هم کشیده میشد؟
در اینجا باید دو موضوع را از یکدیگر تفکیک کنیم؛ یکی اختلافنظرهایی است که در دولت داشتیم که این طبیعی بود. اگر شما به مطالبی که در دوره ریاست بانکمرکزی در اینستاگرام منتشر میکردم، توجه کنید، کاملا عیان میشود که مواضع بنده با تیم اقتصادی چندان هماهنگ نبود و انتقادات جدی داشتم و متاسفانه بخشی از اقداماتی که خودم راضی نبودم در حوزه تصمیمگیری اقتصادی انجام شود، رخ میداد. بهطور مثال یکی از موارد، به نوع نگاه به بازار ارز باز میگشت و برخی از دوستان و مسوولان محترم دولت فکر میکردند با ارزپاشی و سرکوب میتوانیم نرخ ارز را پایین بیاوریم؛ درحالیکه من اعتقاد داشتم این نمیشود و همان دلار ۴۲۰۰ خود بهترین نشانهای بود که این امر امکانپذیر نیست. درست است که بانک مرکزی باید مراقب بازار باشد و در واقع شناور هدایتشده، رژیم ارزی ما بود، یعنی کنترلهای لازم انجام شود، ولی مفهوم آن این نیست که روزانه چندده میلیون دلار را در بازار تزریق کنید تا بتوانید نرخ ارز را ثابت نگه دارید یا پایینتر بیاورید. این مهمترین وجه اختلاف من با دولت و رئیسجمهور محترم بود.
منظورتان از اختلاف با تیم اقتصادی، اختلاف با آقایان نوبخت و فرهاد دژپسند و نهاوندیان است؟
نه، با آقای نهاوندیان اختلاف نداشتیم؛ چون ایشان عملیات اجرایی نداشتند. بیشتر اختلافات ما به دو تیمی که در ارتباط با پول و نقدینگی یعنی سیاستهای مالی فعالیت داشتند(وزارت اقتصاد و سازمان برنامه) و وزارت صمت در ارتباط با تخصیصهای مربوط به ارز و تامین ارز و واردات باز میگشت. این دو حوزه بالاخره محملی برای بروز اختلافنظرها میشد. در هر حال شرایط کشور هم سخت بود. شما میدانید ما تقریبا درآمدهای وصولی ارزیمان در سال ۹۸ و ۹۹ به چیزی نزدیک به یک ششم شرایط عادی رسید و فشار سنگینی روی بانک مرکزی بود و به همین دلیل اگر سیاستهای بانک مرکزی بهطور کامل اجرا میشد و بقیه هم همکاری میکردند و هماهنگی بیشتری داشتند، شاید شرایط بهتری میداشتیم. البته در علم اقتصاد نمیشود براساس اما و اگر صحبت کرد، ولی واقعیت این است که روزهای سختی بر من گذشت و خودشان هم میدانند.
اما بحث انتخابات، موضوع دیگری است. در اینجا وارد فاز سیاسی ماجرا میشویم. حالا به هر دلیلی دوستان خیلی از حضور من استقبال نکردند و من هم واقعا براساس صلاحدید شخصی خودم در انتخابات شرکت کردم و در عمل هم از بنده حمایت نکردند. نه تنها حمایت نکردند، بلکه حتی برکنارم هم کردند، ولی بالاخره من مساله برکناری را پذیرفتم چون گفتند باید میان ریاستجمهوری و ریاست بانک مرکزی یکی را انتخاب کنی و من هم گفتم چون تصمیم گرفتم و نام من اعلام شده، به حضور در انتخابات ادامه میدهم و در مقابل دوستان هم مسوولیت بانک مرکزی را از من گرفتند و من هم حرفی نداشتم. در عمل هم بالاخره دولت هیچ حمایت و پشتیبانی از بنده در جریان انتخابات نکرد، ولی تا دلتان بخواهد بنده به خاطر عملکردِ دولت (نه عملکرد فقط یکی، دو سال آخر؛ بلکه عملکرد کل دولت یازدهم و دوازدهم) مجبور شدم پاسخگو شوم و حملات تمام پنج نفری که درواقع من به تعبیری گفتم همهشان با هم بودند و پوششی جناب آقای رئیسی بودند، به من در واقع به نوعی حمله به دولت بود و بنده در همین کتاب «بزنگاه» گفتم که تمام تلاش من این بود که در هر حال وضع موجود را اصلاح کنم، ولی خب به عنوان بانی وضع موجود و بانی تمام مشکلاتی که در دولت به وجود آمده بود، شناخته شدم. البته این را هم باید بگویم که دولت نیز در بسیاری حوزهها تقصیر نداشت و شرایط تحریم بسیار سنگین بود و این هم بیانصافی است که ما همهچیز را گردن دولت بیندازیم، ولی به هر حال این مسائل اتفاق افتاد و بنده توسط رقبایم به عنوان نماینده دولت [روحانی] معرفی شدم.
آقای دکتر همتی به اختلافات سیاسی و عدم حمایت دولت روحانی از نامزدیتان اشاره کردید، به نظر شما اتهام ارتباط شما با نهادهای امنیتی در همین بستر از طرف دولتیان مطرح نشده بود و سر از حوزه عمومی درنیاورد؟
در دولت چنین چیزی مطرح نشد. در دولت انتقاد این بود که چرا شما رفتید شرکت کردید، این با بانک مرکزی نمیخواند. آقای جهانگیری هم فرمودند به هر حال اصلاحطلبان چون به شما رای نداده بودند، نباید جداگانه عمل میکردید. گفتم حالا من شرکت کردم و بیایید حمایت کنید. گفتند نه، ما حمایت نمیکنیم. در کتاب هم این را بازگو کردم، ولی اینکه این اتهام از دولت مطرح شده باشد، بعید میدانم. این مساله را بنده از جناب آقای خمینی نقل کردم و گفتم که ایشان یک چنین چیزی به من گفتند.
ولی این اتهام با یک قدرت عجیب و غریب و بیسابقهای در حوزه عمومی پخش شد؛ یعنی به نظر میآید که صرفا یک منبع عادی پشت پخش این اتهام نبوده است.
والا نمیدانم پشت آن چه بود و چه کار کردند. من حدس خودم را میگویم، اما مطمئن نیستم. حدسم این است که دیدند خیلیها ردصلاحیت شدند و گفتند چطور همتی تایید صلاحیت شد. ممکن است این نکته مطرح شود که آقای مهرعلیزاده هم تایید صلاحیت شده بود، چرا به ایشان این حرف را نزدند و فقط این اتهام به من چسبانده شد. حتی دوستانی گفتند چطور شما از دولت تایید شدید و سایرین نشدند؟ گفتم من چیزی نداشتم که ردصلاحیت شوم. البته نمیگویم حتما آنهایی که ردصلاحیت شدند مشکلی داشتند، ولی حداقل من چیزی نداشتم و دلیلی وجود نداشت که ردصلاحیت شوم. این حرفها بالاخره به دلیل تضعیف من بود. بالاخره یک شایعه میتواند باعث شود که بخشی از طرفداران شما بریزد و کسانی که تمایلی به رای دادن دارند، در این مساله شک کنند. بالاخره اینها ترفندهای انتخاباتی است و طبیعی است که در این مرحله از هر گروهی درصدد برآیند شما را تخریب کنند. من فکر میکنم بخشی از تخریب من و پخش چنین شایعاتی برای این بود که نتوانم در صحنه انتخابات عرضاندام کنم.
آقای سیدحسن خمینی در این ارتباط دقیقا به شما چه گفتند؟
ایشان بیان کردند که «شما مشکوک میزنید، چه شد تایید شدید اصلا؟» این جمله را گفتند و من هم گفتم که نه، آنهایی که تایید نشدند باید بیایند دلایل بیاورند که چرا نشدند. من که دیگر دلیل نمیخواهد چرا تایید شدم. خب معلوم است تایید میشوم، چه مشکلی داشتم که تایید نشوم! البته این را هم بگویم؛ من ارادت ویژهای به حاجحسن آقا دارم و الان هم از روابط خیلی خوبی با ایشان برخوردارم. چندین بار هم به دیدارشان رفتم و با هم ملاقات داشتیم. چنین مسائلی دلیل نمیشود که به روابط ما با ایشان خدای ناکرده خدشه وارد شود.
آقای دکتر همتی! در مورد موضع بزرگان جبهه اصلاحات یا عملگرایان، متوجه تفاوت موضع آنها در بین دو مقطع زمانی یعنی دوره نامزدی و دوره پس از تایید صلاحیت شدید. درواقع میخواهیم بدانیم موضع آقایان روحانی، خاتمی و سیدحسن خمینی در ارتباط با نامزدی شما در ابتدا و بعد تایید صلاحیت شما چه بود؟
دوستان بزرگوار اصلاحطلب مثل جناب آقای خاتمی، جناب حسن آقا و جناب آقای کروبی و خیلیهایشان مشکلی نداشتند. ملاقاتی هم داشتیم و صحبت کردیم. همهشان تایید کردند. اصلا بحث این نبود. بحثی که بود بر این مساله متمرکز بود که آنها فکر میکردند مشارکت پایین باشد و بر این اساس میگفتند فایده ندارد؛ یعنی میگفتند آمدنشان در صحنه و به خصوص جدی وارد شدنشان فایده ندارد والا راجع به من نظر منفی نداشتند و البته دیدگاهشان مثبت بود و حتی میدانید که بنده در جبهه اصلاحات با اختلاف یکی یا دو رای، رای تاییدیه را نیاوردم. اگر این اتفاق میافتاد حتی خود جناب آقای خاتمی هم بهطور رسمی حمایت میکرد. البته این را هم بگویم اگر همه نیز حمایت میکردند، دوباره هیچ اتفاقی نمیافتاد؛ به دلیل اینکه یک اکثریتی شکل گرفته بود که نمیخواست رای دهد و برآورد من این بود که نزدیک به ۱۵ میلیون نفر هستند، پس حتی با حمایت رسمی بزرگان اصلاحات نیز این جمعیت تصمیم نداشتند در انتخابات شرکت کنند .
و من هم تمام تلاشم این بود که این بخش خاموش جامعه را جذب کنم و در رایگیری مشارکت کنند. البته آن هم معلوم نبود که در یکی، دو هفته مانده به روز انتخابات اتفاق خاصی بیفتد؛ ولی به هر حال بخشی از این افراد نیز تحت عنوان «ائتلاف جمهور» شامل احزاب و اقشار مختلفی از بنده حمایت کردند. بنابراین این بحث اصلا اختلافی نبود و در همان دوره انتخابات هم بنده با همهشان ارتباط داشتم. بنابراین این بحثهایی که در حاشیه میشود، درست نیست. البته اختلاف نظرهای جزئی هم مطرح بود. بهطور مثال استدلال من این بود که چرا میگویید بهدلیل ردصلاحیت نامزدهایمان در انتخابات دیگر شرکت نمیکنیم. یعنی اگر آنها ردصلاحیت نشده بودند، شرکت میکردید؟ ولی خودشان معتقد بودند که مردم شرکت نمیکنند. پس در چنین شرایطی فرقی نمیکرد. حتی با تایید صلاحیت نامزدها نیز اتفاقی نمیافتاد. بنابراین استدلال من این بود که شما اشتباهتان این است که فکر میکنید اگر آنهایی که صلاحیتشان تایید نشده آمده بودند، حتما یک اتفاق مهم تاریخی میافتاد. من به این اعتقاد نداشتم و الان هم که زمان بیشتر گذشته همچنان معتقدم که خیلی در نتیجه فرقی نمیکرد.
در جایی از کتاب اشاره میکنید که آقای روحانی بعد از تایید صلاحیت شما به نوعی آنچنان که باید و شاید تمایل خود را نسبت به حضور شما اعلام نکردند. شما پیش از این گفتید که اختلافاتی با تیم اقتصادی دولت داشتید. یعنی آقایان نوبخت و واعظی و دیگران. همه این افراد نیز از دیرباز با آقای روحانی یکسری ارتباطات ویژهای داشتند و حتی به دلیل همین ارتباطات ویژه، نهاوندیان در دوره دوم دولت روحانی از رئیس دفتری به مقام معاونت اقتصادی تنزل پیدا کرد. به نظر شما این عدم استقبال تا چه حدی به اختلافاتی که شما با همین تیم اقتصادی بهخصوص آقای نوبخت و آقای واعظی داشتید، بازمیگشت؟
من فکر نکنم این باشد. باید یک مقدار کلانتر از این فکر کنیم. ایشان میگفت که چون شما با من هماهنگ نکردید، مخالفت هستم. دلیل دوم هم که میآوردند این بود که شما رئیس بانک مرکزی هستید و حساس هست و شما نباید شرکت میکردید. اگر هم شرکت میکنید، نباید رئیس بانک مرکزی باشید. در هر حال من آن مسائلی را که شما میگویید، بعید میدانم. بحث اختلافات اقتصادی و اینها نبود. من نمیخواهم خیلی وارد این جزئیات شوم؛ ولی این را مطمئن هستم که ربطی به آن اختلافات درونی و اختلافنظرهای اقتصادی که ما در دولت داشتیم، نداشت.
شما خودتان در دولت حضور داشتید. آیا شما خودتان این رابطه ویژه آقای روحانی با آقایان نوبخت و واعظی را متوجه نشدید؟ چون به هر حال میگویند آن اعتمادی که آقای روحانی به این دو نفر داشتند، به افراد دیگری در مجموعه دولت نداشتند.
من نمیتوانم این را بگویم. ما هم ارتباط خیلی خوبی داشتیم. ما اختلافنظر با دوستانی که در تیم اقتصادی بودند داشتیم؛ ولی مفهومش این نبود که ارتباط خوبی با آقای رئیسجمهور نداشتیم. آقای رئیسجمهور خب خودشان ما را منصوب کرده بود و طبیعی هم بود که حمایت کنند و حمایت هم میکردند؛ ولی خب در ماههای آخری که من در بانک مرکزی بودم، اختلافنظرها یک مقدار بیشتر شد و شاید هم یک بخشی از آن فشارهای بقیه اعضای تیم اقتصادی بود و من سعی میکردم بانک مرکزی مستقلتر باشد و کمتر تحت تاثیر سیاستهای مالی باشد. خب آنها یک مقدار ممکن بود در ذهن ایشان اثر بگذارد و اواخر هم حتما اثر گذاشته بود که این تصمیم را گرفتند. ولی من اینطور ندیدم که نگاه خاص و ویژهایداشته باشد ولی خب بالاخره آقای نوبخت، رئیس سازمان برنامه بودند و معاون برنامهریزی ایشان تلقی میشدند و درواقع طبیعی بود که ارتباطات بیشتری داشته باشند. سوابق بیشتری هم با هم داشتند و در تشکیلات سیاسی واحدی بودند.
خب این طبیعی است؛ ولی من این را احساس نکردم که روابطشان با ما خوب نباشد یا ایشان تبعیضی در بحثها و تصمیمگیریها به کار ببرند.
آیا همین ارتباط و اعتماد دو سویه میان آقای دکتر روحانی و افراد دیگر درواقع به پاشنه آشیل اقتصادی دولت در ماههای پایانی دولت تبدیل نشد؟
والا از خودشان بپرسید.
به هر حال شاید اگر به انتقادات شما فراتر از این ارتباطات ویژه با افراد محدود توجه میشد، دولت در شرایط بهتری از پاستور خداحافظی میکرد؟
من فقط این را گفتم و الان هم میگویم؛ اگر نکات و مواردی که من گفتم در مورد آنها بهموقع تصمیمگیری میشد و بهموقع اجرا میکردند، حتما شرایط بهتر میشد. بهطور مثال در اوایل سال ۹۹ اگر انتشار اوراق در موقع مناسب انجام میگرفت، حتما یک مقداری میشد جلوی این انتظارات سنگین تورمی را که روی بورس و جاهای دیگر هم تاثیرگذاشت، گرفت. ولی به هر حال همراهی خوبی نشد؛ ولی این مفهومش این نیست که در واقع آنها نمیخواستند؛ آنها نظرات خاص خودشان را داشتند و بهدلیل همین من همیشه میگویم؛ تیم اقتصادی باید خیلی هماهنگ باشد و آن کسی که میخواهد تصمیم نهایی را بگیرد حتما باید بینش اقتصادی داشته باشد. این شعاری بود که من در انتخابات مطرح کردم. الان هم به آن معتقدم؛ الان هم میگویم که پاشنه آشیل دولت سیزدهم این است که یک بینش اقتصادی بر
آن حاکم نیست و به همین دلیل هم هست که به صورت پاندولی راجع به مسائل اقتصادی کشور تصمیم میگیرند و نتیجهاش هم همین است که شما دارید میبینید.
در جای دیگری از کتاب تاکید میکنید که آقای جهانگیری به شما اعلام کردند که کمکی به شما در انتخابات نمیکنند. این نکته یک مقدار تعجببرانگیز است. به هر حال شما در سالهایی با یکدیگر همکاری حزبی و سیاسی داشتید. به چه دلیل آقای جهانگیری پشت شما نایستاد؟
شما اگر جای آقای جهانگیری بودید، چه میکردید؟ یعنی اگر معاون اول رئیسجمهور بودید و دوستتان هم رئیس بانک مرکزی و هر دو هم نامزد انتخابات میشدید؛ ولی شما را رد صلاحیت میکردند، چند ساعت بعد از این اتفاق به دوستتان چه میگفتید؟ در واقع آن اثر روانی ناشی از این اقدام میتواند سبب بروز این واکنش شده باشد.
یعنی به نظر شما موضع آقای جهانگیری ناشی از دلآزردگی از شورای نگهبان بود.
به نظر من بیشتر از آن ناحیه بود؛ چراکه بعد از آن هم ما ارتباط خوبی با آقای جهانگیری داشته و داریم. اکنون هم با یکدیگر ارتباط و تماس داریم؛ در دولت هم آقای جهانگیری خیلی از بنده حمایت میکردند. ولی همانجا هم من به ایشان گفتم که اگر شما کمک کنید خوشحال میشوم و اگر نکنید هم من این راه را ادامه میدهم و متوقف نمیشوم. ولی بالاخره بعدها هم دیدم ایشان همیشه نظر مثبت داشتند و ما هم مشکلی با آقای جهانگیری نداشتیم و نداریم.