۰
چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۰۱
به مناسبت هفتمِ آبان‌ماه، سال‌روزِ ورود کورش بزرگ به بابِل و صدور منشورِ حقوق بشر

چرا کوروش را نباید از طریق هرودوت شناخت؟

علیرضا افشاری
بر خلافِ تبلیغی که بر پایه‌ سنتی کهن در غرب وجود دارد و هرودوت را «پدر تاریخ‌نویسی» می‌دانند روایتِ او برتریِ قطعی‌ای نسبت به دو روایت دیگر [گزنفون و کتزیاس] ندارد؛ به ‌ویژه آن‌که روایت‌های او بسیار اغراق‌شده و پررنگ‌ولعاب و در جاهایی کاملاً دروغ است (پلوتارک،‌ تاریخ‌نویسِ رومی، او را «پدرِ دروغ‌نویسی» می‌نامد).... عنوانِ «پدر تاریخ‌نویسی» از زمان شکل‌گیری روم و نخستین بار به دستِ سِنِکا، وزیر نرون، به او داده شد، چرا که تصویرِ «دیگری»سازِ هرودوت از ایران را ابزاری برای مشروعیت دادن به سیاست‌های ضدِ ایران روم می‌دانست و می‌دانیم این تصویر، بر پایه‌ خواست و گرفتنِ پول از پریکلس، عامدانه به دست هرودوت جعل شد.
چرا کوروش را نباید از طریق هرودوت شناخت؟
کورش دوم هخامنشی، که در جهان به نام کورش بزرگ (Cyrus the Great) شناخته می‌شود، در این سال‌ها با افزایشِ گرایشِ نسلِ جوان به او و برخی بهره‌برداری‌های گروه‌های سیاسیِ مخالفِ نظام محورِ بحث و گفت‌وگوهای بسیاری در درونِ کشور بوده است و مخالفان و منتقدان وی، که به جز طیفی از قوم‌گرایان عمدتاً وابستگی به جریان‌هایی در درونِ حکومت داشته و امکان ساخت برنامه‌های تبلیغی و سپس دسترسی به رسانه‌های حکومتی را برای پخشِ برنامه‌های‌شان دارند، تلاش بسیاری برای تخریبِ چهره‌ وی داشتند. در این نوشته کوشیده‌ام به برخی پرسش‌هایی که منتقدانِ کورش بزرگ، یا به سخنِ دقیق‌تر مخالفانِ او، طرح می‌کنند یا در جامعه مطرح است پاسخ دهم. اگر موردی از قلم افتاده سهوی است و خوشحال می‌شوم به من بازخورد داده شود تا این یادداشت را کامل‌تر کنم.
۱. منابع شناختِ کورش و دورانِ او
یکی از دلایلِ شناخت نادرست از کورش بزرگ محدود کردنِ ــــ‌ تعمدی یا سهویِ ــــ‌ منابع او به کتابِ «تواریخ» هرودوت است و تأکید بر این‌که منابعِ دیگری از او در دسترس نیست، در حالی که به نسبتِ دور بودنِ زمانِ زیستِ او و نیز در مقایسه با بسیاری دیگر از شاهانِ باستانی منابعِ بسیاری از او داریم.
«کورش بزرگ هخامنشی بیست و شش قرن پیش از ما می‌زیسته است. برای این‌که به عظمت این فاصله‌ تاریخی پی ببریم، کافی است به این نکته توجه کنیم که تازه در پانصد و بیست و اندی سال پیش بود که مردم جهان قدیم برای نخستین بار به وجود قاره‌ آمریکا پی بردند، و رخدادی بسیار دیرینه مانند تأسیس شهر رم، ساخت دیوار بازمانده از معبد هیکل اورشلیم و پیدایش خط‌هایی مثل سانسکریت و لاتین همگی به سال‌ها پس از دورانِ زندگی کورش مربوط می‌شوند. با وجود آن‌که چنین فاصله‌ تاریخی عظیمی بین ما و کورش دهان گشوده، همچنان درباره‌ او اسنادی فراوان و استوار در دست داریم که ترسیمِ سیمایی دقیق از او را ممکن می‌سازد: منابعِ هم‌زمان با کورش که در دوران زمامداری خودش و نوادگان مستقیم‌اش تدوین شده‌اند، مجموعه‌ای از الواح، کتیبه‌های سلطنتی، سال‌نامه‌ها، متون مقدس و تاریخ‌ها را در بر می‌گیرند که به زبان‌های اکدی، ایلامی، عبرانی، یونانی، مصری و پارسی باستان نوشته شده‌اند. گذشته از این متونِ هم‌زمان، انبوهی از متون تاریخی و روایت‌های دیرآیندتر را هم داریم که در دوران دودمان‌های پس از هخامنشیان یا در سرزمین‌های دیگری جز ایران نوشته شده‌اند. برخی از این متون که در امپراتوری روم تدوین شده‌اند به قدری کهنسال‌اند که فاصله‌شان با ما به دو هزار سال بالغ می‌شود. گذشته از این منابعِ نوشتاری که تصویری به نسبت دقیق و روشن از کورش را به دست می‌دهند، انبوهی از داده‌های باستان‌شناسانه را نیز در دست داریم که دامنه‌ای گسترده از منابع را در بر می‌گیرد. از بازمانده‌ عناصر معمارانه و شهری گرفته تا اشیایی که پیشرفت فناوری و سلیقه‌ هنری مردمان را نشان می‌دهد، و از داده‌های مربوط به نوسان‌های جمعیتی و قوم‌شناختی گرفته تا شواهد نشان‌گر دگردیسی‌های بوم‌شناختی، مستندات فراوان و محکمی در دست داریم که برای بازسازی زمانه‌ کورش و زمینه‌ ظهور و تأثیر وی یاری‌مان می‌دهد. به این ترتیب، روشن است که وقتی داریم درباره‌ کورش سخن می‌گوییم، بحث‌مان بر سر شخصیتی تاریخی است که انبوهی از اسناد و شواهد نوشتاری و غیرنوشتاری به شکلی هم‌زمان یا ناهم‌زمان درباره‌اش در دست است».
یکی از مهم‌ترینِ این منابع سال‌نامه‌های بابلی است که رویدادهای برجسته‌ هر سالِ بابل و سرزمین‌های مجاور را کاتبان بابلی ثبت می‌کردند. ما به‌وسیله‌ این سال‌نامه‌ها است که از بسیاری تاریخ‌های دقیق مرتبط با کورش، از جمله تاریخ ورود وی به شهر بابِل، آگاه هستیم (سال‌نامه یا رویدادنامه‌ نَبونِئید). «تواریخ» هرودوت هم، در کنار نوشته‌های گزنفون و کتزیاس، از منابعِ یونانیِ شناختِ این شخصیت به ‌شمار می‌رود اما بر خلافِ تبلیغی که بر پایه‌ سنتی کهن در غرب وجود دارد و هرودوت را «پدر تاریخ‌نویسی» می‌دانند روایتِ او برتریِ قطعی‌ای نسبت به دو روایت دیگر ندارد؛ به ‌ویژه آن‌که روایت‌های او بسیار اغراق‌شده و پررنگ‌وآب و در جاهایی کاملاً دروغ است (پلوتارک،‌ تاریخ‌نویسِ رومی، او را «پدرِ دروغ‌نویسی» می‌نامد).
گفتنی است، آن عنوانِ «پدر تاریخ‌نویسی» از زمان شکل‌گیری روم و نخستین بار به دستِ سِنِکا، وزیر نرون، به او داده شد، چرا که تصویرِ «دیگری»سازِ هرودوت از ایران را ابزاری برای مشروعیت دادن به سیاست‌های ضدِ ایران روم می‌دانست و می‌دانیم این تصویر، بر پایه‌ خواست و گرفتنِ پول از پریکلس، عامدانه به دست هرودوت جعل شد؛ چرا که پریکلس که در دورانِ خشایارشا، و با پشتیبانی شاهنشاهیِ هخامنشی که امنیت و آرامشی را در میانِ دولت‌شهرهای یونانی‌فرهنگِ دائماً در حالِ ستیزِ منطقه برپا کرده بود، بر آتن حکم‌فرمایی می‌کرد که به «عصر زرین آتن» انجامید در نیمه‌ دوم حکومت سی ساله‌ خود و برای بقایش در حکومت، چرا که فرمان‌روایان و جَبّارانِ دولت‌شهرهای یونانی همگی در کوتاه‌مدت به‌دستِ رقیبان‌شان برمی‌افتادند، راهِ دشمنی با ایران را پیمود که نتیجه‌ مشخص‌اش تلاش برای استعمار دیگر دولت‌شهرهای یونانی به نفعِ آتن، که پرچم مبارزه با ایران را در دست داشت، بود و مدتی بعد از سر گرفته شدنِ جنگ‌ها با اسپارت که همواره به شاهنشاهیِ ایران گرایش داشت (جنگ‌های پلوپونزی).
البته جنبه‌های داستان‌گونه منحصر به متنِ هرودوت نیست و در دیگر متن‌های یونانی هم وجود دارد، اما درباره‌ گزنفون و کتزیاس این را می‌دانیم که، با وجود یک سده اختلافِ زمانی با هرودوت، هر دو به درونِ ایرانِ مرکزی آمده و دومی به ‌روایتی هفده سال در دربار ایران بوده است، هر چند این‌ها نیز خطاهای فاحشی دارند. از این رو، هیچ‌گاه در بررسیِ تاریخی به این پایه دور و به‌ ویژه از زبانِ کسانی که در جبهه‌ روبه‌رو هستند نمی‌توان به یک روایت بسنده کرد و کارِ تاریخ‌نویس و پژوهشگر آن است که جدا از نقدِ بیرونی آثار و نویسندگان و ارزش‌گذاری بر روی آن‌ها، روایتی را کم‌وبیش بپذیرد که دست‌کم چند منبع آن را تأیید کرده باشند. و البته درباره‌ کتاب «تواریخ» ذکر این نکته هم دارای اهمیت است که تجلیل‌های بسیار نسبت به حکومت ایران و اخلاق‌مندیِ ایرانیان را در خود دارد که شوربختانه منتقدانِ کورش فقط به رونوشت‌برداری از بخش‌های منفی‌ای که در فضای مجازی در گردش است می‌پردازند و اکثراً کتاب را نخوانده‌اند.
عهد عتیق یا تورات هم، حتی اگر ما یهودی یا مسیحی نبوده و برای این متن قائل به تقدس نباشیم، از منابع مهمِ تاریخی به شمار می‌رود؛ چرا که متن‌های مقدس «به نسبت» از دست‌بُردِ محتوایی مصون هستند و فراموش نکنیم اگر از دیگر مردمانِ وابسته به قوم‌ها و قبیله‌های اسیرشده در بابل سخنی درباره‌ رفتارِ رهایی‌بخشانه‌ کورش در دست نیست به همین خاطر است که آنان کتابِ مقدسی نداشتند تا برای حفظش از جان و دل مایه بگذارند و این را نمی‌توان به نشانه‌ آزاد کردنِ انحصاریِ یهودیان گرفت. در این سخن، که برخی عملِ آزاد کردنِ اسیران در شهر بابل را محدود به یهودیان می‌کنند و حتی کورش را در سخنی شگفت‌انگیز عاملِ آنان می‌دانند، جدا از آن‌که یهودیان در آن برهه (هنگام اسارت در بابل و نه آن‌که سده‌ها بعد در حاشیه‌ دریای مدیترانه تبدیل به قدرتی محلی می‌شوند که بارها علیه رومیان، و اتفاقاً به هواداریِ شاهنشاهیِ ایران، قیام می‌کنند و ظهور عیسی مسیح و حضور سه مغِ ایرانی بر بالین‌اش را هم باید در این بافت دید که آن پیامبر نیز در نهایت به دستِ رومیان کشته می‌شود) توان و اقتداری نداشتند و اصلاً اسیر و در بند بودند؛ نامِ آنان در منشورِ معروف به حقوقِ بشرِ کورش هم نیامده است! یعنی در این منشور حکومتی به آزادیِ همه‌ اسیران، در کنار تلاش برای بازسازیِ خانه‌های مردمِ بابل و بازگرداندنِ بت‌های خدایان مختلف به شهرهای‌شان، اشاره شده و نامی از یهودیان در آن نیست، که آشکارا برهانی بر آن نقدِ کوته‌بینانه است.
منابعی که اشاره کردم، در کنار سنگ‌نگاره‌های پارسی باستان و ایلامی در درونِ ایران و به ‌ویژه منشور یادشده، مهم‌ترین منابعِ نزدیک به زمانِ کورش بزرگ هستند.

منبع:
برای نوشتن این متن (بخش‌های مشخص‌شده با گیومه) از آرای دوست و استاد جامعه‌شناسم دکتر شروین وکیلی بهره بردم، به‌ ویژه دو نوشته‌ او؛
ـ کتاب «کورش رهایی‌بخش» (شورآفرین ـ ۱۳۹۳)، که نسخه‌ الکترونیکی‌اش را هم رایگان بر روی کانالِ تلگرامیِ خود نهاده،‌ به نشانیِ:
https://t.me/sherwin_vakili/3120
https://t.me/sherwin_vakili/1378
 
برگرفته از: انتخاب
کد مطلب: 138830
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *