خط ويژه، عصر يخبندان، بارکد همه پرفروش بودند و هر سه در جشنواره فجر در کورس رقابت براي بهترين فيلم از نگاه مخاطب قرار داشتند؛ ويژگي مشترک اين سه فيلم يک نام است؛ مصطفي کيايي. نام مصطفي کيايي در سينماي ايران ديگر به يک امضا تبديل شده است. کيايي نشان داده است که نبض مخاطب را ميشناسد و ميداند چطور مخاطب را با خود همراه کند. به بهانه همين موفقيت در دفتر مصطفي کيايي جمع شديم و به گفتوگويي با مصطفي و محسن کيايي اين برادران دوست داشتني سينماي ايران نشستيم.
با توجه به اتفاقاتي که در زمان اکران فيلم بارکد افتاد، آيا از شرايط اكران فيلم راضي هستيد؟
به هر حال با توجه به اين اتفاقات فكر ميكنم كه فروش خيلي خوب است. ولي به هر حال ما چون راههاي تبليغاتيمان بسته بوده و اين مدت هيچ تبليغي نداشتيم شايد ميتوانسته بهتر باشد. به هر حال اوضاع فوتبال و برنامههايي كه در شبهاي ماه رمضان در شهر بود در حقيقت ما نصف روز را داشتيم يعني از افطار به بعد؛ ولي با اين وجود خدا را شكر در هفته اول فروشمان با فروش هفته اول فيلمهاي عيد برابري كرده است و تا الان راضي هستيم.
براي اكران نوروزي اقدام كرديد؟
بله.
چرا قبول نكردند؟ به نظر ميآمد كه بارکد صد درصد در اكران نوروزي باشد. عجيب بود 50 كيلو آلبالو آمد ولي شما...
بخشي از آن برميگردد به دفتر پخش، يعني نميتوانست همه فيلمها براي يك دفتر پخش باشد. چون سينماي ايران هم باديگارد را داشت و هم ابد و يك روز و تصميمگيري اين بود كه حتما اين دو فيلم اكران شود. حالا اتفاقاتي هم در آن مقطع افتاده بود كه صلاح ديده بودند فعلا اين دو فيلم اكران شود.
به نظر ميآيد اگر ابد اكران نميشد اتفاق خاصي نميافتاد يعني اكران نوروزي با اكران بعدش فرقي نميكرد. شما اگر فيلمتان اكران نوروزي ميشد فروشتان خيلي بالا ميرفت. حداقل اندازه 50 كيلو آلبالو ميفروختيد.
خوب به هر حال همان موقع هم كه آن فيلمها اكران شد خود آنها هم فكر نميكردند كه اين اتفاقات رقم بخورد. بحث تبليغات خيلي مهم است. آن شيوه تبليغات كه براي فيلمها وجود داشت و آن امكانات تبليغاتي، به نظرم در فروش فيلمها خيلي دخيل بود.
خيلي روي تبليغ تأكيد ميكنيد. شما خودتان براي تبليغ ماهوارهاي اقدام كرديد؟
خير.
فكر ميكنيد چقدر فروش اين فيلمها به خاطر تبليغات کانالهاي ماهوارهاي بود؟
فكر ميكنم كه تبليغات ماهوارهاي تأثير خيلي مستقيم روي فروش فيلمها داشت.
با چه استدلالي اين حرف را ميزنيد؟
به خاطر اينکه اين اتفاق افتاده است. فيلميبوده كه در سال گذشته نزديک به كف فروش بوده ولي وقتي تبليغات ماهوارهاي را شروع كرده فروشش طوري شده كه فيلم همچنان در اکران باقي مانده است. ما كه در كار اكران فيلم هستيم متوجه ميشويم. بحث هم اين است كه به هر حال فضاي تبليغاتي نوع ارائه تبليغات، مهم است.
از بحث فروش دور شويم و به سراغ خود شما برويم، شما جزو كارگردانان جوان سينماي ايران هستيد كه خيلي خوب كار ميكنيد و مخاطب با شما ارتباط برقرار ميکند. دغدغه اجتماعي داريد اما در اکثر کارهاي تان از زبان طنز استفاده ميكنيد. دليلش چيست؟
اين يك لحني است كه من فكر ميكنم شايد در مخاطب تأثير بيشتري داشته باشد. چون هر كسي هر كاري را ميسازد طبيعتا دوست دارد مخاطب بيشتري آن كار را ببيند. اين لحني است كه من خيلي بهتر با آن ارتباط برقرار ميكنم. چه در نوشتن و چه در ساختنش؛ اين شيوهاي است كه شايد تأثيرگذار تر باشد. يعني بتواند ارتباط بهتري با مخاطب برقرار كند. ولي لزوماً اين نبوده كه حتما فيلم كمدي بسازم كه پرفروش باشد. اصلا من فيلم ميسازم كه پرفروش باشد. حالا اين ميتواند با قصه تلخ اتفاق بيفتد. براي من حرف اول را قصهگويي ميزند. دنبال اين هستم كه قصه تعريف كنم. اين ويژگي به مسئله كمدي بودن آن ارجحيت دارد.
همانطور که خودتان اشاره کرديد، قصه تعريف كردن جزو نكات مثبت فيلمتان است. شما از سينما استفاده ميكنيد براي قصه تعريف كردن. اما دليل اينكه با زبان طنز سراغ موضوعات اجتماعي ميرويد چيست؟ يعني چه چيزي باعث ميشود زبان طنز را انتخاب كنيد؟ در فيلم عصر يخبندان که طنز کمتري داشت نسبتا فروش كميداشتيد...
تا به حال هيچكدام از فيلمهايم شكست نداشته و فروش خوبي داشته. عصر يخبندان شرايط اكرانش فرق ميكرد. اكران فيلم عصر يخبندان به اكران فيلم «محمد رسولالله» خورد و ما با مشكل برخورديم وگرنه فيلم فروش بالايي داشت اما براي آن فيلم، هم هزينهاي که کرده بوديم در آمد و هم سود خودش را كرد. قطعا اعتراض كرديم ولي به هر حال يك چيزهايي دست ما نيست.
در اعتراضي که کرديد چه جوابي شنيديد؟
هيچ جواب خاصي نشنيديم. فقط در مطبوعات و روزنامهها حرف زديم.
خوب كسي نگفت اكران ادامه پيدا ميكند، براي فيلم «محمد رسولالله» چرا اين كار را كردند؟
اين را هم من ميدانم و هم شما. آن فيلم بايد اتفاقات خاصي برايش ميافتاد.
من هنوز جوابم را براي طنز نگرفتم؟
خوب طبيعي است اين اصلا لحن من است. در عصر يخبندان هم بود. خيلي كمتر. قصه عصر يخبندان نميطلبيد. شما وقتي ميخواستيد تأثير مخرب بودن اعتياد و روابط غيراخلاقي در خانواده را بگذاريد طبيعتا بايد لحن را جديتر كنيد تا تأثيرگذار باشد. ولي خوب لحن مورد علاقه من در سينما لحني است كه با شوخي و جدي بازي ميكند. شايد اگر خيلي كارهاي جدي هم بنويسم باز هم رگههاي شوخي و طنز در كارهاي من هست.
همين مسئله باعث ميشود که عدهاي شما را با گايريچي يا تارانتينو مقايسه کنند.
من تحت تأثير نيستم ولي سينماي مورد علاقه من سينماي آمريكاست. چون اعتقاد دارم كه يك فيلم بايد ويژگيهاي جذاب را داشته باشد كه مخاطب را بتواند از لحظه اول تا آخر درگير كند. چيزي كه ما در سينماي هاليوود زياد ميبينيم که شايد با سينماي اروپا كه بيشتر مفاهيم و لايههاي فيلم مهم است يا آن حرفي كه فيلم ميخواهد بزند فاصله دارد.
دقيقا يكي از نقاط قوتي كه فيلم شما دارد همين ميخکوب کردن مخاطب است. يعني از لحظه اول مخاطب را مينشانيد پاي فيلم تا لحظه آخر ولش نميكنيد. كدام عنصر در فيلم شما هست که باعث ميشود مخاطب تا آخر فيلم را دنبال کند؟
اين نوع سينما يكسري فاكتور دارد که من سعي ميكنم آنها را رعايت كنم. فاكتورهاي جذابيتي مثل درام، تقسيمبندي درام، تعليق درام، ريتم در فيلمنامه، در اجرا، در بازيها، كشش داستاني؛ اينها يك پكيج است كه من سعي ميكنم از زماني كه فيلمنامه را مينويسم تا زماني كه اجرا ميكنم تا خروجي فيلم همه را رعايت كنم. اينها ويژگيهاي مهم سينماي سرگرمياست. سينمايي كه قرار است مخاطب را با خود همراه كند و تا آخر فيلم ببرد.
بقيه كارگردانها همه اينها را ميخواهند. يعني هنرمند ميخواهد كه بيننده را با خود همراه كند. نميتوانند يا نميخواهند؟
نميدانم ولي اين را ميدانم كه سينما براي من در وهله اول سرگرمياست. يعني وجه غالب براي من سرگرمياست. طبيعتا خيلي از موضوعهاي سينماي روز دنيا كه اين ويژگي را دارند حرفي براي گفتن دارند يعني اينكه در مورد يك معضلي حتي ممكن است جهانشمولتر راجع به اين قضيه كار كنند. مسائل اجتماعي هم به دغدغه شخصي من برميگردد. يعني به مسائل پيرامونم، اتفاقاتي كه در جامعه ميافتد، فضاي سياسي و فضاي اجتماعي هر چيزي كه دارد در تحولاتي كه دوروبرم اتفاق ميافتد روي من تأثير ميگذارد. ناخودآگاه بخشي از آنها وارد فيلم من ميشود. طبيعتا نميتوانيد فيلمساز را از فيلمش جدا كنيد. حتي آن ويژگيهايي كه مثلا نوع نگاه فانتزي يا نوع نگاهي كه شوخي دارد بخشي از آن به شخصيت خود من برميگردد. اصولا سينما خصلتش اين است. سينما يك فن است. همه ميتوانند به راحتي ياد بگيرند. همه فيلمسازان بلدند چگونه دكوپاژ كنند، چگونه كارگرداني و تدوين كنند. آن چيزي كه سينما را از صنعت درميآورد در واقع آن آدم است كه پشت اين فن قرار ميگيرد كه يكي ميشود مدير فيلمسازي من يكي ميشود آدم بزرگي مثل آقاي اسپيلبرگ، وگرنه تكنيك و فن فيلمسازي را هر كسي با يك دورهاي ميتواند ياد بگيرد.
اين تكنيكها را اکثرا بلد هستند اما چه چيزي باعث ميشود کار شما به اين شکل دربيايد؟
به نظر من سختترين نوع سينما سينماي قصهگو است. سختترين فيلمنامه، فيلمنامهاي است كه بتواند قصه بگويد چفت و بست داشته باشد و مخاطب را ترغيب كند براي اينكه ادامه قصه را بشنود. اين كار سختي است ممكن است بعضيها بلد نباشند يا اصلا به اين نوع سينما علاقه نداشته باشند.
در همين سينماي قصهگويي كه تعريف ميكنيد علاوه بر اينكه قصه جذاب است شما از شوخي استفاده ميكنيد. شوخي كه به مذاق خيليها خوش نيامده. مخصوصا شوخيهايي كه در باركد هست. خيليها ناراحت شدند.
وقتي دو تا جوان را از يك طبقه خاص با يك فضا و دنياي خاص نشان ميدهيد نميتوانيد چيزي خارج از آن آدمها نشان دهيد. ما داريم حداقل كار را در روي پرده سينما نشان ميدهيم. سعي ميكنيم از عرف خارج نشويم ولي اين آدمها قابل باور هم بشوند. اين آدمها با اين تفكر دارند نگاه ميكنند. اين كه ارتباط اين جوانها با فيلم خيلي خوب است براي آن است که فكر ميكنند خودشان را دارند در اين فيلم نگاه ميكنند.
چرا از كلمات ايهامدار استفاده ميكنيد؟
شايد دو سه جا از جملههاي اين تيپي استفاده شده و يك بخشي تعديل شده و يك بخش عمده را ما خودمان تعديل كرديم. حس كردم مخاطب ممكن است پس بزند. بعضيها هم برداشتهايي بوده كه از جملهها شده بود که اصلا قصد ما آن نبود و قسمتي از شوخيها هم مميزي خورد.
مميزي به فيلم آسيب رسانده است؟
خير.
مهم اين است كه اين فكر شما بوده وقتي حذف شد مسالهاي نداشتيد؟
طبيعتاً ناراحت شدم.
آن جملهاي كه ميخواستيد باشد و حذف شد چقدر در مخاطب تاثير داشت؟ اگر ميبود چه اتفاقي ميافتاد؟
خيلي اتفاق خاصي نميافتاد. من سر تک تک مميزيها جنگيدم. ولي بعضي وقتها بحث خود فيلم است. يعني اينكه اين فيلم ميتواند به حياتش ادامه دهد يا نه. اين خيلي برايم مهمتر بود.
بحث فروش فيلم؟
نه بحث اينكه اصلا اين فيلم بتواند روي اكران بماند. اين برايم از همه چيز مهمتر بود.
يعني امكان داشت بيايد پايين؟
بله.
تهديد شده بوديد؟
خير. با شرايطي كه در ارشاد بود احساس كرده بودم كه يك هجمهاي هم در ارشاد شكل گرفته بود حس ميكردم كه اين خطر وجود دارد.
نظرتان راجع به اين قضيه چيست؟ كه فيلم از پرده نمايش پايين بيايد؟
طبيعي است كه ما به عنوان فيلمساز دلمان ميخواهد هر اتفاقي كه ميافتد و هر بحثي كه داريم در همان دفعه اول كه فيلم پروانه نمايش ميگيرد بحث همان جا تمام شود.
اما خب براي رستاخيز يا مثلا 50 کيلو آلبالو اين اتفاق افتاد. شما به عنوان يك همکار قصدي براي اعتراض نداشتيد؟
به هر حال ما در كانون كارگردانان سعي مان را كرديم، فكر ميكنم بيانيه كارگردانان را خوانديد كه ما به شدت مخالفت کرديم. فكر ميكنم اينجا كوتاهي از هيأت مديره خانه سينماست. هيأت مديره خانه سينما به شدت منفعل عمل ميكند. دليلش را هم نميدانم چيست. شايد دليلش اين باشد كه چون خانه سينما در اين دوره بازگشايي شده رودربايستي دارد، به نظرم هيأت مديره خانه سينما منفعل است و حركت صنفي خاصي انجام نداده است. اين هيجان و شوري كه براي بازگشايي خانه سينما رخ داد ميتوانست ادامه داشته باشد. ميتوانست پشتوانه كارهاي صنفي خيلي بزرگ قرار بگيرد. اما خانه سينما الان بدل شده به يك جاي بيخاصيتي كه هيچ اتفاق خاصي در آن نميافتد.
هيچوقت فكر نكرديد كه بتوانيد سينما را تحريم كنيد؟
اين بحث بحث سنديكايي است. مثلا وقتي در يك صنفي اتفاقي بيفتد همه دست به دست هم ميدهند. يعني بحث صنف و سنديكاست كه اينجا ميتواند تأثيرگذار باشد.
فكر ميكنم اکثر کارگردانها در زمين شما توپ ميزنند. مثلا سينما را با چه فيلمهايي ميخواهند پر كنند؟
بله اين مهم است. ولي اگر ما منافع شخصي را بگذاريم كنار و به منافع جمعي فكر كنيم، اگر سينما بخواهد اينقدر مورد هجوم قرار بگيرد، ما حتي به اين هم فكر كرديم، ولي به نظر من ما بايد از يك جايي اين حركت را شروع كنيم. حركت از كجا ميتواند شروع شود؟ از صنف. صنف بايد اين حركت را انجام دهد. سوال اينجاست که چرا هيأت مديره خانه سينما تا الان واكنشي نشان نداده است؟
راجع به بايكوت كه صحبت كرديد كسي اين قضيه را قبول كرد؟
قطعا يكسريها نه. به نظر من ميتوانست يك نوع اعتراض به شرايط موجود باشد.
چرا برخلاف مردم داورهاي جشنواره خيلي اقبالي به فيلمهاي شما نشان نميدهند؟
من در جشنواره فجر به جز اين دوره هر دوره در يك رشتهاي كانديدا بودم. فيلمها هميشه هفت هشت رشته كانديدا دارند. خط ويژه، عصر يخبندان، ضد گلوله،... من سيمرغ در آن جشنواره گرفتم. در آن جشنواره كانديدا بودم و شايد در فيلمهاي اول و دوم مقداري اين حساسيت بود كه چرا ما بايد اين رشته را هم ميگرفتيم ولي بعد متوجه شدم كه خيلي چيزهاي خارج از سيستم داوري هم در جشنواره تأثير دارد. مثل مصلحتها، مناسبتها، مثلا اگر تهيهكننده باشيد تهيهكنندههايي كه در داورها هستند نسبت به فيلم گارد ميگيرند. در داوري اين طور نيست كه يك اثر هنري را فقط به خاطر اينكه اثر هنري هست در موردش بخواهند حرف بزنند. فشارهاي خارجي، سليقه و حتي سن داورها در قضاوتشان تأثير ميگذارد. مثلا داورهايي كه در خط ويژه بودند، بعضي ميگفتند مگر ميشود چنين اتفاقي رخ دهد چون با فضاي اينترنت آشنا نبودند. فكر ميكردند فيلمنامه غير واقعي است.
پس داورهايمان داورهاي زبدهاي نيستند؟
نميشود گفت زبده نيستند. شايد در كار خودشان اسمهاي بزرگي باشند. ولي گاهي سن، مصلحت و گاهي مناسباتها همه دخيلند. به خاطر همين هم کم کم حساسيت من نسبت به جشنواره كم شد و كمترين اعتراض را كردم.
شما فكر ميكرديد كانديدا نشويد؟
فكر ميكردم حداقل در فيلمم، فيلمبردار و تدوينگرم كانديدا ميشوند. فكر ميكردم در بازيها حداقل يكي دو تا كانديدا داشته باشيم.
تيمتان سرخورده نشد؟
نه چون ما با هدف ارتباط با مخاطب فيلم ميسازيم.
به هر حال تأثير دارد اينكه روي بيلبورد بزنيد كانديداي جشنواره فيلم فجر؛ مخاطب اين را ميبيند.
خوب ما پارسال هفت رشته كانديدا بوديم، سيمرغ هم داشتيم، زديم و تأثيري نداشت. يک جايزه جشنواره براي من اهميت دارد و آن بهترين فيلم از نگاه تماشاگر است. به همين خاطر فيلمهايم در بورس اين رقابت است يا اول شده يا دوم.
پس مخاطب را بيشتر از داورها قبول داريد؟
بله؛ اما جشنوارهها ميآيند و ميروند. جشنوارهها خوب است نميگويم اهميت ندارد. اما من بيشتر محبوبيتم را مديون مخاطبان هستم. اصلا اثر ساخته ميشود براي ارتباط با كي؟ مخاطب باهوش هست. من نظري در مورد آثار همكارانم ندارم ولي شما برويد در صفحات مجازي نگاه كنيد، جاهاي مختلفي كه نظراتشان را بيواسطه و بدون رودروايسي ميگذارند. خيلي از فيلمهايي كه در عيد اكران شد و فروش زيادي كرد الان نظرات زير صفحه را بخوانيد ميبينيد چي نوشتهاند اما كافي است به صفحه باركد نگاه كنيد. تا به حال يك نظر منفي نداشتهايم.
در سايت ستاره سينما خيلي به شوخيهاي فيلمتان انتقاد شده است.
من در اين فيلم مثبتترين واكنشها را گرفتم حتي بيشتر از خط ويژه، خط ويژه فيلم محبوب سال شد. ولي كامنتهايي كه در اكران باركد ميگيرم از خط ويژه بيشتر است. همين سايتهايي كه الان فعالند آن زمان هم فعال ميكردند. مخصوصا طيف جوان با اين فيلم خيلي ارتباط برقرار كردند.
چرا سبك غيرخطي را انتخاب كرديد؟ خيلي از منتقدها معتقدند که دليلي براي انتخاب اين سبک از روايت وجود نداشته است.
نظر منتقدان، نظر آنهاست ولي من فكر ميكنم و زماني كه فيلمنامه را مينويسم بهتر ميدانم كه اين به درد فيلم ميخورد يا نه. اگر من فيلم را از جايي شروع ميكردم كه باباي يك نفري را ميانداختند زندان و... جذابيت فيلم از بين ميرفت. اين كشف شهودي كه مخاطب با نشانهگذاري در فيلم ميكرد و به عقب برميگشت ميديد اين برگشت براي بيننده جذابتر است تا اينكه آن شيوه كلاسيك مرسوم كه از اول ببينيد پدرش اين طور شد و حالا.... جذابيت اين قصه را اگر از اول ميدانستيم چيست از بين ميرفت.
ميگويند فيلمتان باگ دارد، مثلا اينكه آن دختر چطور منشي رضا كيانيان شده، منتقدها ميگويند كاري را شروع كرده و نتوانسته به پايان برساند و نتوانسته خورده روايتها را كامل کند.
اين فضايي است كه در سينماي ايران حاكم است. اينكه حرف را با منطق فيلم رئال ميخواهند بسنجند. اصلا اين فيلم دنيايش كارتون است. با جهان خود اين فيلم بايد بارکد را ببينيد. من كه فيلمنامه و جزيياتش آنقدر برايم اهميت دارد، كه مثلا وقتي در فيلم عصر يخبندان و خط ويژه علت و معلولي هستند چرا در اين فيلم اين كار را ميكنم؟ اين نوع ديوانهبازي را براي همين درآوردم. مگر ميشود يك پليس فقط تق تق پاي آدم بزند؟ اين را بايد با دنياي همين فيلم ببينيد. مثلا نوع انتقاميكه ميگيرند. اين يك نوع كارتن است اين چنين بايد به آن نگاه كنيد. كساني كه بلدند با جهان فيلم ارتباط برقرار كنند و لذت ببرند از فيلم لذت ميبرند. آنهايي كه در فيلم اين تيپي فانتزي كه همه چيز كاريكاتور است دنبال دلايل منطقي دو دوتا چهارتا ميگردند به نظر نميتوانند با فيلم ارتباط برقرار كنند.
من يك جايي گفتم ما لذت فيلم ديدن را از خودمان ميگيريم براي اينكه ميخواهيم فقط بكوبيم. اين كه من با دنياي اين فيلم همراه شوم و دنيايش را درك كنم وگرنه اينطوري بخواهيم بكنيم با منطق رئال 2000 ايراد از فيلم خودم ميتوانم بگيرم. اصلا مگر ميشود اين اصلا كارتن است مثل تام و جري كه بيست بار از بالا ميافتد و نميميرد.
حالا كه مخاطب اقبال نشان داده اين سبک كار را ادامه ميدهيد؟
نه اين يك تجربه است. قرار نيست مخاطب به من خط دهد. من چيزي ارائه ميدهم و مخاطب استقبال ميكند.
خط ويژه شبيه همين كار است. همان بازيگرهاي جوان، مسئله جوانان، بازيهاي كلامي و...
اين شباهت نيست. مدل فيلمبرداري، كارگرداني، نوع نگاه اصلا شبيه به خط ويژه نيست. چون فقط جوان هستند نميشود گفت شبيه است.
شما در عصر يخبندان گفتيد شكست خورديد و دوباره برگشتيد به همان...
من در عصر يخبندان شكست نخوردم. هفت رشته كانديدا شدم و سيمرغ گرفتم و فروش خوبي داشتم. در جدول فروش جزو 10 فيلم برتر بوده. عصر يخبندان شرايط اكرانش فرق ميكرد. اين فيلم باعث شد كه من با تهيهكننده فيلم قبلي ديگر كار نكنم به خاطر نوع اكراني كه داشت. عصر يخبندان و رخ ديوانه با يك درصد اختلاف اول و دوم شدند. صفهاي طولاني براي فيلم بود و بارها و بارها فيلم ديده شد. در سال گذشته هم وقتي اكران شد فروش بالايي داشت ولي وقتي برخورد به فيلم محمد (ص) و شوراي صنفي زير قولش زد و گفت اگر ماهرمضان اكران كنيد آن سه هفته را جزو اكران حساب نميكنيم ولي از اول عيد فطر ناخودآگاه همه سينماهاي ما كم شد.
مشكل تهيهكننده بود يا شوراي صنفي؟
طبيعتا اشتباه تهيهكننده در انتخاب زمان اكران بود. ميدانست فيلم محمد قرار است اكران شود. ميدانيد كه تصميمگيرنده براي اكران فيلم تهيهكننده است. من مخالفت كردم با اكران فيلم ولي تهيهكننده اكران كردند. من يادم است يك شب خوابيدم مصاحبه هم كردم گفتم نميدانم چرا ديشب خوابيدم صبح بيدار شدم حدود 24 تا از سينماهاي ما كم شد.
راجع به تيتراژ هم كه ياس صحبت كرده بود خيلي سروصدا شد؟
اصولا رپ موسيقي مورد علاقه من نبود. اصلا نميدانستم خوانندههاي رپ چه كساني هستند خيلي اشنا نبودم. ولي فكر كرديم موسيقي اينچنيني خيلي ميتواند به فضاي فيلم نزديك باشد. يادم است كه سر فيلم عصر يخبندان يك شب ياس به خاطر دوستي كه با بهرام داشت آمد سر فيلم و آن شب به من گفتند كه ياس جزو رپرهاي بزرگ است و خيلي معروف است و پرطرفدار است و در ضمن شعرهايش خيلي اجتماعي است و حرف بد نميزند. من چون خيلي وقت نداشتم و موسيقي رپ را نميشناختم فقط اسم ايشان در ذهنم مانده بود. بعد كه آمديم سر فيلم باركد احساس كردم يك موسيقي رپ اينچنيني ميتواند به فيلم ما كمك كند. ميتواند با فيلم مچ شود و فضاي رپ به اين فيلم جوانانه ما با اين ريتم نزديك باشد. اين صحبت كه شد محسن گفت از ياس استفاده كنيم. من كارهاي ياس را گوش كردم و ديدم كارهاي خوبي هستند و سعي كرده كه اجتماعي بخواند و مشخص است كه دغدغه دارد. قراري گذاشتيم ايشان آمدند، اينها همه آخر فيلمنامه بود. فيلمنامه را داديم ياس خواند و استقبال كرد و خيلي خوشش آمد. ما شروع كرديم به كار با هم. تيتراژ يك موسيقي را آورد و گفت اين به فضاي فيلم ميخورد و گفت اين را خوانده اما اجرا نشده است. احساس كرديم بايد يك قسمتهايي تغيير كند و باركد آمد در شعر و اسم شعر شد باركد.
دليل حذف شدنش از فيلم چه بود؟
من آخر نفهميدم. خيلي تلاش كردم. تنها بخشي از فيلم كه با مميزياش خيلي مشكل داشتم و خيلي غمگين شدم بخش ياس بود. يعني با خيلي چيزهاي فيلم كنار آمدم و برايم اهميت نداشت ميگفتم اشكال ندارد لطمهاي به فيلم من نميزند.
اين لطمهاي زد؟
نه به خاطر اينكه انرژي و حس خوبي پشت اين كار بود و زحمت برايش كشيده بوديم و از همه مهمتر اينكه اين فيلم در جشنواره پخش شد.
حذف، كار چه كسي بود؟
ارشاد.
شما حتي روي تيتراژ صحبت كرديد گفتيد ياس دغدغه اجتماعي دارد. اين دغدغه از كجا نشأت ميگيرد؟
از جايي كه من در جامعهاي زندگي ميكنم كه با مردمش خيلي نزديك هستم. به خاطر اينكه من خودم جزو اين بافت هستم. دغدغه من دغدغه آنها است و بالعكس. زماني كه خط ويژه را ميساختم مثال زدم گفتم من فيلمسازم و تريبون دارم پس من بايد اين دغدغه را فرياد بزنم. به خاطر اينكه خودم وقتي ميروم 5 ميليون وام ازدواج بگيرم دو هزار نفر كارمند، ضامن ميخواهند از من براي اينكه چيزي كه بخشنامه صادر شده و حق من است و بايد به من بدهند اين قدر سختگيري ميكنند چطور ميشود كه سه هزار ميليارد از اين مملكت ميرود و هيچ اتفاقي نميافتد. اين ميشود براي من دغدغه چيزي كه با آن خيلي مانوسم. اين بخش باعث ميشود. اين كه من حساسم به اتفاقات اطرافم و اين دغدغه از حساسيت و از نگاه كردن ميآيد؛ از چيزي كه مرتب داري ميبيني بوجود ميآيد.
بقيه فيلمسازها...
در مورد بقيه هيچ نظري ندارم. شايد بعضي فكر ميكنند رسالت سينما اين نيست كه اين سينما را انجام دهند. يعني ميگويند بحث سينما كاملا ارتيستي است و ربطي به اين دغدغهها و اتفاقات ندارد. من مدل خودم را ميگويم.
چرا در جشنواره فيلمياكران ميشود اما در اکران عمومي خيلي قسمتها حذف ميشود يا اصلا اكران نميشود؟
من به نظرم اتفاقي در جشنواره افتاده كه فيمسازان از اين به بعد بايد خيلي حواسشان باشد. به نظرم جشنواره جداي اينكه جشنواره است و مردم ميايند و فيلم تماشا ميكنند، تبديل شده به محلي براي كوته نويسي و فشار ارشاد. من مطمئنم اگر 50 كيلو آلبالو در جشنواره آمده بود نميتوانست اكران شود. يعني اين هوشمندي آنها بود كه وارد جشنواره نشدند و فيلم را اكران كردند. يعني در جشنواره انواع و اقسام تفكرات ميآيند فيلم را ميبينند و يك جدول درست ميكنند ميدهند ارشاد. ميدانم كه ارشاد مرتبا فقط صحبت از بولتنها و اين مسائل ميكند.
اما شما قبلا گفته بوديد كه حضور در جشنواره باعث ميشود که فيلم در زمان اکران کمتر دچار مشکل شود.
بله جشنواره ميتواند ويتريني باشد که به اکران عموميکمک کند. اما الان احساس ميكنم كه جشنواره باعث ميشود برخي از فيلمها اكران نشوند. تصور من اين است كه گروههايي از يك جاهايي فشار ميآورند به آنها. اميدواريم صحبت آقاي وزير كه سال گذشته داشتند و گفتند من پاي پروانه نمايش ميايستم به نظرم دارد شل ميشود. اين قضيه بايد سفت و محكمتر از سمت سازمان سينمايي ارشاد اتفاق بيفتد.
سازمان سينمايي چطور؟ آقاي يعقوبي مثلا براي مميزي ياس همكاري كردند؟
اگر كاري كرده بودند كه الان ياس بود. ما ميگوييم قانون. من ميگويم اين مجوزها بايد پايدار باشند متأسفانه اينطور نيست.
باز هم فيلم ميسازيد؟
نه. ترجيح ميدهم فعلا كار نكنم. خيلي از سينما خستهام. به خاطر همه اتفاقاتي كه سر اين فيلم افتاد ترجيح ميدهم فعلا كار نكنم. بحث مميزي نيست بحث خسته بودن از اين فضاست. شايد سه ماه ديگر نظرم عوض شود ولي الان كه اينجا هستم احساس ميكنم اصلا دوست ندارم فيلم بسازم. شايد به خاطر اينکه سه سال پشت سرهم كه هر سال فيلم داشتم و اين فشار دويدن و پروانه ساخت و رفتن و آمدن خستهام كرده.
فيلمنامهنويسي چطور؟
شايد اگر كاري خارج از سينما باشد كه سريالي بسازم بله ولي در اين فضا نباشم. به نظرم فضاي سينما خيلي مصنوعي است. فشار روحي رواني زيادي داشتم. نه اين فيلم، يك فرايندي كه از خط ويژه شروع شد. تنها چيزي كه مرا نگه داشته حس خوبي بوده كه از مردم و مخاطبين گرفتم.
از همکاري با برادرتان محسن کيايي بگوييد.
ما يك گروه جواني هستيم و اگر تيتراژ فيلمهاي من را ببينيد يك گروه ثابت هستيم که به دركي از هم رسيده ايم. با هم از اولين فيلم شروع كرديم. وقتي که ميخواستم اولين فيلم سينمايي را بسازم، با اين گروه شروع کرديم و با هم جلو آمديم و حالا به يك پختگي رسيديم و از همه اين آزمون و خطاها استفاده کرديم. به نظرم، محسن کيايي تنها بازيگر در سينماي ايران است كه من خيلي خوب او را ميشناسم. يعني براي يك كارگردان اين خيلي ويژگي خوبي است كه به بازيگر اشراف داشته باشد و تواناييهايش را بشناسد و از آن استفاده كند. ما يك گروه هستيم و با هم همکاري ميکنيم. محسن در فيلمنامهها، نيما جعفري جوزاني تدوينگر در نوشتن، همه با هم مشاركت داريم. يعني فيلمنامهاي كه مينويسم اولين كساني كه ميخوانند و نظرشان را درباره آن ميدهند محسن و نيما هستند. اما محسن هم يكي از اجزاي تيم هست. شايد تنها كسي كه نام خانوادگياش با من يكي است و در تمام فيلمهاي من حضور داشته است. دليلش هم اين است كه خودش در اين مسير پختهتر شده و احساس ميكنم ميتوان بار بيشتري از بازيگري را روي دوشش گذاشت.
محسن کيايي :
جنگ اساسي ما بعد از ساخت فيلم شروع ميشود
سبک طنزي كه بازي ميكنيد خيلي جذاب است شايد در ايران فقط رضا عطاران با اين سبک باشد. آيا از ابتدا که بازيگري را شروع کرديد قصد اين را داشتيد که کمدي کار كنيد؟
من خودم را بازيگر كمدي نميدانم. به نظر من كمدين يك سري خصوصيت دارد كه من فكر ميكنم آنها را ندارم. به نظر من رضا عطاران و آقاي اکبر عبدي كمدين هستند. اينها کساني هستند كه كار كمدي را خوب انجام ميدهند. يك ويژگي در كارهاي مصطفي هست كه روي لبه تيغ كمدي و جدي راه ميرود. يعني با تماشاي فيلم، مخاطب در يك سكانس متأثر ميشود و دو سكانس بعد ميخندد. من اين ويژگي را دوست دارم و در بازي من هم بوجود آمده. مثلا در «عصر يخبندان» در يك سكانس مخاطب را ميخندانم و در سكانس بعد آنها را متاثر ميكنم. من اين ويژگي را دوست دارم و ميخواهم اين راه را پيش بگيرم چون مثل زندگي ميماند. اين كه سبک فيلميکه بازي ميکنم كمدي باشد يا جدي برايم فرقي نميكند ميخواهم نقشي را که بازي ميکنم به درستي اجرا كنم. فيلم «کشيک قلب» که شبهاي احيا از شبكه يك پخش ميشد نقشي که در آن بازي ميکردم نقش پزشک بود و کاراکتري کاملا جدي بود و هيچ لحظه كمدي شيريني هم نداشت. ولي من دوست داشتم اين را تجربه كنم. چون عموما در سينما يا سريالهايي كه بازي كردم فضاي كمدي و شيرين قصه بر دوشم بوده و دوست داشتم يك كار جدي را تجربه كنم. اما در مورد اينكه اين نوع كمدي از كجا ميآيد به نظرم خصيصه فيلمهاي مصطفي است و چون در تمام فيلمهاي او حضور داشتم و از لحاظ فكري به ايشان نزديكم شايد روي بازي من تأثير گذاشته و من هم به آن سبک بازي ميكنم.
آيا هراسي نداريد با دو کاراکتر کمدي و طنزي که بازي ميکنيد مخاطبان خود را از دست بدهيد؟
من با واکنشهايي كه از فيلم «باركد» گرفتم کميترسيدم. همه همين را ميگويند من را با عطاران مقايسه ميکنند و ميگويند ميتواني بعد از عطاران كمدين باشي. اين روزها پيغامهايي از اين قبيل زياد دريافت ميكنم. اما بايد اين را هم در نظر بگيريم که بازيگري همچون پرويز پرستويي هم فيلم «مرد عوضي» را بازي ميكند که در آن نقشي کمدي را ايفا ميکرد ولي در كنار آن نقش جدي هم بازي ميکند. من فكر ميكنم بازيگر بايد اينچنين پيش برود هم جدي بازي كند و هم كمدي.
اما مخاطبان، پرويز پرستويي را به عنوان بازيگر جدي ميشناسند و رضا عطاران را هم به عنوان كمدين، از اينكه بخواهيد از سوي مردم برچسب بخوريد نميترسيد؟
بايد ببينيم مردم چه ميگويند و تو را چطور دوست دارند. گاهي مردم هستند که به ما نشان ميدهند كجا برويم. من پيشنهادي كه دارم عموماً درصد بالايي فيلمهاي كمدي هست اما بسياري از آنها را رد ميکنم.
يعني اگر نقش جدي پيشنهاد شود آن را قبول ميكنيد؟
بله اگر نقش خوبي باشد. من به تازگي نقشي را رد كردم، براي اينكه از ابتدا تا انتهاي فيلم حضور داشتم ولي نقشي نبود كه من دوست داشته باشم. کميت نقش براي مهم نيست. آن چيزي که اهميت دارد كيفيت كاراكتر است و اين كه چقدر در فيلم تأثيرگذار باشيد و اينكه با نقش قبلي كه بازي كردم چقدر متفاوت است، اينها برايم مهم است.
در عصر يخبندان خيلي حضور نداشتيد...
بله ولي كيفيت داشت چون كاراكتر من را نميتوانستيد از فيلمنامه خارج كنيد. ولي فيلمنامهاي كه امروز به من پيشنهاد دادند با اينكه در تمام قصه حضور دارد اگر از داستان حذف ميشد لطمه اي به فيلم وارد نميشد.
پس قبول داريد اين باگ (ضعف) قصهنويسي است؟
بله.
از كجا ميآيد؟
دلايل خيلي زيادي ميتواند داشته باشد. در مورد فيلمنامهنويسي ميتوانيم درباره آن صحبت كنيم كه چرا قصههاي ما به اين شكل هستند. داستانهاي ما پر از موقعيتند اما به هم ربطي ندارند. شروع ندارد. چهل دقيقه از فيلم را نگاه ميكنيم و ميبينيم هنوز اتفاقي نيفتاده. فكر ميكنم مبحث بزرگي است. نكتهاي كه وجود دارد اين است كه كمترين ارزش را روي فيلمنامه ميگذاريم. درصد زيادي از فيلمهاي سينمايي ما روي يك پايه سست بنا ميشود. يعني فيلمنامه كه مهمترين قسمت يك اثر سينمايي است كمترين ارزش را دارد.
همچنين مساله ديگري هم وجود دارد و آن اين است که در سينما براي فيلمنامه يک فيلم درصد خيلي پاييني در نظر گرفته ميشود درحاليکه مهمترين بخش يک اثر فيلمنامه است اما متوسط هزينه اي که براي آن ميشود 40 تا 50 ميليون است. از سوي ديگر يک فيلمنامه از زماني که نوشته ميشود تا اجرا به قدري در آن اعمال نظر و اعمال نفوذ ميشود که کاملا تغيير ميکند، در ابتدا که نوشته ميشود به دست تهيهكننده ميرسد و تهيهكننده مواردي را در آن لحاظ ميکند، بعد از آن فيلمنامه به دست اسپانسر ميرسد و اسپانسر تغيير ميدهد. بعد شوراي پروانه ساخت، و درآنجا هم تغيير داده ميشود. زمان ساخت فيلم كارگردان هم آن را تغيير ميدهد و بعد از آن هنگام گرفتن پروانه نمايش. يعني از لحظهاي كه فيلمنامه نوشته ميشود تا زماني كه ساخته ميشود و بيرون ميآيد تغيير ميکند و همچنين اگر رسانه خانگي هم برود باز هم تغييراتي ميکند و قسمتي از فيلم سانسور ميشود. بنابراين فيلمنامه کلا عوض ميشود.
يعني شما معتقد نيستيد كه ما كمبود قصهگو داريم؟
آن هم يك بخش ماجرا است. نوشتن يك فيلمنامهاي كه تمام استانداردها را داشته باشد هم نياز به سواد و تحقيق و ديدن دارد و هم توانايي نوشتن و زمان لازم را دارد. من ميدانم فيلمنامههايي در سينمايي ايران كار شده است که ده روزه نوشته شده اند. براي نوشتن فيلمنامه اول بايد تحقيق شود، فيش برداري شود و بعد نوشته شود و بعد از فيلمنامه فاصله بگيريد. دو نفر بخوانند بعد از آن دوباره خوانده شود. بعد از آن تازه متوجه ميشويم چه اصلاحاتي نياز دارد. يعني يك پروسه زماني خيلي زيادي نياز است كه فيلمنامهاي كار شود.
پس هم كمبود نويسنده داريم و هم نظرات مختلف؟
هم شرايط درست نداريم و هم ارزش ندادن به مهمترين فاكتور توليد يك فيلم که فيلمنامه است درحاليکه برايش ارزش قائل نميشوند.
شما فيلمنامهاي نمينويسيد؟
در كارهايي كه مصطفي مينويسد من كمك ميكنم. از ايده اوليه با هم صحبت ميكنيم. مصطفي خيلي خوب طنز مينويسد. به نظرم مصطفي دو كاركتر دارد. كاركتري كه مخاطب ميبينيد و كاركتري كه من ميشناسم. ولي در شوخيها من هم كمك ميكنم. سر فيلمبرداري هم كمك ميكنم و زمان نوشتن متنهايي كه من مينويسم مصطفي به من كمك ميكند.
چگونه وارد سينما شديد؟
حقيقت اين است وقتي من بچه بودم تحت تأثير جادوي تلويزيون بودم. يعني هر زمان گريه ميكردم مرا جلوي تلويزيون ميگذاشتند و ساكت ميشدم. اين خصوصيت من بوده و هنوز هم هست، زمانيکه جلوي تلويزيون مينشينم اتفاق افتاده که گاهي ده بار همسرم صدا ميزند و من متوجه نميشوم. ولي قبل از من مصطفي وارد اين حرفه شد. من آرزويم بود كه وارد اين حرفه شوم. در انشاهايم مينوشتم دوست دارم بازيگر شوم. دنبالش رفتم و از سال 77 وارد تئاتر شدم و حدود يازده جايزه بازيگري در حوزه تئاتر گرفتم. چندين جايزه كارگرداني و نمايشنامهنويسي هم دارم. در كنار مصطفي دستياري اش را ميكردم و در كنارش در نوشتن كمك ميكردم. طراحي صحنه انجام ميدادم. در دانشگاه بازيگري خواندم. مدتها عضو گروه محمد رحمانيان بودم و با آنها تئاتر كار كردم. از هفده سالگي وارد اين حرفه شدم و از زماني كه وارد شدم تمام وقت و فكرم را گذاشتم.
خيليها دوست دارند وارد حرفه بازيگري شوند اما به دليل شرايط سخت نميتوانند، برادرتان باعث شد وارد اين حرفه شويد يا تلاش خودتان؟
ما از اولين لحظه با هم بوديم. من رشته بازيگري خوانده بودم و در كنارش نوشتن انجام ميدادم ولي مصطفي از ابتدا علاقهاش كارگرداني بود. ما جزو آدمهايي بوديم كه بدون هيچ پشتوانه و آشنايي وارد اين حرفه شديم و شروع به کار کردن کرديم. زحمت كشيديم و به هيچكس هم وابسته نبوديم و الان هم همينطور است. تمام فيلمهايمان را مستقل ساختيم از هيچ جا پولي نگرفتيم. يعني تمام فيلمهايي كه ساختيم كاملا پول شخصي و مستقل از سينماي ايران بوده. براي كارمان ارزش قائليم. اگر توانايي داشته باشيم سالي يك فيلم كار ميكنيم. واقعا شش هفت ماه وقت براي فيلمنامه ميگذاريم. كارمان را دوست داريم و كم نميگذاريم. حداقل استانداردها را در همه زمينهها رعايت ميكنيم و فيلمنامهاي مثل باركد مينويسيم كه سختترين نوع نوشتن فيلمنامه است از انتها به ابتدا تعريف ميشود. از جنوبيترين نقطه تهران تا شماليترين نقطه تهران لوكيشن دارد. در گريم و لباس تمام تلاش را ميكنيم كه به بهترين شكل باشد يعني براي تماشاگر ارزش قائل ميشويم. به خاطر همين تماشاگر جواب اين تلاشها را ميدهد. هميشه گفتم وقتي براي تماشاگر ارزش قائل شوي متوجه ميشود و استقبال ميكند.
چطور اين را ميگوييد؟ در حاليکه بيشتر فيلمهاي پرفروش ما فيلمنامه ضعيفي دارند.
الان ما داريم ثابت ميكنيم. خيلي از مخاطبان هستند که سينما ميروند و همه فيلمها را نگاه ميكنند اما فقط ميخواهند تايميرا بگذرانند. ولي ما فكرمان اين بوده كه براي مخاطب ارزش قائل شويم و هيچ چيز كم نگذاشتيم. تمام انرژي و زمانمان را روي كار ميگذاريم. ما در تلويزيون هم ثابت كرديم. زماني كه تلويزيون ايران هيچ مخاطبي نداشت، سريال «پردهنشين» را كار كرديم و بسيار استقبال شد. من در آن فيلم نقش براتعلي را بازي ميكردم. فيلم در مورد روحانيت صحبت ميكند. شايد در درجه اول خيليها پس بزنند ولي چون در طراحي صحنه، لباس، فيلمنامه، كارگرداني، فيلمبرداري، دكوپاژ مانند يک فيلم سينمايي ساخته شده است و مشخص است كه براي کار ارزش گذاشته شده، بنابراين مخاطبان زيادي از آن استقبال ميکنند. تماشاگر متوجه ميشود كه فيلمي که ساخته شده است فيلمينيست که در يك آپارتمان ساخته شده باشد. در سينما فيلمنامههايي وجود دارد که پس از خوانش گفته شده است که اين فيلمنامه لوکيشن زيادي دارد و ما بايد کميتوليدي به فيلم فكر كنيم. نميشود اين اتفاقات بيشتر در خود خانه اتفاق بيفتد؟ البته مقصر نيستند. ترس از فروش دارند نميخواهند هزينه زيادي کنند كه اگر فيلم فروش نرفت حداقل زمين نخورند و بتوانند فيلم بعدي را كار كنند. من فكر ميكنم بايد کمينگاهمان را در سينما عوض كنيم. به نظر من ما در سينما تهيهكننده حرفهاي کم داريم.
اکنون که شما و برادرتان به اين سرمايه رسيده ايد، ميتوانيد اين نويد را به ما بدهيد كه هر سال يك فيلم خوب بسازيد؟
ما از ابتداي فعاليتمان تلاش ميكنيم كه اين اتفاق بيفتد. اما ساخت باركد بسيار سخت بود و اذيت شديم. اين را قبول دارم که كار كردن بسيار جذاب است اما وقتي فيلميساخته ميشود و براي اکران آماده ميشود بايد به مسائل ديگري از قبيل تبليغات و فروش فکر شود ولي ما اينجا ميجنگيم. فيلم كه تمام ميشود يك طرف ماجراست بعدش يك جنگ اساسي شروع ميشود. بايد بدوي تا بتواني وارد جشنواره شوي و بعد دوندگي داشته باشي تا بتواني اكران را بگيري. بعد كه اكران گرفته ميشود بايد به اين قضيه فکر کنيم که آيا در زمان اكران اجازه ميدهند فيلم بر روي پرده باقي بماند يا خير. در طول اكران قسمتهايي از فيلم کوتاه ميشود و همچنين اجازه تبليغات و تلويزيون نميدهند. فشار وحشتناكي وارد ميشود تا يك كاري شروع به ساخت كند و تمام شود. مدير توليد فيلم بارکد هنوز درگير اين کار است. چند ماه از كار گذشته ولي هنوز مشکلات فراواني از اين قبيل داريم.
به اكران خارج از كشور فكر نميكنيد؟
به نظرم فيلمهايي كه ما ميسازيم براي داخل كشورمان ساخته ميشود البته دنبال اين هستيم كه در کشورهاي آلمان، هلند، سوئد، كانادا، آمريكا، استراليا اکران داشته باشيم.
به ايرانيان خارج از كشور اميد بستيد يا به مخاطبان خارجي؟
خوب ايرانيان كه صددرصد فيلم را ميبينند. ولي بيست روز پيش که در شهر كلن اكران داشتيم غالب مخاطبان آلماني بودند و ارتباطي كه آنها با فيلم گرفته بودند خيلي جالب بود و ميگفتند شوخيهاي باركد را متوجه شده بودند و ميخنديدند. در اين فيلم موقعيت يك موقعيت كمدي است. من شخصا ميگويم هيچ اشكالي ندارد که برداشت افراد از فيلمها متفاوت باشد.
ايدههايي كه ميدهيد همه شبيه ايدههايي است كه در فيلمها ميبينيم احساس ميكنم كه همه اين ايدهها از شماست...
ايده بيشتر فيلمهايي که ساختيم بيشتر در جمع و گروه خودمان شکل گرفت مثلا فيلم خط ويژه اينطور شكل گرفت كه مصطفي از بانك آمد و در مورد واميكه درگيرش بود صحبت شد. با هم شوخي كرديم، گفتيم و شنيديم و بعد از آن ايده ساخت فيلم خط ويژه شکل گرفت.
گفتوگو در جمعهاي ديگري هم شكل ميگيرد يعني بين كارگردانان و بازيگران ديگر، چرا در آنجا اين اتفاق نميافتد؟
من فكر ميكنم هنر بايد از دل جامعه بيرون بيايد و مخاطب و کساني که كه در آن حوزه زندگي ميكنند بپذيرند و قبولش كنند. اگر شما با فيلم باركد لذت ميبريد مطمئنا دغدغه شما چيزي بوده كه در فيلم ديديد. هنرمند بايد در بين مردم زندگي كند. هنرمندي كه با ماشين آخرين مدلش ميرود در ويلاي لواسان زندگي ميكند آنجا فيلمنامه مينويسد و بعد ميآيد گروهش را تشكيل ميدهد و فيلم ميسازد هيچوقت نميتواند فيلميبسازد كه درگير با جامعهاش باشد بنابراين کسي كه خودش را از جامعهاش جدا كند به اين موقعيت نميرسد، به نظر من علت موفقيت رضا عطاران به اين دليل است که خودش را از جامعه جدا نكرد. هنوز با تاكسي و موتور تردد ميكند. من فكر ميكنم مهمترين دليل اين است كه، کارگرداناني داريم كه فكر ميكنند فيلم ساختن خيلي ربطي به تماشاگر ندارد، براي دلش ميسازد و براساس چيزهايي كه در ذهنش بوده فيلم ميسازد. بسياري از افراد هستند که ميتوانند تئورسين خوبي باشند ولي نميتوانند خوب بنويسند. الزاما قرار نيست همه بتوانند خوب فيلم بسازند.
قول ميدهيد كه فيلمسازيتان را ادامه دهيد؟
امسال كار سينمايي نداريم. البته چند طرح فيلمنامه داريم اما فكر نميكنم امسال براي جشنواره فيلمي بسازيم.
گفت و گو :