۱
يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۵۲
جستاری بر کارنامه سینمایی همایون اسعدیان

تنوع طلب و فاقد امضای مستقل!

همایون اسعدیان ازمعدود کارگردانان سینمای ماست که هیچگاه به ژانر خاصی وفادار نبوده؛ نه زرق و برق گیشه بر او مستولی شده و نه حمایت های بی کران دولتی ها توانسته او را در یک مسیر مشخص از فیلمسازی قرار دهد.تنها وجه پررنگ تمام فیلم هایش، استفاده از بازیگران چهره و شناخته شده سینماست که به شدت روی این وجه اصرار دارد.
تنوع طلب و فاقد امضای مستقل!
همایون اسعدیان ازمعدود کارگردانان سینمای ماست که هیچگاه به ژانر خاصی وفادار نبوده؛ نه زرق و برق گیشه بر او مستولی شده و نه حمایت های بی کران دولتی ها توانسته او را در یک مسیر مشخص از فیلمسازی قرار دهد.تنها وجه پررنگ تمام فیلم هایش، استفاده از بازیگران چهره و شناخته شده سینماست که به شدت روی این وجه اصرار دارد.
فیلمسازی که با این شمایل، هیچگاه در زمره کارگردانان طراز اول سینما نبوده اما نامش برای مخاطبان عام سینما، شناخته شده و آشناست.
اسعدیان در سال 73 و پس از تجربه اندوزی در مشاغل مختلف سینمایی، "نیش" را به عنوان کارگردان، جلوی دوربین برد.فیلمی که در گونه اکشن، آن هم در سال هایی که اقبال سینمای ایران به این ژانر، غیرقابل کتمان بود، ساخته شد.اسعدیان در نخستین گام فیلمسازی خود، حساب شده رفتار کرد: با کمپانی پویافیلم که کارنامه ای طویل در حوزه فیلمسازی و پخش فیلم داشتند، وارد همکاری شد؛ نقش نخست فیلمش را به جمشید هاشم پور که محبوب ترین بازیگر نیمه نخست دهه 70 بود، سپرد و در این مسیر، از جوان اول آن سال های سینما یعنی ابوالفضل پورعرب نیز بهره برد.همه چیز آماده یک جهش در نخستین تجربه فیلمسازی او بود اما داستان کم مایه فیلم، نتوانست آن فضای آرمانی را برای اسعدیان به وجود آورده و وی تنها به مدد بازیگران و اکران وسیع فیلم، توانست خیلی زود، نام خود را به جامعه سینمایی و تا حدودی، فیلم بین های حرفه ای بشناساند.
یک سال بعد، پدیده اجتماعی غالب آن سال ها یعنی مهاجرت را در قالب کمدی و با مرد آفتابی به تصویر کشاند که قوام فیلمنامه در این کار به مراتب بهتر از نیش بود و به واسطه لوکیشن های متعد خارجی و ریتم نسبتا پرشتاب آن، چالش خوبی برای محک توان کارگردانی اسعدیان بود به گونه ای که وی با این فیلم به عنوان نامزد بهترین کارگردان جشنواره چهاردهم مطرح شد. او برای این فیلم نیز از مشهورترین کمدین آن سال ها یعنی اکبرعبدی بهره برد و ایضا، زوج محبوب آن دوران یعنی حمید جبلی و فاطمه معتمدآریا را نیز پارتنر یکدیگر قرار داد.فیلم به واسطه سر و صدایی که در اکران به راه انداخت توانست به فروش خوبی دست یابد اما طراز کارگردانی اسعدیان همچنان بر مداری از بی تجربگی و خام دستی در نوسان بود.
سومین تجربه اسعدیان در کارگردانی، ژانر پلیسی و معمایی را دستمایه قرار داد و توانست یک اثر کاملا متوسط پلیسی را جلوی دوربین ببرد.سوژه کلیشه ای اثر و ناتوانی در خلق متدهای مبتکرانه داستان نویسی در حوزه ای که در آن سال ها به شدت مطلوب کارگردانان بود، ازشب روباه یک تله فیلم تلویزیونی ساخت که اصلا در مدیوم سینما نبود؛ گرچه این فیلم نیز سال ها بعد به صورت سریال از تلویزیون پخش شد و توانست مخاطبان بیشتری به نسبت نسخه سینمایی خود داشته باشد.
اسعدیان که سرخوردگی معناداری را از ساخته های اکشن و پلیسی به دنبال خود می دید، به دنبال موفقیت چشمگیر مرد آفتابی، این بار یک کمدی صرف را جلوی دوربین برد آن هم با بازیگران طراز اول سینما یعنی پرویز پرستویی و فاطمه معتمدآریا. شوخی در سال 78 ساخته شد یعنی در سال هایی که سینمای ایران، توجه خوبی به ژانر کمدی داشت و آثار خوبی هم در این حوزه ساخته شده بودند و همه چیز مهیای تغییر ذائقه مخاطب ایرانی از ژانرهایی چون دفاع مقدس، اکشن و اجتماعی به سمت کمدی بود بنابراین شوخی در چنین بازه ای، تنها حکم رونق این دوره گذار را داشت و رسالتش، تنها شلوغ کردن ویترین جبهه کمدی در سینمای ایران بود وگرنه فیلم با این بازیگران چهره نیز نه توانست بفروشد و نه کارگردانش را صاحب یک کرسی مستقل و قدرتمند در سینمای ایران و حتی میان مردم کند.
این بی توجهی گسترده به شوخی که اسعدیان حساب ویژه ای روی آن باز کرده بود سبب شد تا وی در تجربه ای جدید، به سراغ درام برود. آخر بازی را در سال 79 ساخت و توانست به واسطه همین فیلم، بزرگترین افتخار جشنواره ای خود که کسب دیپلم افتخار بهترین کارگردانی بود را به دست آورد. آخر بازی تم رئالیستی تری به نسبت سایر ساخته های اسعدیان تا آن زمان داشت.ضمن آن که اثراتی از بحران های اجتماعی و فردی را در نیز در خود می دید اما نه شعاری شده بود و نه جانب افراط را گرفت و توانست به مدد یک فیلمنامه نسبتا پرتکانه، تا حدودی توجه مخاطب خاص را جلب کند.فیلم با آن که با غماض فراوان، یک فیلم نسبتا خوب عنوان شد اما سبب دلگرمی مطلوبی برای کارگردانی شده بود که در 6 سال، 5 فیلم در 4 ژانر ساخته بود.
اسعدیان پس از این موفقیت نسبی، در چرخشی عجیب که شاید ناشی از دلمردگی او در ساخت جهان بینی سینمایی اش می شد، به تلویزیون رفت و 4 سریال برای جعبه جادویی ساخت که هیچ یک نتوانستند نبض مخاطب را در دست بگیرند و روال ناکامی آقای کارگردان در سینما، این بار در تلویزیون، دامن گیر او شد.
وی پس از ساخت این سریال ها، پس از 8 سال دوری از سینما، با کمدی باسمه ای ده رقمی به پرده برگشت اما در عین اینکه نتوانست توفیقی محتوایی به دست آورد، فروش خوبی عاید فیلمش کرد.آنچه سبب پرنگ شدن نام اسعدیان میان انبوه مخاطب عام شد، ساخته شدن ده رقمی در بحبوحه رواج فیلم های شانه تخم مرغی بود به گونه ای که این فیلم در اکران 87، جزو 8 فیلم پرفروش سال انتخاب شد و طبیعی بود که اسعدیان بابت نخستین فتح گیشه ای خود شادمان باشد.
اما دست تقدیر بود یا پخته شدن اسعدیان، وی حتی با این فروش وسوسه کننده نیز در دام تکرار کمدی گرفتار نیامد و در تجربه ای تازه، به سینمای دولتی نزدیک شد؛ کارگردانی که تا آن روز، مستقل بود، بهترین فیلم کارنامه خود را با تهیه کننده پرچالش آن سال های سینمای ایران (منوچهر محمدی) جلوی دوربین برد و بیشترین حجم توفیقات سینمایی خود در داخل و خارج از ایران را به چشم دید. طلا و مس داستان خطی ساده ای داشت اما به واسطه به تصویر کشیدن صحیح بحران های فردی و اجتماعی طلبه جوانی که سعی می کند آن بحران ها، وی را در موضع پارادوکسی با عقایدش قرار ندهد، به شدت دوست داشتنی و انسانی از آب درآمد و تم اخلاقی آن، حتی در کشورهای غیرمسلمان نیز بازتاب های مثبت بسیاری داشت.
زوج اسعدیان و محمدی، به واسطه این حجم تحویل گرفتن ها، تصمیم به تکرار موفقیت قبلی خود گرفتند.سعی کردند از همان فرمول ارزشی وارد شوند اما این شبیه کاری، در بوسیدن روی ماه به شدت شعاری و الکن ماند.فیلمی وابسته به نهادهای دولتی که رد پای آنها را می شد در جای جای فیلم حس کرد.فیلمنامه تلاش داشت که مبین صبر جمیل مادری باشد که سال هاست از فرزند شهید خود بی خبر است اما در این مسیر، آن قدر ضدداستان عمل کرد که صبر جزیل مخاطب را هم بی تاب کرد و تبدیل به فیلمی کشدار و حوصله سربر شد که نه مردم آن را تحویل گرفتند و نه جشنواره ها.
اما با وجود این شکست فاحش نیز اسعدیان، به واسطه طلا و مس، نام خود را تا حدودی از میان بلاتکلیفان سینما بالا کشیده بود.طبیعتا با وسواس بیشتری عمل کرد و تا 5 سال فیلم نساخت تا اینکه سال گذشته، یک روز بخصوص را جلوی دوربین برد.یک درام متوسط که چندان امتیازی را برای کارگردانش به ارمغان نمی آورد.بیشتر شبیه محصولات استانی سیما و با اغماض، به تله فیلم های استاندارد تلویزیونی شباهت دارد.مخاطب نمی تواند مدیوم سینمایی را برای این فیلم بپذیرد.هر چند عطف های متعدد داستانی، فیلم را در چند جا وارد تعلیق های خوبی می کنند اما چفت و بست های فیلمنامه در شکل دیالوگ نویسی هایش، چندان قدرتمند نیست.شخصیت پردازی ها به شدت مشکل دارند و خلا رفتاری در هر یک از آنها، اجازه پذیرش کارهای خرق عادت گونه شان را نمی دهد.فیلم تا حدودی از جانب میزانسن های شلخته و تکراری رنج می برد و سکانس ها، در فضاهای متعدد، شبیه گرفته شده اند که همین اتفاق، فیلم را تا تولیدات استانی کم هزینه، پائین آورده است.
اسعدیان در تمام 9 ساخته سینمایی خود، هیچ گاه امضای مشخصی از خود بر جای نگذاشت.این صاحب سبک نبودن، حالا و پس از بیش از دو دهه فیلم ساختن، دیگر به نفعش نیست.او به هر ژانر مرسوم سینمایی ناخنک زده و هم اکنون و در آستانه ورود به هفتمین دهه زندگی اش، دیگر به مانند قبل نمی تواد آزادانه، از این شاخه به آن شاخه بپرد.با چند تجربه اخیر تهیه کنندگی و همین چند ساخته آخرش، نشان داده که سلیقه سینمایی اش به شدت نسبت به دو دهه قبل، متفاوت شده و به سمت کیفیت جلو آمده؛ هنوز آن اتفاق خوب سینمایی در کارنامه اسعدیان رخ نداده و نباید چنین کارگردان تنوع طلبی را محدود به موفقیت های طلا و مس کرد؛ مطمئن باشید او روزی، فیلمی بهتر از طلا و مس خواهد ساخت.
مجتبی اردشیری
منتقد سینما
کد مطلب: 70348
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *