دنیای مجازی با تمام دردسرهایش گاهی درسهایی برایم دارد که حالاها از ذهنم پاک نمیشود. همین چند وقت پیش بود که یک داستانک در یکی از گروههای تلگرام خواندم که حسابی فکرم را مشغول کرده... عین عباراتش خاطرم نیست اما مضمون داستانک، این بود که مگسی وارد خانه یک شخص میشود و پس از یک هفته وز وز کردن و ایجاد مزاحمت برای آن شخص سرانجام گوشه اتاق میافتد و میمیرد. پس از مردن مگس، آن شخص تحقیق میکند و میبیند عمر مگس فقط یک هفته است. یعنی آن مگس تمام طول عمر خودش را داخل خانه آن مرد گذرانده بود و جایی غیر از آنجا را ندیده بود.
گاهی اوقات ما هم دچار زندگی مگسی میشویم و خودمان را از دیدن زیباییهای دنیای خدا محروم میکنیم. درحالیکه دنیا پر از زیباییهایی است که... باید رفت... باید دید.
گاهی با خودم فکر میکنم، روزی که خدا دنیایش را خلق میکرد، حتماً زیباییهایش را به خاطر تمام آدمها آفرید و آدمها را برای دیدن زیباییهای خلقت انتخاب نکرد، بلکه این ما آدمها هستیم که انتخاب میکنیم جذابیتهای دنیا را ببینیم یا خودمان را در چهاردیواری ترس و تردید حبس کنیم و در یک دنیای تکراری و بی هیجان، روزگارمان را بگذرانیم.
اما واقعیت این است که دنیا، جای قشنگی است برای زندگی بهشرط اینکه بخواهیم بهتر زندگی کنیم. و برای بهتر زندگی کردن هیچ محدودیتی غیر از ذهن ما وجود ندارد. جایی میخواندم « آنکس که عاجز از خلق لحظههاست، معلول است». گاهی فکر میکنیم، فقط افرادی که مشکلات حرکتی و حسی دارند معلول هستند، غافل از اینکه من آدمهایی را دیدهام که چهارستون بدنشان سالم است اما آنقدر ذهن ضعیفی دارند که از انجام سادهترین کارها هم عاجزند. برعکس...آدمهای بزرگی را دیدهام که به لحاظ فیزیکی ناتوان هستند اما قدرتی دارند که زمین و آسمان را به حیرت وامیدارد. حالا میخواهم با یکی از افراد توانمندی که در ظاهر دارای معلولیت است اما درواقع یکی از شگفتیهایی است که تاکنون دیدهام به گفتوگو بنشینم ...
سعید ضروری، عاشق سفرها و برنامههای پرهیجان است. البته احتمالش زیاد است که با دیدن او باورتان نشود که او به کجاها سفرکرده و چه شگفتیهایی را در دنیای زیبای خدا با چشم خودش دیده. سعید قصه ما از ویلچر برقی برای حرکت استفاده میکند اما جاهایی را دیده که شرط میبندم بسیاری از آدمهای غیر معلول ندیدهاند. از او میخواهم کمی از خودش برایمان بگوید... با کلام ساده میگوید: من متولد 1365هستم ساکن منجیل، ارشد زبان انگلیسی خوانده ام و آموزشگاه و دارالترجمه¬ای آنلاین دارم و در کنارش روزنامه نگاری هم می کنم. قبل از اینکه برای حرکت از ویلچر استفاده کنم، با عصا راه میرفتم اما کمکم که بیماریام پیشرفت کرد، پاهایم بهکلی قدرت خودش را از دست داد و من بهناچار روی ویلچر نشستم. شاید از نگاه خیلیها این اتفاق، خیلی دردناک باشد اما من بهمحض اینکه روی ویلچر نشستم حس کردم آزادیهایم بیشتر شده؛ چراکه وقتی با عصا راه میرفتم، حرکتم خیلی کند بود و بیشتر از یک ساعت طول میکشید که یک مسیر کوتاه را طی کنم اما روی ویلچر که نشستم، سرعتم بیشتر شد و ویلچر برقی به من کمک کرد که حس بهتری داشته باشم. این را هم بگویم که دستان من هم به علت بیماری ضعیف هستند و نمیتوانم از ویلچر معمولی بهراحتی استفاده کنم و دستهایم قدرت کافی برای حرکت دادن ویلچر دستی را ندارد.
آغاز سفرهای هیجانانگیز من
سعید ضروری ادامه می دهد : استفاده از ویلچر دنیایم را دگرگون کرد و البته به سنی رسیده بودم که میتوانستم بدون کمک خانواده سفر بروم. در اولین سفرم که بهتنهایی انجام شد از هند سر درآوردم و در کنفرانسی در شهر بنگلور در رابطه با بیماری دیستروفی عضلانی شرکت کردم، سفری یکهفتهای که بهاندازه یک سال برای من پر از تجربههای جدید بود و اعتمادبهنفس زیادی از این سفر به دست آوردم. البته راضی کردن خانواده برای انجام این سفر کار راحتی نبود اما سالم برگشتن من از این سفر باعث شد تا آنها هم اعتماد بیشتری به من داشته باشند و زمینه برای سفرهای بعدی با همکلاسیهایم فراهم شد. حالا میتوانستم با چرخهای ویلچرم، دنیای خدا را بچرخم. شاید هم دنیا زیر چرخهای ویلچر من میچرخید. حالا دیگر سفر، بخشی از زندگی من شده بود. مخصوصاً سفرهای هیجانانگیز.
او می گوید : اولین باری که با هیجان آشنا شدم، در دوران دانشجویی بود. پدر یکی از دوستانم در فرودگاه سمت آبیک کار میکرد. من همراه دوستم به فرودگاه رفتم و به پیشنهاد پدرش، برای اولین بار سوار هواپیمای فوق سبک شدم. واقعاً تجربه متفاوتی بود. البته خلبان کم نگذاشت و مانورهایی که در هوا داد فوقالعاده بود و یک پرواز عادی نبود. از آن روزبه بعد فهمیدم که میشود جور دیگر بود. جور دیگر دنیا را تجربه کرد و معلولیت را محدود کرد.
دنیای زیرآب
بعد از آن بود که با خودم فکر کردم با شرایطی که دارم کجاها را میتوانم ببینم. این شد که رفتم کیش. دلم میخواست دنیای زیرآب را تجربه کنم. زمستان بود و پیشبینی میکردم که سرمای آب آزاردهنده باشد اما دلم نمیخواست این مسئله من را از رفتن بازدارد . پس رفتم و غواصی را تجربه کردم. دنیای زیرآب شگفتانگیز بود. تمام مدتی که زیرآب بودم و جذابیتهای بینظیر دنیای زیرآب را تجربه میکردم، مدام در این فکر بودم که ایکاش دوستان دارای معلولیتم هم میتوانستند این دنیا را تجربه کنند. غواصی تجربه متفاوتی بود که برای بارها و بارها تجربهاش کردم و دوستان غواصم مانند سعید پروین، حامد هوشیاری و احسان نظام لو کمک کردند تا دوستان دارای معلولیتم هم غواصی را در کیش و دریاچه آهنک – فیروزکوه تجربه کنند.
بر فراز ابرها
سعید میگوید انرژی ناشی از این تجربیات که با فاصله زمانی انجام میشدند مدتها همراهش بود و قدرت ریسکپذیریاش هر روز افزایش پیدا میکرد. تصمیم گرفته بود که هر چیزی که با آدرنالین در ارتباط است را تجربه کند. می گوید : پرواز با پاراگلایدر از جمله فعالیتهایی بود که باعث شد بیشتر و بیشتر به دنیای متفاوت پرواز وارد شوم و کمکم این فعالیتها در دسترس قرار گرفتند. پاراگلایدر را به خاطر سکوت و حرکت نرمش در آسمان دوست دارم و بارها به سراغش رفتهام و همراه با خلبانهای خوبی تجربهاش کردهام که باز هم همین دوستان پروازی کمک کردند دوستان ماجراجوی دارای معلولیتم پرواز را تجربه کنند. بهتدریج دامنه دوستان ماجراجویم زیاد شد و به سراغ جایروپلن، کایت موتوردار، و پاراترایک رفتم که هرکدامشان دنیای خاص خودشان را دارند و لذت متفاوتی از پرواز را به آدم میدهند.
جای دوستان دارای معلولیتم خالی بود
سعید ضروری می گوید : تمام این مدت دلم میخواست سایر معلولآنهم این دنیای زیبا و پر از هیجان را تجربه کنند. این شد که یک وبسایت به نام ماجراجویان معلول ایرانی راهاندازی کردم. پیش از آن برنامههای مختلفی را با یکی از دوستان دارای معلولیتم به نام حسین حاجیها انجام داده بودیم و عکس و تجربیاتمان را در وبسایتم گذاشتم و شروع کردم به منسجم کردن کارها و دنبال آدمهای مختلف و تجربیات جدید گشتم. کمکم دوستان دارای معلولیتم در این سایت عضو شدند و حالا میتوانستیم باهم برای سفر برنامهریزی کنیم. یکی از سفرهای خوبی که با دوستانم رفتم برنامه غواصی در کیش و دریاچه آهنک بود.
کوهنوردی با قاطر
کوه برای بسیار از افراد نماد شکوه و عظمت است و دسترسی به آن اراده و استقامت میخواهد. برای سعید کوه همیشه هدفی سخت و دور از دسترس بود تا اینکه با همراهی دوستان کوهنورد و طبیعت گردش، امکان قدم گذاشتن در مسیرهای بکر و جنگلهای پرشیب شمال فراهم شد. سعید معتقد است برایش مهم است که کاری که دوست دارد را انجام دهد و اینکه کوهنوردی را با قاطر تجربه کند برایش فرقی ندارد و مهم بودن در فضای کوه و ارتفاعات بکر است و البته نشستن روی قاطر آنهم در مسیرهای پرشیب جنگلی کار راحتی نیست. او میگوید برای حفظ تعادل از کیسههای کاه در اطرافش استفاده کردند و او در مرکز این کیسهها نشسته و مهار شد و در مسیر قله درفک و در سفری کاملاً ماجراجویانه 8 ساعته، زیباییهای فوقالعادهای را تجربه کرده است که مثالش را کمتر دیده. اینجا شعار معروف «یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت» معنی و مفهوم پیدا میکند. لیست تجربیات این ماجراجوی دارای معلولیت متنوع و زیاد است و از جمله تجربههایی که همواره از آن بهخوبی یاد میکند سوئینگ است که دره هملون واقع در میگون منطقه شمیرانات همراه با دوستان ماجراجویش انجام داده است. سوئینگ یا آونگ بزرگ نوعی پرش با طناب است که در ارتفاع 80 متری در فاصله بین دو دره حرکت پاندولی بزرگ انجام میشود. او در این برنامه با گروه حرفهای دسترسی با طناب با مدیریت احسان سلحشور آشنا میشود که آن روزها اولین پرشها را در این دره تاریخی انجام میدادند. او میگوید : «مسیر رسیدن به محل پرش ناهموار و مالرو بود و گروه برای بردن ما به منطقه الاغ تدارک دیده بودند و دوستانم که وزن بیشتری داشتند با الاغ به محل پرش رفتند البته آن موقع تجربه استفاده از کیسه کاه را نداشتیم و صابر کیاشمشکی با کول کردن به دلیل وزن کم، من را به محل پرش برد و اینجا جرقه تجربه اسکی با صابر که مهارت زیادی در این زمینه دارد زده میشود». سعید ماجرای اولین حضورش در بالای قلهای پر از برف را اینگونه تعریف میکند: «بعد از آشنا شدن با صابر و چند ماه بعد از پریدن دره هملون به پیست اسکی شمشک رفتم و با تله سیژ به قله شمشک رفتیم و صابر با کول کردن من با اسکی و بدون استفاده از چوب اسکی به پایین آمدیم که تجربه فوقالعادهای بود. ما اسمش را گذاشتیم کول اسکی! این تجربه زمینه ساخت صندلی مخصوص اسکی را فراهم کرد و با کمک بهرام تقی نژاد آن را ساختیم و در سال بعد در مسیر مناسبی از پیست امتحانش کردیم و امسال هم باید تغییراتی در آن ایجاد کنیم تا عملکرد مناسبتری داشته باشد. وجود این وسایل برای اسکی افراد دارای معلولیت در پیستهای معروف دنیا عادی است».
پرش از ارتفاع 4 کیلومتری
ماجراجوییهای سعید سقفی ندارد و برای رسیدن به فعالیتهای پرهیجانی که عمیقاً دوستشان دارد گاها تا چند سال منتظر میماند تا شرایط فراهم شود. سعید سقف ماجراجویی در آسمان را تجربه سقوط آزادش میداند و به عقیده او همهچیز در بهترین شکل ممکن اتفاق افتاد تا پرش از هواپیما را تجربه کند. او درحالیکه داشت از پرش در ایران ناامید میشود خبری شگفتزده اش میکند و با پیگیری و هماهنگی یکی از دوستان پروازیاش این امکان برایش فراهم میشود تا بتواند پرش دونفره را انجام دهد. در رابطه با تجربه سقوط آزاد او میگوید «مهدی نقدی پری با شناختی که از روحیات من پیداکرده بود تلاش کرد تا اگر در ایران نتوانیم این کار را انجام دهیم به کشورهای اطراف برویم، اما در کمال ناباوری شرایط فراهم شد و بیش از 70 چترباز از سراسر ایران برای پریدن بر روی پارک ملی بوجاق دور هم جمع شدند که اکثراً نظامی بودند، من هم قرار شد با آقای احمد حسنوند یکی از بهترین مربی های این کار پرش تندم (دونفره) را انجام دهم. کمکم با بچهها آشنا شدم و عکسهای یادگاری گرفتیم. مهدی هم که در روسیه دوره چتربازی دیده بود بهاندازه من خوشحال بود که بعد از 300 پرش در خارج از ایران قرار بود در داخل و بر روی منطقه فوقالعاده زیبای شمال این کار را انجام دهد. با هواپیمایی که درش باز بود بر روی باند فرودگاه رشت قرار گرفتیم و هواپیما که 16 چترباز را حمل میکرد بهتدریج اوج گرفت. لذت این پرواز کاملاً متفاوت بود و از کنار ابرهای فوقالعاده زیبا پرواز میکردیم. کمکم به ارتفاع مناسب که 13 هزارپا بود رسیدیم و هوا هم کمی سرد بود و چتربازها یکییکی از جلوی من به بیرون میپریدند و ما آخرین افرادی بودیم که پریدیم. وقتی در لبه در هواپیما ایستادیم تنها چیزی که حس میکردم هیجان محض بود و وقتی به پایین پریدیم، از شدت باد جمع شدن پوست صورتم را احساس میکردم! زمین با آن عظمت از آن بالا هدف کوچکی بود که مثل گلوله به سمتش پیش میرفتیم. محو تماشای دشت بوجاق و ابرهایی که خیلی پایینتر از ما معلق بودند شدم و دریا هم دیده میشد انگار یک ساعت طول کشیده بود و در حال لذت بردن بودم و فراموش کرده بودم که قرار است چتری هم باز شود که ناگهان به سمت بالا کشیده شدیم! ناگهان صدای باد قطع شد و صدای احمد آقا را شنیدم که صدا میکرد سعید خوبی؟ خوبی سعید؟ کمکم به زمین نزدیک شدیم و زیبایی بینظیر خانهها با سقفهای رنگی و دشت سرسبز تمامشدنی نبود. در هنگام فرود احمد آقا خیلی راحت بر روی دو پا بدون اینکه بدود فرود آمد و هیچ برخوردی با زمین نداشتم و البته خودم را آماده کرده بودم که کمی با زمین تماس داشته باشم. حس فوقالعادهای بود از اینکه در کشور خودم پریدم و افراد زیادی کمک کردند تا این برنامه به بهترین شکل ممکن و با ایمنی بالا انجام شود. برای من زندگی ماجراجویانه تازه شروعشده است و مطمئن هستم تجربیات فوقالعاده ای در راه هست!»
گزارش : مرجان حاجی حسنی