گروه سیاسی- مانیا شوبیری: آذر منصوری از جمع زنان اصلاح طلبی مانند معصومه ابتکار، شهیندخت مولاوردی و اشرف بروجردی و دیگر زنانی است که در فضای کنونی جامعه شجاعت آن را داشته که جا پای چریک پیر (بهزاد نبوی) بگذارد.
به گزارش مردم سالاری آنلاین ،بهزاد نبوی اولین رئیس جبهه اصلاحات بود که با اجماع اصلاح طلبان به این جایگاه رسید اما پس از انتخاب منصوری به جای نبوی در جبهه اصلاحات، اعضای این جبهه به برخی از تصمیمات وی انتقاد داشتند که منصوری میگوید تمامی تصمیمها با رای اکثریت گرفته میشود.
وی در مصاحبه تفصیلی که با روزنامه مردم سالاری به موضوعات مختلف داخلی، درون حزبی و سیاست خارجی نگاهی جامع میاندازد و لب به انتقاد از وضع موجود باز میکند.
در عین حال کمتر از 75 روز تا انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقی مانده، انتخاباتی که همچون انتخابات 1400 خبری از چهرهای شاخص اصلاح طلب نیست. برخی از قهر اصلاحطلبان با صندوقهای رای صحبت میکنند، رئیس جبهه اصلاحات اما معتقد است قانون انتخابات مصداق خود تحریمی است و نیاز نیست اصلاحطلبان با انتخابات قهر کنند.
آذر منصوری از بیتاثیر شدن صندوق رای در جامعه سخن می گوید. وی معتقد است که اصلاح طلب و اصولگرا مرجعیت خود را در جامعه از دست داده اند و به همین دلیل جامعه و نسل معترض، خیابان را انتخاب کرده است.
منصوری براین اعتقاد است که اصلاحات به دنبال بازگرداندن مرجعیت خود در جامعه است ولی شرایط کنونی برای سیاست ورزی اصلاح طلبان به مراتب سخت تر و هزینه بارتر از شرایط اصولگرایان منتقد است.
وی تاکید میکند که نهادهای واسط کارکردهای خود را از دست داده اند و اگر اصلاح طلبان بخواهند مانند گذشته به سیاست ورزی خود ادامه دهند، همان آبروی باقی مانده را نیز از دست خواهند داد.
منصوری با تاکید بر اینکه «تَکرار میکنمها» دیگر موجی را در جامعه برنمیانگیزد میگوید که در عین حال اصلاح طلبان همیشه در ناامیدی خالق امید بودند.
آذر منصوری به انتقاداتی که به او میشود نیز اشاره کرد و گفت: ریاست بر جبهه اصلاحات آنقدر ارزش ندارد که اعضای جبهه اصلاحات به خاطر آن بخواهند مقابل همدیگر قرار بگیرند. مشروح گفتوگوی مردم سالاری با آذر منصوری را در ادامه میخوانید:
در سخنرانیهای خود به نوسازی گفتمان اصلاحات اشاره کردید، مولفههای نوسازی گفتمان اصلاحات چیست؟
در تحلیلی که به ویژه بعد از انتخابات سال 96 از وضعیت جامعه داشتیم؛ با اعتراضات پیدرپی مواجه شدیم که آخرین اعتراضات با عنوان جنبش زن، زندگی، آزادی شناخته میشود. در جریان این اعتراضات مرحله به مرحله فضایی در سطح جامعه به وجود آمد که هر روز بیشتر از جریان اصلاحات و گفتمان اصلاحطلبی فاصله گرفت. اگر این روند درست و دقیق آسیب شناسی نشود، اینکه چرا اصلاحطلبان باید گفتمان خودشان را نوسازی کنند هم روشن نمیشود.
ما در فضای پیش از اتفاقات سال گذشته (جنبش مهسا) تلاشمان کردیم تا اصلاح طلبان با سیاست ورزی از حداکثر ظرفیتهای جامعه استفاده کنند، که در این مسیر اولا شیوه حکمرانی در کشور اصلاح شده و منطبق با خواست و مطالبات جامعه شود و دوما در نگاه فراگیرتر، این حضور اصلاح طلبان به تقویت مشروعیت سیاسی که مهمترین مولفهاش توجه ساختار نظام به مولفههای مردم سالاری و دموکراسی است، بیانجامد.
اما روند به گونهای طی شده بود که در اتفاقات سال 1401 اگر از معترضان میپرسیدید که این اعتراض چه نسبتی با جریان اصلاحات دارد، پاسخ همه آنها این بود که، هیچ نسبتی!
این یعنی جامعه به موقعیت و سطحی از تغییر رسیده که با گفتمان اصلاحات نمیتوانست نسبتی برقرار کند. در این باره آقای خاتمی هم تاکید داشتند که سیاست ورزی مرسوم دوم خردادی اگر نگوییم ممتنع شده، با صخره ستبر بن بست مواجه شده است.
بعد از تحلیلی که از رفتار حاکمیت داشتهایم و البته هنوز داریم، باید براساس مولفههایی این تحلیل را به روز کنیم؛ اولین نتیجهای که به آن رسیدیم این بود که باید گفتمان جریان اصلاحات به روز رسانی و نوسازی شود و مهمترین تاکید ما هم این است که این گفتمان با بیانیه 15 ماده ای آقای خاتمی نسبت مستقیم داشته باشد.
برخی از این مواد 15 گانه تاکید بر اصلاح ساختارها دارد، برخی تاکید بر اصلاح رفتارها و برخی تاکید براصلاح رویکردها. به نوعی وقتی از انتخابات آزاد صحبت میشود، این را میشود در حد «پارادایم شیفت» هم تلقی کرد.
این درواقع مهمترین نگاه و محوری که در نوسازی گفتمانی مدنظر ما هست، این است که جریان اصلاحات بتواند مسیری را با تاسی از این گفتمان طی کند که هم جامعه را با خود همراه کند، هم مرجعیتی که از دست داده است را برگرداند؛ از سوی دیگر بتواند در سیاست گذاری و حکمرانی تاثیرگذار باشد.
اصلاح طلبان میخواهند رویکرد و نگاهی که به انتخابات و صندوق رای دارند، تنها نگاه مطالبه گرانه باشد نه نگاه گرفتن امتیاز برای خودشان این دو مقوله کاملا متفاوت است. نگاه مطالبه گرانه یعنی صندوق رای که مردم به آن اعتماد ندارند و مشارکت گریز شدهاند، باید به صاحبان اصلیاش برگردد، از سوی دیگر تمام عواملی که باعث شده است که صندوق رای از مردم گرفته شود باید کنار بر طرف شود.
اگر ما تعریف درستی از امنیت ملی در جهان امروز داشته باشیم، یکی از عوامل اصلی تهدید کننده امنیت ملی فقدان مشروعیت سیاسی نظام است؛ تقویت نظامی که ما فکر میکنیم باید نسبتش با گفتمان نوفللوشاتو روشن باشد، ما هم به تقویت آن نظام کمک خواهیم کرد. یعنی نظامی که برآمده از یک انقلاب مردمی بوده و قرار بود مردم ولی نعمتان اصلی آن باشند.
جریانات اصولگرایی علاقهمند به استفاده از جوانان هستند، یکی از انتقاداتی که از اصلاحطلبان میشود این است که بهایی به جوانها داده نمیشود و اصلاح طلبان نتوانستهاند نیروهای جوانی را تربیت کنند. شما این انتقاد را وارد میدانید و چرا؟
بله، به نظر من این انتقاد وارد است؛ اما دلیل دارد که این اتفاق نمیافتد. تقریبا همه کسانی که 2خرداد 76 جوان بودند، الان جزو میانسالان و کهنسالان کشور هستند. نوع نگاه و ظرفیتی که در آن مقطع تاریخی در کشور وجود داشت، این امکان را برای بخشی از جوانان فراهم کرد که بتوانند در عرصه سیاسی، مدنی و رسانهای حضور پیدا کنند و انگیزه و فعالیت داشته باشند؛ خیلی از این افراد همچنان راهشان را ادامه دادهاند.
باید به این نکته تاکید کنم که اقتضائات جریان اصلاحات با شرایط جریان اصولگرا
نگاه اصلاح طلبان به انتخابات، نگاه مطالبه گرايانه است يعني صندوق بايد به مردم بازگردد و تمامي عواملي که باعث گرفته شدن صندوق از مردم هستند، کنار بروند
کاملا متفاوت است، جوانانی که میآیند در احزاب اصلاح طلب فعالیت میکنند و دارای شناسنامه حزبی میشوند، عمدتا این شناسنامه برایشان مزیتی ندارد!
باید زمینه تربیت مدیران و نیروهای شایسته از جوانهایی که جذب احزاب میشوند فراهم شود. این ظرفیت را رشد بدهد و خودش هم بتواند از این ظرفیت استفاده کند. اما اتفاقی که میافتد این است که برای جریان اصلاحات راه حضور در مبادی قدرت بسته است.
اما جریان اصولگرایی نه تنها تمام نهادهای غیرانتخابی را در اختیار دارد، بلکه از امکان توزیع رانت و پست به جهت حضورشان در نهادهای قدرت نیز برخوردار است، از طرف دیگر هیچ هزینهای هم پرداخت نمیکنند.
جالب است بدانید که حتی در دولت آقای روحانی که با حمایت اصلاحطلبان روی کار آمد، خیلی از جوانان اصلاح طلب برای اینکه بتوانند به عنوان یک کارمند در یک اداره مشغول به کار شوند، جواب استعلامهایشان منفی بود.
بنابراین این دو جریان اقتضائات متفاوتی با یکدیگر دارند؛ شرایط برای سیاست ورزی اصلاح طلبانه به مراتب سختتر، دشوارتر و هزینه بارتر از شرایطی است که جریان اصولگرایی دارد.
نمیگویم همه اصولگرایان از این مواهب استفاده میکنند، مقصودم بیشتر بر شرایطی است که موجب شده امتناع سیاست ورزی اصلاح طلبانه نسبت به امکان آن غلبه پیدا کند و این خودش را در جذب جوانان به خوبی نشان میدهد.
بحث دیگر این هست جوانانی که جذب احزاب اصلاحطلب میشدند، نوع نگاه و انتظاراتشان متفاوت از جریان اصولگراست و همین سطح انتظارات باعث میشود که وقتی میبینند احزاب نمیتوانند به دلیلی شرایطی که به آنها تحمیل شده انتظارات آنها را تامین کنند، طبعا فاصله میگیرند.
جوانان به دلیل همین موارد ترجیحشان این است که یا فعالیت سیاسی نکنند یا به شکل دیگری کنشگری کنند. من فکر میکنم دلیل اصلی، تحمیل شرایطی هست که متوجه اصلاح طلبان شده است. همین ریزش پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان در پسا انتخابات 96 به این سو، صورت مساله را گویاتر میکند.
اصلاح طلبان چرا از ظرفیت چهرههای محبوب خود استفاده نمیکنند؟ افرادی مثل حاج حسن آقای خمینی یا آقای ظریف.
سیاستگذاری ما در این دوره روی این موضوع تاکید داشت که با همه گروهها، شخصیتها و افرادی که ممکن است با آنها حداقل اشتراکات را داشته باشیم، تعامل کنیم. در واقع ائتلافهایی باید بر سر موضوعات مختلف با جریانهای سیاسی کشور اتفاق بیافتد.
من از شخص خاصی اسم نمیبرم، ولی شرایط انتخابات در این دوره متفاوت با ادوار گذشته است. تحلیلی که ما نسبت به این انتخابات و به ویژه ابلاغ قانون انتخابات جدید داشتیم، این شرایط را نسبت به انتخابات ادوار گذشته متفاوت کرده است. میتوانم بگویم نقطه عطف آن نیز بیانیه گام دوم انقلاب است. از این مقطع اساسا مشارکت حداکثری از دستور کارکنار گذاشته شد.
اگر تا قبل از بیانیه گام دوم ما با مقوله حداقل الزامات مشارکت حداکثری مواجه بودیم، از انتخابات 98 و 1400 وقتی آقای لاریجانی هم از گردونه رقابت انتخابات حذف شد، این یعنی اینکه اساسا مشارکت بالا و رقابت محل اعتنا در انتخابات نیست.
مکرر این روزها از زبان فعالان سیاسی شنیده میشود که مشارکت بالا از دستور کار خارج شده است، این نشان میدهد که ما با یک انتخابات متفاوت از انتخابات قبل از سال 97 مواجه هستیم که باید بتوانیم یک تحلیل و ارزیابی واقع بینانه از آن داشته باشیم.
با روندی که ما از 92، 94 و 96 شروع کردیم، حداکثر تلاشمان این بود که مردم را در انتخابات با خودمان همراه کنیم، مردم هم با ما همراه شدند، اما پسا انتخابات 96 و بعد از بیانیه گام دوم که سال 97 منتشر شد، ما باید چگونه باید با جامعه همراه شویم؟
جامعهای که در همه بزنگاهها با «تَکرار میکنم» آقای خاتمی و فراخوانهای جبهه اصلاحات به صحنه آمد، با یک سرخوردگی شدید و جدی مواجه شد. اعتراضات پشت اعتراضات نشان داد که اساسا نگاهش با قبل از انتخابات 98 نسبت به انتخابات و صندوق رای کاملا تفاوت کرده است.
در این شرایط نوع تعامل ما با افراد و شخصیتها هم یک رویکرد انتخاباتی صرف پیدا نمیکند، بیشتر تعامل ما در راستای حضور بیشتر آنها در صحنه و استفاده از ظرفیتهای است که دارند؛ در این شرایط این افراد کمک میکنند، جریان ریشه داری که به دنبال اصلاح رویکردها و رویههاست، بتواند بدنه اجتماعی خود را دوباره به دست آورد.
واقعیت جامعه این است که گروههای داخلی سیاسی اعم از اصلاح طلب و اصولگرا که تا قبل از این اعتراضات میتوانستند به عنوان مرجع مطالبات جامعه را پیگیری کنند؛ مرجعیت خود را از دست داده اند و به همین دلیل صدای براندازها بلند شده و جامعه و نسل معترض خیابان را انتخاب کرد؛ نهادهای واسط کارکرد خود را از دست دادهاند.
به اعتقاد من احیای این جایگاه و این موقعیت برای اصلاحطلبان در این شرایط باید اولویت اصلی باشد؛ بنابراین هم باید نگاه ما به انتخابات باشد، هم به ظرفیتهای شخصیتهای تاثیر گذار و هم جامعه. اینها کاملا با یک نوسازی و بازسازی همراه شده است.
اگر این موارد را درک نکنیم و بخواهیم به همان روال گذشته به سیاست ورزی خودمان ادامه دهیم، در انتخابات 1402 همین اندک اعتبار و آبروی که اصلاح طلبان کسب کردهاند هم از دست خواهیم داد.
آیا قهر کردن با صندوق رای و یا استفاده نکردن از ظرفیتهای اصلاح طلبان و نیروهای همسو درست بود؟
ما در جبهه اصلاحات گفتیم توصیهای برای ثبت نام در انتخابات نداریم، برای این اظهار نظر نیز دلیل داشتیم؛ در قانون جدید انتخابات که تصویب و ابلاغ شد، متاسفانه این اختیار آنقدر به هیاتهای اجرایی و نظارتی داده شده است که حتی پس از انتخابات هم بتوانند افراد را رد صلاحیت کنند، این قانون خودش مصداق خود تحریمی است، نیاز نیست اصلاحطلبان با انتخابات قهر کنند. این قانون آنقدر دایره انتخاب مردم را تنگ میکند که تمایلی برای انتخاب کردن میان مردم باقی نمیماند.
در انتخابات شوراهای 1400 شاهد بودید که اصلاح طلبان در همه شهرها لیست دادند، آقای خاتمی هم تکرار کرد، اما ما چقدر رای آوردیم؟ نفر اول ما تهران چقدر رای آورد؟ مساله ما جامعه است، جامعهای که هیچ مناسبتی بین مطالباتش و صندوق رای نمیبیند.
خوب چرا جامعه از صندوق رای نا امید شده است؟
در انتخابات 96 ما از همه ظرفیتهای خود استفاده کردیم؛ از تمام احزاب اصلاح طلب، از آقای خاتمی، شورای عالی سیاست گذاری. خود من سال 96 به 30 استان سفر و برای آقای روحانی
اعتراضات مختلف نشان ميدهد که اساسا نگاه جامعه با قبل از انتخابات سال 98 به صندوق راي کاملا تفاوت کرده است
سخنرانی کردم؛ در شهر تهران نزدیک به 100 ستاد تاسیس شد. به جرات میگویم اگر حوزههای اخذ رای زود بسته نمیشد، آقای روحانی نه 24 میلیون بلکه بیش از 27 میلیون رای میآورد. آن حضور مردم یعنی اوج امید و مشارکت اجتماعی در انتخابات. این بزرگترین پشتوانه برای منتخب مردم بود.
به اعتقاد من رای آقای روحانی در حد رفراندوم بود، این رای بزرگتری پشتوانه و قدرت اجتماعی بود که پشت سرآقای روحانی وجود داشت و حتی در دولت دوم میتوانست گامهای جدیتری بردارد؛ وزرای بهتری انتخاب کند، چون مجلس هم که همراه خودش بود و هر فردی که معرفی میکرد رای میآورد. چرا این اتفاق نیافتاد؟ چرا رای بالا، دستاوردی نه برای آقای روحانی داشت، نه برای جریانی که از آن حمایت کرد، نداشت؟
بحث ما فقط انتخابات و نظارت استصوابی نیست، بحث ما ساختاری است که اساسا قدرت ظرفیت نهادهای انتخابی را نادیده میگیرد. شما حتی اگر 24 میلیون رای هم داشته باشید نمیتوانید نفر اول وزارت خانه را به مجلس معرفی کنید. من شنیدهام آقای روحانی برای وزارت علوم نفر پانزدهم لیستش را به مجلس معرفی کرد. ملت میگویند خواست ما کجا قرار است تجلی پیدا کند؟
مگر هدف جبهه اصلاحات تغییر وضع موجود نیست؟ یکی از الزامات تغییر وضع، تغییر قوانین است ولی اصلاحات چرا با قهر با صندوق به دنبال تغییر رویهها نیست؟
قطعا به خاطر دارید که بهترین قانون انتخابات میتوانست در مجلس دهم تصویب شود، قانون انتخاباتی که دایره انتخاب مردم را گستردهتر میکرد، انتخابات را معنادار میکرد، اما همه اینها با در بسته مواجه شد.
از مجلس ششم که ما نمایندگانی شجاع تر و جسورتر در طول مجالس پس از انقلاب اسلامی نداشتیم، اندک لوایحی که میتوانست باعث تقویت امید در بدنه جامعه شود با هر بهانهای به سد شورای نگهبان مواجه و تصویب نمیشد.
قطعا مجلس دهم به مراتب از مجلس یازدهم برای کشور و مردم بهتر بود، اما خروجی مجلس دهم نتوانست جامعهای که به لیست امید رای داد را راضی نگه دارد.
یا خروجی دولت دوم آقای روحانی نتوانست این جامعه را راضی کند. تبلیغات، استفاده از توان رسانهای برای زدن آقای روحانی، فشارهای که به آقای روحانی وارد میشد؛ همه اینها نشان میدهد که اراده غالب حفظ یکدستی موجود و نادیده گرفتن خواست و اراده مردم است.
یک جریان سیاسی آن هم در موقعیت اصلاح طلبان باید در این شرایط چکار کند؟ چگونه میتواند قدرت خود را بازیابی کند و یا افزایش دهد؟ به اعتقاد جبهه اصلاحات راهش این است که مطالبات مردم را نمایندگی کند.
واقعیت این است که صندوق رای در نگاه اغلب جامعه خاصیت خود را از دست داده و اصلاح طلبان تنها ظرفیتی که در اختیارشان هست این است که بتوانند از مسیرهای مدنی و مسالمت آمیز و خشونت پرهیز به عنوان جریانی که میخواهد نقش نیروی واسط را در جریان سیاسی کشور ایفا کند، صدای حق خواهی جامعه باشند.
همه عرض من این است که «تکرار میکنمها» دیگر موجی را در جامعه برنمیانگیزد. بنظر من جامعه ای که ما 4 دوره فراخوان دادیم و با شور و اشتیاق اصلاح طلبان را همراهی کرد، امروز پیام اش این است که حالا شما کنار ما بایستید.
قطعا این انتخابات نه اولین انتخابات ما هست نه آخرین انتخابات ما. مگر میشود یک جریان سیاسی نسبت به انتخابات بیتفاوت باشد؟ ولی جریان اصلاحات نگاهش به صندوق رای باید نگاه مطالبه محورانه باشد نه امتیاز گیرانه. وقتی میگویم مطالبهگرانه، یعنی انتخابات به سمتی برود که نمایندههای واقعی مردم آنقدر قدرت داشته باشند که بتوانند مطالبات جامعه را پیگیری کنند.
آیا در جبهه اصلاحات درباره خواسته جامعه که یکسری از آنها در انتخابات 94 دلیل رای دادن به آقای روحانی بود در دستور کار قرار دارد.
بله یکسری کارها انجام شده است، از جمله پیگیری حصر. موضوعی که همواره در دستور کار جبهه اصلاحات قرار داشته؛ طبعا اینکه ما در همه مواضع اعتراضی که اعلام میکنیم، یکی از مصادیقش حصر است.
با انتشار خبر وخامت حال عمومی مهندس موسوی، در جبهه اصلاحات تصویب شد که نامهای علنی به دبیر شورای عالی امنیت ملی نوشته شود؛ در این نامه ضمن ابراز نگرانی نسبت به شرایط محصورین و شرایطی که به آنها تحمیل شده و سلامتیشان به خطر افتاده است، اشاره کردیم.
در این نامه ذکر شده بود که مسئولیت سلامت محصورین با کسانی است که این شرایط را به آنها تحمیل کردهاند و خواستار رفع حصر از محصورین شدیم. من فکر میکنم طرح مکرر مساله و پیگیری مکرر آن حداقل کاری است که جریان اصلاحات باید انجام دهد.
ما همواره گفتهایم تداوم حصر نه تنها نگرانی را نسبت به سلامتی محصورین بیشتر میکند؛ بلکه کاملا در تعارض و تضاد با امنیت ملی کشور نیز هست. هنوز مشخص نیست که چرا اصرار بر تداوم حصر وجود دارد و غایت این اصرار قرار است به کجا و چه نتیجهای بی انجامد.
برنامهای برای احیای شورای هماهنگی سابق وجود دارد؟
شورای هماهنگی متشکل از 31 حزب بود، در جلساتی که برگزار شد، به این نتیجه رسیدیم که ما نیاز به یک ساختار فراگیرتر از مجموعه احزاب جبهه اصلاحات داریم، این بحثها در شورای هماهنگی انجام شد. نهایتا این 31 حزب به عنوان احزاب رسمی کشور به این نتیجه رسیدند که تشکیل جبهه اصلاحات ایران را به اطلاع وزارت کشور برسانند.
بنابراین خود شورای هماهنگی موسس جبهه اصلاحات است. اینکه ما میگویم شورای هماهنگی، اصلاح طلبان در شرایط موجود جبهه اصلاحات را به کمیسیون احزاب وزارت کشور اطلاع دادند؛ طبعا وقتی اطلاع داده شده، هم شورای عالی سیاست گذاری که قبلا وجود داشت دیگر بلاموضوع شد و هم شورای هماهنگی. در واقع احزاب اصلاح طلب نقش اصلی، تعیین کننده و محوری را در جبهه اصلاحات دارند. بهتر بگویم، شورای هماهنگی در دل جبهه اصلاحات است.
همه تصمیمات، نظام نامهها، آییننامهها، و پیشنهاداتی که در جبهه اصلاحات رای گیری میشود؛ برمبنای قواعدی است که به تصویب این جمع رسیده است.
بنظر من در این شرایط مجموعه جبهه اصلاحات، با توجه به ظرفیتهای ائتلافی که در کشور وجود دارد، تلاش میکند که مرحله به مرحله هم ساختار خودش را بازیابی کند و هم رفتار دموکراتیکتری در مواجه با جامعه داشته باشد.
گفتوگو با احزاب اصلاحطلب آغاز شده است، این گفتوگوها کمک میکند که ما تصمیم بگیریم آیا پس از توافق بر سر سند نوسازی گفتمانی اصلاحات، نیاز به اصلاح ساختار جمعی اصلاح طلبان وجود دارد یا خیر؟
فعلا در مرحله نوسازی گفتمانی هستیم، بعدا باید
سياست خارجي ما اگر در مسير درست قرار گرفته بود آثار آن بايد در اقتصاد ديده ميشد
بحث و گفت وگو کنیم که اگر به عنوان مثال این ساختار کارآمد نیست، چه ساختاری در شرایط موجود میتواند کاراتر ایفای نقش کند.
انتقاداتی از شخص شما از داخل جبهه اصلاحات شنیده میشود؛ به عنوان مثال از تندروی شما صحبت میکنند؛ نظرتان درباره این صحبتها چیست؟
در جلسات مجمع عمومی ما مشکلی نداریم. این اظهارنظرها بیشتر در فضای رسانهای مطرح میشود. در جلسات مجمع عمومی طبق نظام نامه مصوب همه اعضا در همه مباحث هم میتوانند پیشنهاد طرح موضوع دهند، هم از حق مشارکت برابر برخوردار هستند.
رئیس هم در این مجموعه یک رای بیشتر ندارد. دبیر جبهه اصلاحات نیز منتخب مجمع عمومی است، سخنگو نیز همینطور. دموکراتیکتر از این در این سطح و ساختار نمیتوان عمل کرد.
اما در خصوص ریاست جبهه اصلاحات در این دوره، در جلسهای که من به این سمت انتخاب شدم؛ اعلام شد که چه کسانی برای ریاست جبهه کاندیدا هستند؛ هیچ محدودیتی برای اینکه افراد دیگر کاندیدا شوند وجود نداشت، خیلیها من را پیشنهاد دادند، من نیز سایرین را پیشنهاد دادم.
اینگونه نبوده است که یک حزب بخواهد اعمال قدرت کند، یا این ریاست آنقدر ارزش داشته باشد که اعضای جبهه اصلاحات به خاطر آن بخواهند مقابل همدیگر قرار بگیرند. رئیس جبهه اصلاحات فقط زحمت و دردسر بیشتری دارد، اداره یک جمع 30 تا40 نفره و رسیدن به خروجی کار دشواری است.
بحث تندروی را مطرح کردید، من نمیدانم مصداق این تندروی چه چیزی میتواند باشد؛ ولی تمامی آنچه که در این دوره از جبهه اصلاحات اتفاق افتاده با رای مجمع عمومی بوده است. حداقل رای هم که به پیشنهادات داده شد، 33 رای از مجموع 43 نفر بود.
چه متن بیانیههایی که جبهه اصلاحات منتشر کرده، چه رفتارهایی که به نوعی ترجمه رویکرد جامعه محوری جبهه اصلاحات بوده، تماما از مسیر مشورت و جمع بندیها اتفاق افتاد که میتوان آن را از ظرفیتهای جبهه اصلاحات دانست.
تلاش ما برای همگرایی و انسجام حداکثری در جبهه اصلاحات است. به هیچ وجه ما صلاح نمیبینیم که اختلاف نظرها به سطح رسانهها کشیده شود. فضا برای گفت وگو و تعامل فراهم است. اخیرا به یک گروه 5 نفره ماموریت داده شده که با احزابی که انتقاد دارند نیز گفت وگو کنند. مهمترین مساله این است که ما در جبهه اصلاحات پایبند به کار جمعی باشیم، قاعده کار جمعی هم رای اکثریت است، ما راه دیگری نداریم.
خانم منصوری آیا بازنگری قانون اساسی در دستور کار جبهه اصلاحات هست؟
در نوسازی گفتمان اصلاحات که پیش نویس آن تهیه شده است، به این موضوع هم پرداخته شده است، اما هنوز روی این سند درحال گفت وگو هستیم.
اشکالاتی که در قانون اساسی وجود دارد و همان اصلاحات ساختاری که آقای خاتمی هم در بیانیه به آن اشاره کردهاند، در بحث بیانیه گفتمانی وجود دارد.
جبههای که 31 حزب با گرایشهای مختلف در آن حضور دارند و 15 نفر از شخصیتهای حقیقی باید بتواند به یک متن مورد توافق در این زمینه دست پیدا کنند، ما باید بتوانیم روی این متن تفاهم کنیم که میشود اشتراکات گفتمانی جبهه اصلاحات.
در این موضوع صرف واژه بازنگری را به کار نمیبرم، ولی این موضوع هم ذیل نوسازی گفتمانی در دستور کارجبهه اصلاحات قرار خواهد گرفت.
در بحث سیاست خارجی به نظر میرسد مسیر صحیحی در پیش گرفته نشده است، بطور مثال درباره توافق و اجرای دوباره برجام، آیا جبهه اصلاحات در این حوزه نظر خاصی دارد؟
منصوری: سیاست خارجی ما اگر در مسیر درست و سازنده قرار گرفته بود، آثار اولیه آن را باید در اقتصاد ایران نشان میداد. بخش عمده و علت اصلی این وضعیت اقتصادی کشور ما همین رویکردی است که در سیاست خارجی متاسفانه وجود دارد. در دوره اول ریاست جمهوری آقای روحانی که برجام به تصویت رسید ما شاهد بودیم که چقدر اقبال به سرمایه گذاری در ایران روبه افزایش بود.
من فکر میکنم نقطه ای که اصلاح طلبان روی آن اشتراک گفتمانی دارند، همین سیاست خارجه است. تعامل سازنده با جهان، استفاده از ظرفیتهای دیپلماتیک برای رشد اقتصادی کشور، رفاه جامعه و اعتلای موقعیت و جایگاه ایران.
در واقع اشتراک گفتمانی روی این مساله وجود دارد، که ما روی سیاست خارجه نباید به دنبال دشمن تراشی باشیم، هیچ کشوری نه دوست دائم ماست و نه دشمن دائم ما. ما باید از همه ظرفیتهای جامعه جهانی برای بهبود وضعیت کشورمان در راستای بهبود منافع ملی استفاده کنیم. همان کاری که همه کشورها از جمله روسیه و چین انجام میدهند. دیپلماسی و سیاست خارجی را نباید فدای هیچ ملاحظه ای کنیم.
نظر جبهه اصلاحات درباره اتفاقات غزه چیست؟
از شروع حمله حماس ما بیشترین واکنشها را داشتیم. اوایل انگشت انتقاد از سمت جامعه به سمت ما بود این بود که داوری شما غیرمنصفانه است؛ اما ما ارجاعشان میدهیم به جنایتهای اسرائیل در این 75 سال در مواجهه با مردم فلسطین. ما نباید جای ظالم و مظلوم را تحت تاثیر روایتسازیها تغییر دهیم.
ما یک نامه به سه زبان به آنتونیو گوترش نوشتیم و خواستار آتش بس فوری شدیم و اینکه حق مردم فلسطین برای تشکیل و دولت مستقل محترم شمرده شود. همچنین نسل کشیهای که در غزه اتفاق میافتد را نیز محکوم کردیم. نامه دیگری نیز از طرف جبهه اصلاحات به رئیس کمیساریای حقوق بشرهم نوشته شد.
در طی این مدت هم موضوع غزه و حماس همواره یکی از مواردی بوده که اخبارش در جبهه اصلاحات مطرح شده است. در ادامه نیز اعلام موضع خواهیم کرد.
آینده جبهه اصلاحات و آینده سیاسی کشور را چطور میبینید؟
اینکه اصلاح طلبان همه از حاکمیت اخراج شده اند را نه تنها نقمت نمیدانم بلکه نعمت میدانم که اصلاح طلبان بتوانند یک نگاهی از درون به خودشان داشته باشند، خودشان را بازسازی کنند، ارتباط خودشان را با جامعه وسیعتر کنند و بدون چشم داشت برای حضور در قدرت بتوانند پایگاه اجتماعی خودشان را تقویت کنند. اصلاح طلبان همیشه در شرایط ناامیدی توانستهاند امید خلق کنند.
این کار سختی است، ولی من فکر میکنم شرایط سخت است که عیار اصلاح طلبی مشخص میشود.
درباره شرایط کشور هم به شدت نگران هستیم، روندی که هم درسیاست خارجی و هم داخلی در حال اتفاق است، این یکدست سازی هیچ نفعی نه برای جناح حاکم در کشور دارد نه برای جامعه ایران میتواند خیری داشته باشد.
همانطور که شاهد افزایش میزان نارضایتیها هستیم و میبینیم روز به روز شکاف بین حاکمیت و جامعه بیشتر میشود. ما همچنان تاکید به اصلاح این شیوه و رویکرد داریم و این اطمینان جود دارد که این یکدستی ادامه نخواهد داشت.