باید اذعان نمود که در مواجهه با بحران ها و عدم نیل به مسیری روشن که ما را به سوی رشد و تعالی رهنمون سازد، می توان جمع کثیری از موارد را بیان کرد که به دلیل عدم توجه و عنایت پیشینی نسبت به آنها یا عدم درک و دریافت صحیح از آنها، هیچ گاه در حل آنها به موفقیت چندانی نائل نیامده ایم. اما امروز پرسشی اساسی پیش روی اهل نظر قرار می گیرد و آن طرح این سوال است که زمینه های شکل گیری بحران های کنونی را در کجا می توان سراغ گرفت و چه عواملی را می توان در تبیین آن بیان نمود؟
طبیعی است که نمی توان در تبیین علل و عوامل بروز نارضایتی به یک یا دو علت خاص بسنده نمود و دچار تقلیل گرایی شد. زمینه های شکل گیری چالش ها و بحران ها می تواند معلول عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی جغرافیایی و تاریخی باشد. به همین منظور بنا داریم در یادداشت حاضر به برخی از بحران های از گذشته تا به امروز که حاکمیت و جامعه را همچنان دچار خود نموده و علل و عوامل اشاره کنیم:
1. حل نشدن نسبت میان سنت و مدرنیته: به نظر می رسد در مواجهه با مظاهر مدرنیته (با وجود بسط و گسترش چند دهه ای آن در ایران) هنوز نتوانسته ایم نسبت میان امر سنت و امر تجدد را مشخص کنیم. در روزگار پهلوی اول، در مواجهه با مظاهر مدرنیته، شاهد برخورد قهری و سلبی رضا شاه برای تحقق اهداف مدرنیته بوده ایم. پدیده ای که البته هیچ گاه راه به جایی نبرد و با مواجهه سخت جامعه ایرانی روبرو شد. به همین نسبت در دوران پهلوی دوم نیز تلاش هایی در جهت زدودن پیرایه های سنت از جامعه ایران صورت پذیرفت که با توجه به غیر کارشناسی بودن این برنامه ها و شکل گیری پیوندهای قوی مذهبی در جامعه ایران، این پروژه نیز به شکست انجامید و عملاً نتوانست تغییری در ساختارهای اجتماعی جامعه ایران پدید آورد. در زمانه کنونی نیز، با گسترش روزافزون شبکه های اجتماعی، عنصر ارتباطات بسی بیش از دهه های پیشین در بین نسل های جدید جای خود را باز نموده و ارتباطات از شکلی دیداری و رودررو به حیطه مجازی و غیرمستقیم منتقل شده است. طبیعی است که عدم برقراری نسبتی معنا دار میان امر سنت و تجدد همچنان بر شانه های جامعه و حاکمیت ایرانی سنگینی می کند.
2. عدم ارتباط موثر با جامعه جهانی: با گذشت دهه ها از عمر انقلاب، به نظر می رسد که نسبت ما با جهان پیرامونی همچنان بر مدار و دایره ایدئولوژی و ساختار قوانینی است که در بدو شکل گیری نظام اسلامی تدوین گردیده است. تغییرات گسترده شکل گرفته در مناسبات جهانی و لزوم فراگیر شدن هرچه بیشتر ارتباطات در بستری از تفاهم و همدلی، معضل بزرگی برای دولت هایی خواهد بود که همچنان دچار شعارزدگی و تکیه بر اهداف خاص درونی و بیرونی خود هستند. طبیعی است که تا زمانی که نتوانیم به درکی متقابل پیرامون عرصه ارتباطات با جوامع پیرامونی نائل گردیم، نخواهیم توانست از فشار ساختارهای بین المللی رها شویم.
3. سیطره نگاه امنیتی بر مناسبات داخلی و بین المللی: شاید در بدو پیدایش نظام اسلامی در ایران، با توجه به خطرات درونی و بیرونی که حیات ایران انقلابی را تهدید می کرد، توجه و عنایت ویژه به مقوله های امنیتی از اهمیت بسیاری برخوردار می بود. اما با گذر از شرایط خاص انقلابی یک دهه اول، امروز نظام اسلامی در ایران به درجه ای از ثبات نائل آمده است که بتواند نیم نگاهی به مقوله های دیگر نیز داشته باشد. طبیعی است که اگر همچنان بخواهیم با همان نگاه سنگین امنیتی به مواجهه با جامعه داخلی و عرصه تعاملات بین المللی برویم، نخواهیم توانست عنصر اعتماد را در بدنه حاکمیت گسترش داده و طبیعتا همواره دچار نوعی نگاه «دائی جان ناپلئونی» بر عرصه تعاملات درونی و بیرونی خواهیم بود.
4. تداوم وابستگی به نفت و ادامه حیات دولت تحصیل دار: این معضل، معضلی ریشه دار در ارتباط با حاکمیت و جامعه می باشد که از زمان دریافت و شناخت اهمیت حیاتی نفت در ایران، همواره گریبان حاکمیت در ایران را گرفته است. تا زمانی که بتوان با فروش نفت، نسبت به تامین هزینه های خود اقدام نمود و چشم امید به فروش این ماده سیاه باارزش داشت، چرخ های صنعت، پویایی و تحرک به شکلی صحیح به حرکت در نخواهند آمد. امروزه حتی شاهد و ناظر آن هستیم که دول عرب حاشیه خلیج فارس که از منابع نفتی قابل اتکایی بهره مند هستند، در صدد کاستن وابستگی خود از درآمدهای سرشار نفتی و نگاه ویژه به سرمایه گذاری در بخش های مختلف صنعت می باشند. طبیعی است که ترسیم برنامه های عملیاتی بلندمدت در جهت کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی، نه یک پیشنهاد که الزام حیاتی حاکمیت در ایران کنونی محسوب می گردد.
5. نسبت دانشگاه با صنعت: دانشگاه و عرصه تعلیم و تربیت به عنوان یکی از ارکان مهم و حیاتی که می تواند بخش عمده ای از فرآیند توسعه اقتصادی و سیاسی را نهادینه و تئوریزه نماید، بنا به گفته متفکران نوسازی از دیرباز اهمیت فوق العاده ای داشته و دارد. هیچ دولتی نمی تواند بدون ترسیم برنامه ای مدون و علمی با بهره گیری از ویژگی های ساختاری و فرهنگی جامعه داخلی، قدم در راه پیشرفت و توسعه گذارد. اما به نظر می رسد که ما هرگز نتوانسته ایم پیوند صحیحی بین نهاد دانشگاه، بعنوان عرصه تفکر و ایده پردازی و صنعت بعنوان تجلی گاه اراده تولیدی برقرار نماییم.
نتیجه آنکه می توان علل و عوامل بسیار دیگری را بعنوان مشکلات و معضلات انباشته شده حاکمیت و جامعه در ایران کنونی عنوان نمود. اما توجه و عنایت به هرکدام از موارد ایراد شده، خود می تواند نشان دهنده اراده نخبگان سیاسی و ساختارهای قدرت در جهت نیل به پیشرفت و توسعه و همچنین کاستن از سطح تعارضات در جامعه و سیاست باشد.