با شکل گیری فضای ملتهب برآمده از مرگ مهسا امینی، یکبار دیگر سخنها و تحلیلها پیرامون عملکرد گشت ارشاد و نحوه برخورد این نهاد با دختران و زنان بر سر زبانها افتاده و آنانی که منتقد عملکرد این نیروها هستند، فرصتی یافتند تا بار دیگر درخصوص تبعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اینگونه برخوردها تحلیلهای عمیقی ارائه دهند و هشدارهای لازم را بدهند. پیرامون حوادث ایام اخیر میشود روزها و ماهها سخن گفت و مطالب بسیاری را به رشته تحریر درآورد. از گُسستهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میتوان گفت که دیگر مبدّل به درّهای هولناک شد که هر روز بیشتر و بیشتر عمق آن، جامعه دغدغهمند را دچار تشویق و پریشانی ساخته است. از طرف دیگر، ما نیز به عنوان بخش کوچکی از جامعه علمی کشور، اگر بخواهیم هم نمیتوانیم از هیچ حرکت رادیکالی خیابانی حمایت کنیم؛ زیرا زمانی که عنان کار به دست خیابان سپرده شود، اتفاقات خوشایندی رخ نخواهد داد. هم مردم و هم حاکمیت هر دو از لشگرکشی خیابانی آسیب خواهند دید. خیابان و انفجار خشم، با احدی شوخی ندارد. چشمان خود را میبندد و هر آنچه که در برابر خود ببیند را نابود خواهد ساخت.
اما پرسش بنیادین این است که مگر آنهایی که امروز در کف خیابان هستند، از سر شکم سیری و برای تفنن آمدهاند؟ آیا دردهای آنها، خواستهای آنها و کاستیهای آنها بارها و بارها از سوی خودشان و نخبگان و تحلیل گران مسائل داخلی بیان نشده است؟ چند جامعه شناس، چند معلم علم سیاست، چند روانشناس، چند پژوهشگر حوزه مذهب، چند فیلسوف دیگر باید بیاید و بگوید وضعیت امروز جامعه به مرز هشدار رسیده است؟ چندبار دیگر باید دردها را فریاد زد که شاید مسئولین امر آن را بشنوند؟
سوال اساسی دیگر این است که امروز چه باید کرد؟ پیرامون این پرسش باید عنوان نمود که همه چیز بستگی به اراده دولت و صاحبان قدرت دارد. اگر همین امروز باب گفتگو، تساهل، عقلانیت و آشتی ملی فراهم گردد، دیرزمانی نخواهد گذشت که آرامش و امنیت به جامعه ایران باز خواهد گشت. این دیگر یک درخواست ساده و ابتدایی نخواهد بود، بلکه یک مطالبه به حق عمومی است که باید برای آینده این سرزمین، برای نسلی که در آینده میخواهد این مرز و بوم را بسازد و نمادی از صلح و آرامش باشد و زیستِ مسالمت آمیزِ مردمانِ گسترهِ ایران زمین را در برابر دیدگانِ جامعه جهانی نمایان سازد، مسیر گفتگو را باز کنید. هیچ وضعیتی با نگاه سراسر امنیت محور و برخورد قهری دوام نخواهد یافت. هیچ گاه با دیده شدن یک بخش از جامعه و رها کردن بخشهای دیگر جامعه، آرامشی حاصل نخواهد شد. به رسمیت شناختنِ تفاوتها، اندیشهها و باورها و بطور کلی نظامهای معرفتی، الزامِ زمانهِ کنونی است. این واقعیت عصرِ کنونی است و راهِ گریزی از آن نخواهد بود.
امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز به گفتمانسازی خواهیم داشت. گفتمانهای تازه که واقعیتهای عصر کنونی را در بطن خود به رسمیت بشناسند و راهکارهای مطلوبی را پیش روی ما قرار دهند. آنچه که واضح است و نمیتوان آن را کتمان نمود این است که دیگر نمیشود با اندیشهِ دهههای پیشین، حکمرانی بهینه ای را در پهنه سرزمینی ایران زمین مستقر نمود. تحولات روی داده (هم در بستر جامعه و هم در عرصه نظام بین الملل) طرح نوینی از نیازها و خواستها را پیش روی ما قرار داده است که چنانچه نتوانیم خود را با آنها سازگار نماییم، بحرانها گریبانمان را بیش از پیش خواهد گرفت.
نتیجه آنکه هیچ گاه نباید فراموش نمود که با وجود همه تلخکامیهای ایام اخیر، این مُلک و میهن در سایه زیست آگاهانه تمامی آحاد مردم معنا خواهد یافت. تمامی مردمان این سرزمین، با هر نوع باور و مسلک، دوشادوش یکدیگر نام ایران را در اذهانِ جمعی تداعی خواهند نمود. ایران بدون شناخت و به رسمیت شناختن هر گروه از آنها، تنها صورتی رنگ باخته از محرومیتها خواهد بود.