مدتی است پرداختن به اتفاقات تاریخی دهه شصت مورد توجه برخی سینماگران قرار گرفته است. در کنار بازنمایی و تصویرسازی سالهای ملتهب دهه شصت، آنچه از اهمیت ویژهای برخوردار است، رویکرد و نسبت سازندگان این آثار به واقعه تاریخی است. در کنار تلفیق داکیودرام و عناصر ناتورالیستی در این آثار، جهت ترسیم فضا، زمان و مکان وقوع حوادث، دیدگاه فیلمساز نسبت به اتفاقی که روایت میکند، اصلیترین عنصر فیلم است. زیرا، روایت گذشتهنگر، ضمن بازنمایی برخی از وجوه تاریخ، شناخت جدیدی از واقعه تاریخی را بر پرده سینما ممکن می سازد.
یکی از سینماگرانی که در سالهای اخیر، در این حوزه طبعآزمایی کرده محمدحسین مهدویان است که در میان آثار معدود او پرداختن به اتفاقات دهه شصت خودنمایی میکند. اما رویکرد و دیگاه فیلمساز در «درخت گردو» با الصاق محتوایی غیرمستند، مسیر روایت تاریخی را به بیراهه کشانده و نگاه مسلط به فاجعه بمباران شیمیایی سردشت را ضدملی و نامتعارف کرده است. در واقع، ناتوانی فیلمساز در نمایش ابعاد پیچیده و جهانی واقعه بمباران شیمیایی سردشت او را به دام دیدگاهی در برابر هویت ملی ایرانیان و تاریخ اجتماعی ملت ایران کشانده است.
«درخت گردو» روایت جنایت جنگی علیه بشریت در حمله شیمیایی سردشت را دستمایه داستان خود دارد و تا نیمه پایانی، فیلم با دوربینی مستندنما و مشاهدهگر، به ارائه تصویری از این تجاوز بین الملی در حق ملت ایران میپردازد. اما درخت گردو روایت تراژیک و اشکانگیزی است که از دل تصویری مستندگونه، در دام سانتی مانتالیسم میافتد و روایت خود را به مدد وقایع به شدت احساساتبرانگیز، برای مخاطب تماشایی میسازد. چنانکه تا نیمه فیلم وقتی سرنوشت اوستا قادر با بازی پیمان معادی را دنبال میکنیم، مدام این سوال در ذهن ایجاد میشود که قصد فیلمساز از این میزان غم و اندوهی که بر مخاطب بار می کند چیست و در ادامه برای تبیین این میزان غمی که جنایتی آشکار را حکایت میکند، چه تدبیری دارد.
در میان شخصیتها، به جز اوستا قادر که فیلم او را مردی زحمتکش و دوستدار خانه و خانواده معرفی میکند، دیگر شخصیتها در حد سیاهی لشگرانی هستند که چند دقیقهای او را همراهی میکنند. اوستا قادر تک پرسوناژی است با انبوه مصیبتی که در هر سکانس بیشتر میشود، اما این سیل بی پایان غم و اندوه، بدون پرداخت درست و به جا و در برخی موارد بدون منطق - همانند ماجرای گم شدن نوزاد- پس از مدتی، مخاطب را نسبت به شخصیت و سپس اصل واقعه بی تفاوت میکند و آسیب بی حس شدن مخاطب در فرایند روایت را پدید می آورد. شاید حضور چند شخصیت مکمل که به سرنوشت قادر دچار شدهاند میتوانست نمایش کاملتر و قابل قبولتری از فاجعه را در ذهن مخاطب بکارد.
از دیگر موارد غیرمنطقی روایت فیلم این است که قادر باید به تنهایی صلیب این اندوه بی پایان را به دوش بکشد و هیچ نهاد و ارگان ملی و حتی مردم او را در این شرایط مورد حمایت قرار نمی دهند؛ درخت گردو، حتی رزمندگان را از ادامه همراهی با اوستا قادر ناتوان نشان میدهد. این تنهایی در قاب لانگ شاتی که قادر دو جنازه کودکانش را کفن پیچ شده زیر درخت گردو دفن میکند، بیش از آنکه نمایش غربت باشد؛ اوج بی تدبیری فیلم در روایت واقعه و تحریف تاریخی ایثار رزمندگانی است که کیلومترها دورتر از شهر و زادگاه خود و بی هیچ نسبتی قومی در شهر و دیار اوستا قادر جنگیدند و غریبانه شهید شدند.
در اینجا تنها از فرم مستند و سبک داکیودرام برای فضاسازی اتفاق تاریخی استفاده شده، اما گفتمان اثر، نسبتی تاریخی با واقعیت جاری در دوران دفاع مقدس برقرار نمیکند. این عدم نسبت تا جایی پیش میرود که در طول فیلم مطول «درخت گردو» حتی در لفظ هم اشارهای به مقصر این جنایت نمیشود. نامی از صدام و کشورهایی که این سلاحها را در اختیار او قرار دادهاند برده نمیشود و اتفاقا اوستا قادر برای ستاندن داد خود از بیداد زمانه در دادگاه لاهه تنها از حق قوم کرد دفاع میکند. از این پس، فیلمساز این جنایت را در حد جنایت علیه یک قوم تقلیل میدهد. در این دیدگاه تقلیل گرا،انگار سازندگان و پیشگامان جنایت جنگی بمب های شیمیایی فراموش شده اند. در واقع، درخت گردو تحلیل درستی از فاجعه بمباران شیمیایی به عنوان جنایت جنگی با ابعاد بین المللی ندارد، بلکه امتداد این ظلم بر قوم کرد را در راه باریک پر برفی میبیند که کولبران از آن برای تامین درآمد ناچیز خود استفاده میکنند و چنین مینمایاند که قادر صدایش به جایی نرسیده و غریب و تنها از مظلومیت قوم خود به دادگاه لاهه شکایت میکند. دوربین مستند فیلمساز، چند پلان هم از خیابانهایی بارانی و سرسبز لاهه که شهروندان هلندی در صلح و آرامش مشغول دوچرخه سواری و پیادهروی هستند، ارائه میدهد و چشمان حسرت بار اوستا قادر گویی آرزو میکند دختر گمشدهاش در میان این شهروندان در آسایش زندگی میکرد تا اینکه در روستای محروم او چشم به لقمه نانی از کولبری داشته باشد. ارتباط این دو موضوع گویی در کلیت اثر در هم تنیده شده و در ادامه نیز وضعیت مردم کردستان در مقایسه با زمانی که صدام به آنها حمله کرده بود گویا تغییری نکرده است. در سکانس معرف فیلم، اوستا قادر در وضعیتی ناشی از فقر و محرومیت به همراه دیگر اهالی روستا، به کار سخت مشغول است و در زمان حال نیز آنها برای حل مشکلات خود باید چشم به بیرون از مرزها داشته باشند.
درخت گردو نه تنها به محکوم کردن کشور متجاوز و بانیان آن نمیپردازد، ایستادگی، یاریگری، انسجام ملی و واقعیت را شکل دیگری می بخشد و با ارتباط میان کولبران و بازماندگان جنایت سردشت از اهمیت فاجعه می کاهد و واقعیت جنایت جنگی تاریخی علیه مردم کرد و ایران را در میان انبوه احساساتی گری گم می کند.
رویا سلیمی