انسان شامل روح و جسم است و سلامتی و خوشبختی انسان در گرو سلامت هر دو آنها است و نقص هر کدام، اثر منفی بر دیگری میگذارد. امروزه دیگر علم پزشکی جسم به پیشرفتهای زیادی رسیده است و در هر نقطهای از کشور پزشکی که جسم را درمان میکند وجود دارد اما با علم به اینکه «مشکلات ذهنی» عامل بسیاری از مشکلات جسمی است، اما توجه کمی به «علم روانشناسی» میشود آنهم در حالی که ذهن و روان است که مسئول تصمیمگیری است و اشتباه در روندش باعث اثرات بعضا جبران ناپذیر بر دیگران و جامعه میشود. در سینما از سوی کارگردانان مختلف به این مساله بسیار پرداخته شده است. دیوید فینچر با ساخت آثار بسیار تحسین شده« هفت و باشگاه مشتزنی» نشان داد که مشکلات ذهنی تا چه حد انسان را به بیراهه میکشاند و فیلم «تشخیص هویت» نیز به خوبی مقوله چند شخصیتی بودن آنهم از کودکی، را به خوبی به تصویر کشیده است.
آمار پایین مراجعه به روانشناس، علل بسیاری دارد که شاید مهمترین آن ترس از خوردن برچسبهای اجتماعی است. متاسفانه با وجود تاکیدات بسیار اسلام بر حفظ حرمت و آبروی دیگران و دوری از تهمت و توهین به دیگران؛ اما برچسب زدن به دیگران یک امر عادی در جامعه است و به دلیل رواج آن و بعضا برخورد منفی با دیگران به دلیل حرف و حدیثهایی که پشت سرش بدون هیچ مدرک و منطقی وجود دارد، افراد حاضر نیستند به مشاور مراجعه کنند و در آتش جهل دیگران میسوزند.
هزینههای مشاوره و تحت پوشش بیمه نبودن و قیمت بالای کالاهای اساسی هم دلیل بسیار مهم دیگری است که باعث عدم رغبت برای مراجعه به مشاور شده و همچنین یکی از علل پایین بودن سرانه مطالعه و به ویژه کتب روانشناسی است.
اما علت مهم و تقریبا فراگیر دیگر، ترس از روبرویی با واقعیت و نتایج افعالمان است و این عدم قبول مسئولیت کارهایمان، در تمام جوانب زندگی اثر منفی میگذارد و ممکن است اثراتش قابل جبران نیز نباشد. طبیعتا وقتی مسئولیت کاری را بپذیریم، ضامن سود و ضررهای آن هستیم و افرادی که نمیخواهند ضررها را قبول کنند و فقط به فکر برد هستند، از پذیرش حرفهای منطقی گریزان هستند زیرا در واقعیت مانند کودکی هستند که تنها میخواهند شکلات بخورند و به فکر خرابشدن دندانشان نیستند و مسئولیتش را قبول نمیکنند. پرهیز از واقعیت و مسئولیت باعث شده افرادی که توان رفتن نزد مشاور دارند نیز، سلامت روان خود را در حاشیه قرار دهند.
سرانه پایین مطالعه، باعث ناآگاهی ما از جهان پیرامونمان میشود و فرصتهای پیشرفت بسیاری را از ما میگیرد و باعث مجهول ماندن هزاران شخصیت و داستان برای ما میشود؛ آنهم در حالی که نویسندگانی نظیر شکسپیر، آلبر کامو، داستایوفسکی و ماکسیم گورکی، نویسندگانی هستند که بر جامعه معاصر خود تاثیرات بسیاری گذاشتند و الگوی بسیاری دیگر از نویسندگان نسلهای بعد خود بودند. پایین بودن مطالعه باعث بیشتر شدن ارتفاع دیواری که خود را در آن محصور کردهایم میشود و خودبینی و توهم آگاه بودن به همه مسائل را بیشتر در وجود ما نهادینه میکند و باعث نرفتن دنبال علم و آگاهی و در نهایت پیشرفت خود و دیگران میشود.
امروزه دیگر فضای مجازی نیز به یکی از ارکان زندگی در کل جهان تبدیل شده و در این فضا مطالب بسیار مفیدی به رایگان وجود دارد. اما در کشورمان، به دلیل نداشتن سواد رسانهای، هنوز نمیدانیم که آیا باید از فضای مجازی استفاده کنیم یا خیر؟ نمیدانیم چه مقدار زمان صرف آن کنیم و دنبال چه مطالبی برویم و چگونه مطالب علمی را از انبوه مطالب زرد تشخیص دهیم، مطالب زردی که به خوبی رنگ و لعاب دارند و مخاطب را جذب میکنند. اما مطالب مفید نیز به تنهایی کافی نیستند و مطالعه هر نوع مطلبی در فضای مجازی مانند سرنخی است که باید به مطالعه کتاب ختم شود، فارغ از موضوع آن.
اما مطالعه روان و سلامت آن چه تاثیر مثبتی دارد؟ مرکز تصمیمگیری مغز است و ذهن سالم بهترین تصمیمات را میگیرد و این تصمیمات به دلیل اجتماعی بودن جهان، اثراتش را بر دیگران میگذارد. پائولو کوئیلو در کتاب کیمیاگر میگوید: هر چیزی که پیشرفت کند، اطرافیانش نیز پیشرفت میکند. این جمله به خوبی نشان میدهد که هر حرف و عمل ما چه تاثیر مهمی بر پیرامونمان دارد.
مطالعه روانشناسی و مراجعه به مشاور باعث آگاه شدنمان به این مساله که روان هر شخص شامل سه بخش: کودک، والد و بالغ است میشود و با مطالعه کتاب «تحلیل رفتار متقابل اثر اریک برن» به خوبی منشا هر رفتارمان و اینکه در کدام حالت بودیم را متوجه میشویم. با مطالعه کتاب « تئوری انتخاب اثر ویلیام گلاسر» مراتب تصمیمگیری و مسئولیتپذیری را یاد میگیریم و با مطالعه آثاری همچون «انسان در جستجوی معنا اثر ویکتور فرانکل و از شادکامی تا بالندگی اثر مارتین سلیگمن» به خوبی به تکامل ذهنی میرسیم و مسیر مطالعه کتابهای فاخر را برای ما هموار میکند و هنر حیاتی پذیرش صحبتهای دیگران و تعامل را در ما رشد میدهد. زیرا یکی دیگر از علل عدم مراجعه به روانشناس یا نیمه کاره رها کردن آن، این است که شخص فقط به دنبال تایید شدن افکارش است و سخنان مشاور را قبول نمیکند.
کسی که ذهن سالمی دارد، در مراحل مهم زندگی مانند ازدواج بالغانه عمل میکند و در ادامه در امر تربیت کودک، سربلند بیرون میآید. زیرا ازدواج یکی از مهمترین انتخابهای زندگی است و کودکی که به طور صحیح تعلیم دیده باشد، در بزرگسالی مانند یک انسان کامل رفتار میکند و باعث ایجاد جامعهای سالم و پیشرفته میشود.