ضرورت و درك ضرورت به قول آنتون چخوف، به نقل معنا از ايشان و به زبان خودمان، براي هنرمند از نان شب واجب تر است به ويژه براي اهالي تئاتر كه نان شبي ندارند تا به وجوب وراي آن بيانديشند.اگر به اين سخن ميلان كوندرا ژرف بنگريم كه در حيطه ضرورت ها هنري رستگار و ماندگار است كه والايش اخلاقي اجتماع را با وسواس بسيار در نظر بگيرد، نمايش «من» به گونه اي شگفت اين همه را در خود دارد، ضرورت ها و والايش اخلاقي جامعه، دغدغه ها و دردهاي مبتلابه اجتماع، از ساده ترين تا پيچيده ترين، در پرداختي طنزآلود و ژرف خندهايي انديشمندانه به دل مي نشيند. به قول جناب حافظ :
به مي پرستي از آن نقش خود بر آب زدم
كه تا خراب كنم نقش خود پرستيدن
و در كار فرهاد تجويدي تمام نقش هاي خودپرستي، بت پرستي، پست پرستي، خودمحوربيني و خودشيفتگي نقش بر آب مي شود تا شرافت شريفان و صداقت صديقان آشكار شود.نمايش «من» با طرح مشكلات و معضلات مبتلابه جامعه بوي تعفن بي اخلاقي ها را دور مي كند تا عطر خوش ايثارگري ها، فداكاري ها و ديگردوستي ها را پراكنده كند. و اين همه با پرداختي بكر و خلاق و شيوه و شگردي زيبا از شكل ها و رفتارهاي گروهي خوش ريخت و در هماهنگي با محتوا و معناي كار بر جان تماشاگر مي نشيند.
نمايش «من» طلايي است كه در لجنزار بي محتوايي ها و بي اخلاقي هاي برخي از تئاترنماهاي فاخر ظاهرپرست پرزرق و برق هزينه بر مي درخشد.طلايي كه پاك است هيچ منتي بر لجنزار و خاك ندارد.
براي فرهاد تجويدي و گروه شريف او كه با مسئوليت تمام لحظه به لحظه نمايش را اجرا كردند، آرزوي موفقيت هاي بيشتر دارم.
آن گدا گويد خدا از بهر نان
متقي گويد خدا از عين جان
آن خورد زايد همه بخل و حسد
وين خورد زايد همه نور احد
*نویسنده و کارگردان