خیلی زود همه چیز تمام شد. دیگر فضای مجازی را که ورق می زنی (جستجومی کنی) کمتر عکسی از «آتنا» پیدا می کنی. انگار همه ما عجله داشتیم تا فورا فرهیخته بودنمان را با چند تصویر ریز و درشت در تلگرام و اینستاگرام به رخ یکدیگر بکشیم و بعد روز از نو و روزی از نو. نسل ما هم که ظاهرا حافظه تاریخی چندان خوبی ندارد. از فردا دوباره مادرها دخترکانشان را به زن همسایه می سپارند تا زود بروند و زود بیایند! پدران همکاران هیزشان را به خانه دعوت می کنند تا صمیمی بودنشان را اثبات کنند و معلمان عزیز باز هم خجالت می کشند تا به دخترانمان «نه» گفتن را یاد بدهند و به آنها بگویند دنیای واقعی ما بسیار خطرناکتر از آن دنیای مجازی رنگارنگی است که پسران ابرو برداشته در کانالهای مجازی برایشان درست کرده اند و باز خدا میداند از فردا روزانه چند فریاد خاموش در دل شهر میپیچد بی آنکه کسی
صدایی بشنود .
آتنای بخت برگشته تنها یک حادثه تلخ بود که فرصت رسانه ای شدن پیداکرد. حوادث ریز و درشتی اینچنین، همیشه در زیر پوست این شهرها جاری است و ما اغلب خیلی زود آنها را فراموش میکنیم (البته اگر ببینیم و بشنویم). به نظر من در بیشتر موارد علت این حوادث تلخ به طور مستقیم به فضای فرهنگی و نظام آموزشی ما در سطوح خانواده، مدارس و رسانهها مربوط میشود و بدون شک اگر بخواهیم اینگونه معضلات را حل کنیم، ابتدا باید برخی از واقعیات جاری پیرامونمان را ببینیم و بپذیریم. باید بپذیریم اقتصاد بیمار، تورم، فقر و بیکاری، همواره همزاد بزهکاری و پدیدههایی همچون فساد، فحشاء ، بیماریهای روحی روانی، عقدههای فروخفته، اعتیاد و جنایت هستند. باید بپذیریم برای حل مشکلات فرهنگی نمیتوانیم مشکلات اقتصادی را نادیده بگیریم. باید بپذیریم در جامعه ای که بنابر آمارهای رسمی 33 درصد مردم زیر خط فقر هستند و فاصله طبقاتی بیداد میکند نمیتوان خیلی به کارآمد بودن آموزشها امیدوار بود. باید بپذیریم شهوت با انحراف فرق دارد. شهوت غریزه ای محترم است که خداوند در نهاد انسان قرار داده اما انحراف رفتاری نکوهیده است که فرد و جامعه هر دو در پیدایی آن نقش دارند و آنچه باعث تباهی و فساد میشود
انحراف است .
فاجعه تاسف باری که برای دختر عزیزم آتنا رخ داد یک هشدار بزرگ به جامعه بود. جامعه ای که به آموزش نیاز دارد. آموزش برای عبور از فقر. آموزش برای بهتر زیستن، آموزش برای تحمل دیگران، آموزش برای درک یکدیگر، آموزش برای احترام به انسانیت، آموزش برای احترام به قانون، آموزش برای دوست داشتن دیگران و دهها آموزش دیگرکه تقریبا هیچگاه در کنار ضرب و تقسیمها و مثبت و منفیها جدی
گرفته نشد .
امروز اگر به فرض به حکم قانون قاتل جنایتکار آتنا را حلق آویز کنند و یک خشاب کامل گلوله آتشین در بدنش خالی کنند و حتی پیکر اورا بسوزانند و برباد دهند تنها شاید درد یک خانواده التیام یابد، اما درد یک جامعه همچنان به قوت خود باقیست. ما در جامعه ای زندگی میکنیم که هنوز در آن بسیاری از مسائل حل نشده و رفته رفته هریک به یک معضل تبدیل شده اند. واقعا تکلیف ازدواج جوانان و بالا رفتن سن ازدواج چیست؟ آمار واقعی بیکاری چقدراست؟ بالاخره اعتیاد جرم است یا بیماری؟ حجاب ایده آل در جامعه چه شرایطی دارد؟ حریم شخصی چیست و محدوده حریم خصوصی کجاست؟ سنجش سلامت روحی روانی افراد و صاحبان مشاغل تا چه حد لازم است؟ عدالت چیست و چگونه در جامعه توزیع میشود؟ بدون شک تا به این پرسشها در جامعه پاسخ داده نشود، هر روز ممکن است شاهد رفتاری نا متعارف در جامعه باشیم. رفتاری که اگر مورد توجه قرار نگیرد چه بسا ممکن است خود به عرف تبدیل شود. مثل همین روابط پیش از ازدواج که این روزها به یک عرف تبدیل شده و سالهای بعد باید با گسترش ابعاد همین عرف نابجا مواجه باشیم. لذا نباید وجدان بیدار ما محدود به همین صفحات مجازی باشد، یعنی روزی بدرخشد و روزی دیگر فروکش کند. وجدان بیدار ما و جامعه باید در همه حال بیدار باشد، بیدار و آگاه، پرسشگر و مداخله جو. آنگونه که خود را مشغول سطح نسازد و در پی یافتن ریشهها باشد. هرچند همه اینها داغ سنگین آتنای کوچک را از
یاد نمیبرد.