دخترکِ مهاجرِ افغانستانی 7 سال دارد، ساکن کرمان است. پدر کارگر ساختمانی است و مادر از هنرمندان پته دوز (پته نوعی صنایع دستی شهر کرمان). خانواده 7 نفر جمعیت دارد. پدر و مادر کار ميکنند تا از پس هزینههای زندگی برآیند. کودک شیطنت ميکند و در خانه برای کارِ مادر مزاحمت ایجاد ميشود، کودک میل به بازی دارد و به مادر فشار ميآورد تا برای بازی به همسالانش در کوچه ملحق شود. مادر که خسته از شیطنت کودک است، با رفتن کودک موافقت ميکند و خروج کودک خردسال مثل اکثر بچههای حاشیه شهر به عادت تبدیل ميشود. برای بازی، به تنهایی به کوچه ميرود، اما هیچکدام از دوستانش در محل بازی نیستند و از منزل خاله اش که در همسایگیشان سکونت دارد سر در ميآورد. چند ساعتی گذشته، هوا تقریبا تاریک شده و باید به خانه برگردد. مثل همیشه به تنهایی به سوی خانه حرکت ميکند ولی این بار هرگز به خانه نميرسد، خانواده همه جا را به دنبالش ميگردد و نهایتا ناپدید شدن کودک را به پلیس گزارش ميدهد. پنج روز ميگذرد و خبری از دخترک نیست، مادر همچنان به جستجوی محلی، ادامه ميدهد. سرانجام در یکی از خرابههای اطراف خانه با صحنه ای دلخراش و غیرقابل تصور روبرو ميشود. آنهایی که آنجا بودند ميگویند؛ جسد دخترک در حالیکه یکی از دستانش قطع و دو چشمش را از حدقه درآورده بودند با سینهای شکافته شده و پاهایی که بوسیله پارچه ای پوشانده بودند پیدا شد. ميگفتند؛ بوسیله قاچاقچیان اعضا بدن، اعضا قابل فروش از بدن دخترک جدا و جسد در خرابه رها شده است. او قربانی خشونتی وصفناپذیر شد. در سالهای اخیر ستایش قریشی دختر 6 ساله افغانستانی که در ورامین مورد تجاوز قرار گرفت و قاتلش تلاش کرد با اسید جسدش را از بین ببرد. کیانا دختر نیشابوری هم در 7 سالگی تجاوز و پس از قتل، جسدش در باغی مدفون شد. تاکنون کودکان زیادی قربانی جنایات این چنینی شده اند و این چرخه همچنان ادامه دارد. امثال این اتفاقات با کميتغییر در نوع خشونت همواره در حال تکرار است و هیچ راهکاری برای پیشگیری از چنین اتفاقاتی در پیش نیست. تنها به محاکمه قاتل و صدور حکم اعدام بسنده ميشود. آمارها و بروز مجدد چنین اتفاقاتی نشان ميدهند که صدور حکم اعدام به هیچ عنوان بازدارنده نبوده است. این احکام، بیشتر باعث شده تا اذهان عموميچند سوال را فراموش کنند. چرا پیشگیری از چنین اتفاقاتی انجام نميشود و اساسا چه کسانی مسئول پیشگیری هستند و چرا با آنها که وظایفشان را به درستی انجام نميدهند برخورد قانونی نميشود؟ وقتی به حاشیه شهرها ميروی آنچه بیش از همه به چشم ميخورد؛ رها کردن کودک در کوچه و خیابان به امان خدا است. آیا بدون پیشگیری امکان حفاظت از سلامت کودکان ممکن است؟ کودک در خیابانهای حاشیه ای شهر در معرض انواع و اقسام آسیب قرار ميگیرد. اعتیاد، ضرب و شتم، سرکوب، تحقیر، تجاوز جنسی، تجاوز غیرجنسی و ... ارمغان منحوس خیابانی است که محل امنی برای کودک نیست، برای کودکانی که درکلیشه، آینده ساز نامیده ميشدند، اینکه با این سطح از آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم، آینده چطور رقم بخورد را خدا داند. وقتی در عمق این فاجعه فرو ميروی از خود ميپرسی مگر یک قاتل ميتواند کودک را جراحی و اعضا بدنش را سالم و قابل انتقال خارج کند؟ مگر ميشود یک نفر به تنهایی کودک را برباید و جراحی ماهرانه جدا کردن اعضا از بدن را انجام دهد و در ادامه شخصا برای فروش اعضا اقدام کند؟ بیشک چنین جنایاتی توسط باندهای حرفه ای صورت ميگیرد. چه ميشود که فردی با تخصص پزشکی یک کودک را سلاخی ميکند؟ چه ميشود که سیستم انتظاميما از وجود چنین باند جنایتکاری بی اطلاع است و کودک اینگونه به قتل ميرسد؟ مگر متولیان برقراری امنیت نباید پاسخگوی وقوع چنین جنایاتی باشند؟ چرا قوانین و نیروهای امنیتی ما از بازدارندگی کافی برخوردار نیستند؟ بی شک کودک مهاجر کرمان مسکن، قربانی جامعه ای شده که برنامه ای برای ترویج مهربانی ندارد، حتی خبر این فاجعه هولناک آنطور که ميبایست منعکس نشد، شاید این بار هم افغانستانی بودن کودکی که امروز به وحشیانه ترین شکلِ ممکن از حق حیات محروم شد، همچون محرومیت از تحصیل، محرومیت از داشتن اوراق هویتی و ...که پیش از این شامل حالش شده بود، دلیلی برای سکوت بسیاری از افراد باشد.
* فعال حقوق کودک