۰
شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۰۲

سخنی با دلسوزان فصلی نان مردم

منصور فرزامی
در دوره دولت اصلاحات، عزیز کرده‌ای از تریبونی از جوانان بیکار می‌گفت و از سفره‌های خالی، مختصر نوشته‌ای فرستادم و پرسیدم که آیا سفره جناب عالی هم خالی از نان است؟ عزیز فرزند دلبند شما چطور، آیا ایشان هم بیکار است؟
سخنی با دلسوزان فصلی نان مردم
در دوره دولت اصلاحات، عزیز کرده‌ای از تریبونی از جوانان بیکار می‌گفت و از سفره‌های خالی، مختصر نوشته‌ای فرستادم و پرسیدم که آیا سفره جناب عالی هم خالی از نان است؟ عزیز فرزند دلبند شما چطور، آیا ایشان هم بیکار است؟ می‌دانید پاسخ چه بود؟ هیچ! فقط بدآمدی بیش‌تر و کینه‌ای شدیدتر که می‌دانستم: «الحق مر» (حرف حق تلخ است) حال آن سخنور تریبونی درست حکایت دانشمند گرسنگی شناس معروف، «خوزه دکاسترو» را می‌مانست که قورمه سبزی و باقلاپلو ایرانی را خورده بود و در دانشگاه تهران از عوارض گرسنگی می‌گفت. به همین دلیل است که دم گرم این گروه دلسوزان فصلی نان مردم که به صلاحدید مسند و احکام صادره جناحی مثل سخن آن گرسنگی شناس در آهن سرد مردم با فرهنگ و هوشیار و تجربه آموخته اثر ندارد. چرا که اینان در دوره‌ای به حکم ضرورت و اغتنام فرصت، همه چیز را سفید می‌بینند و در دوره دیگر همه سیاه ؛ یعنی اگر آن دیگری آمار می‌داد، عین حقیقت بود و همه حسن اما از این گروه، همه باطل و همه عیب! و آمارشان هم «برای سفره مردم، نان نمی‌شود» حیرت آور این است که خودشان چیزی را می‌گویند که دردل و در بصیرت خود به آنان باور ندارند و شگفت آن که می‌خواهند مردم باور کنند و همراه شوند! آیا آن همه بیگانگی و تشتتی که در آن طیف سیاسی هست جز عدم تطابق ذهن و زبان، چیز دیگری می‌تواند باشد؟ چرا فرزندان، همراه پدر نمی‌روند و همکاروانان نیز به راه دیگری می‌روند. آیا علت، غیر از موج سواری و نقد سیاست زده است؟ چه طور می‌شود از ردیابی بیش از 800 میلیارد دلار پول بی زبان در آن عصر طلایی فروش نفت، هیچ نمی‌گوییم و از سفره‌های مردم که از بوی نفت، هیچ بویی نبردند و از بضاعت مردم که کمتر از یک سوم شد و خیل عظیم طبقه متوسط که به زیر خطر فقر رفتند و آن عوارض پاک‌دستی‌های ادعایی که هستی مردم را به یغما برد اما بالای چشمشان هم ابرو نبود و کسی به اسبشان هم بی حرمتی نکرد. چطور می‌شود که از حقوق‌های نجومی ‌گفت اما از املاک نجومی‌و سوءاستفاده‌های کلان و غیرقابل باور آن نگفت در حالی که همه اینها بد است هم فساد در صندوق ذخیره فرهنگیان بسیار ناپسند و ناجوانمردانه است هم بذل و بخشش و دست بردن به صندوق بیمه‌های اجتماعی، چون این اموال، مربوط به شریف‌ترین قشر پاکدست و پاک مغز و خدوم جامعه ماست. دست بردن‌هایی که هیچ توجیهی ندارد و در هیچ مکتب و مسلکی قابل دفاع نیست اما چرا باید بر یکی یقه دراند اما در دیگری ساکت ماند؟ همراهی و عدم همراهی مردم باشعور و با فرهنگ و اهل تحلیل ایران، دلایل عقلانی و مستند دارد.باید گفت که جلب محبت و در اختیار گرفتن عواطف و حمایت مردم فقط با انطباق بود و نمود ممکن است در فرازی از گرسنگی مردم گفتن و بر موج تنگدستان سوار شدن، دیگر فریبنده نیست چون:
به اندازه بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود
و اما سفره‌های مردم وقتی پر از نان و جیب‌هاشان پر از پول می‌شود و فرزندانشان صاحب شغل و کار می‌شوند که همه تلاش کنیم برای تحقق اقتصاد مقاومتی تا همه اسکله‌های غیرمجاز بسته و کالاهای قاچاق وارد نشود تا با نقد درست شرایطی فراهم کنیم که درهای اقتصاد فامیلی به شکل نو، بسته شود. بکوشیم تا با حمایت از برجام و پای بندی به اصول آن، سرمایه‌های خارجی جذب شود. همت کنیم تا سرمایه‌های ایرانیان خارج از کشور با تضمین سرمایه‌ها و تامین کیان و پاسداشت شخصیت شان، به ایران برگردد. شرایطی فراهم کنیم و فضایی بسازیم که صنعت پرسود اما کم هزینه گردشگری، به تناسب مفاخر و ذخایر طبیعی و فرهنگی و تاریخی مان رونق بگیرد. زمینه‌ای بسازیم تا تکنولوژی روز دنیا به ایران منتقل شود تا موجبات صادرات صنایع و فرآورده‌های مطلوب و قابل رقابت در عرصه منطقه‌ای و بین‌المللی، شکل بگیرد. مدام پی دعوا نگردیم ؛ به قوانین بین‌المللی احترام بگذاریم و نشان بدهیم که فرهنگ و مدنیت ما بر اساس « مروت و مدارا » ست و در وفاق و روابط، صادق و متکی به ارزش‌های انسانی هستیم. مغزها و نخبگان خود را حفظ کنیم و نگذاریم که جذب بیگانه شوند تا بیگانه با بهره‌وری از نبوغ و دانش آنان، ترقی و تکنولوژی خود را به رخ ما نکشد.
بگذاریم با کم کردن تصدی‌گری و کوچک کردن دولت، اقتصاد تعاونی و خصوصی، نه خصوصی خاص، شکل بگیرد و سرمایه ملی مردم دست خود مردم باشد. با قلم و بیان کاری کنیم که بدهکاران بانکی از هر طیفی که هستند، دیون خود را تمام و کمال بپردازند و در این کار هیچ ملاحظه‌ای جناحی مورد نظر ما نباشد. اگر قلم می‌زنیم و از نان دیگران سخن می‌گوییم از آنان بگوییم که در عین قابلیت و توان هم درد نان دارند و هم درد افسردگی فرزندان تحصیل کرده و بیکار که مثل خوره به جانشان افتاده است چون می‌بینند که همشاگردی‌های درس نخوان و کندذهنشان به سبب بندشدن به این و آن، زندگی‌شان به نواست و صاحب آن چیزهایی شده‌اند که لایقش نیستند. صاحب دردهایی که درد سینه‌سوز، تن و جانشان را می‌آزارد حال اگر قلم به دست می‌گیرید و از سفره بیت‌المال ارتزاق می‌کنید، از این گروه بگویید و گزارش میدانی‌تان واقعی و حقیقی باشد نه ساختگی و پرورده ذهنی خودتان. بدیهی است که پروردن چنین پندارهایی، ندیدن سرمایه‌های واقعی انسانی و به جنگ بیت‌المال رفتن است!
کد مطلب: 65342
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *