امام علي(ع) در منشور و عهدنامه خود خطاب به «مالک» حاکم اعزامي به مصر ميفرمايند: «براي داوري در ميان مردم، مهمترين کسان را برگزين؛ کسي که کار برايش سخت و دشوار نباشد و دادخواهان به خشمش نياورند؛ در لغزش، پاي مقصود نفشرد و چون حق را شناخت، در بازگشت به حق، درنگ نکند، به جان آزمند نباشد و به فهم اندک بيآنکه بينديشد و بفهمد بسنده نکند. در شبهات پردرنگ و استدلالگر باشد. از مراجعه دادخواهان، کمتر خسته شود و در کشف امور شکيبا تر و چون حکمي هويدا شد، برندهتر باشد. از کساني باشد که ثنا و ستايش، خودبين و منحرفش نکند و...» و اما در مورد «توبه نامه» عبرتانگيز دادستان پيشين تهران که ميتواند نقطه عطفي جهت همه پشيمان شدهها و مسير و رويکرد جديدي در عرصه حقوقي و فرهنگي جامعه ما باشد، بيان چند نکته، ضرور مينمايد بدان اميد که اين توبه و انقلاب عليه خود و معاصي ارتکابي، به ايشان ختم نشود و ديگران هم با تاسي از وي، پايان راه را که خيلي هم دور نيست، سبکتر طي کنند.
1- تاکيد بر توبه و بازگشت از گناه هم در آيات شريف الهي و هم در احاديث و روايات، کاربرد بالا و مراتب مکرري دارد و تصريح شده آن که بيدار ميشود و عليه خود انقلاب ميکند، نزد خدا محبوب و مشمول رحمت و آمرزش است منوط به اين که توبهکننده صادق باشد و ارتکاب گناهش از جهالت باشد نه از سرکشي و عناد.
2- حکومت بر دلها و آگاهي از مکنونات قلبي بندگان فقط از آن خدا و در درجه بعد از آن اشراف اولياي الهي با اذن و رضاي خداست. بنابراين اينکه بگوييم اين توبه صادقانه نيست و تاکتيکي و براي سبک شدن حکم محکوميت است، از نوع صدور همان احکامي است که پايانش به اينجا ميرسد و مهمتر از آن سبک جلوه دادن و بياعتنايي کردن آغاز رويهاي است که ميتواند تبديل به يک هنجار پسنديده حقوقي و فرهنگي و اخلاقي باشد. به همين علت اهل قلم و بيان به دور از هر نيش و کنايهاي، اعتراف دادستان پيشين را مثبت تلقي خواهند کرد.
3- اگر دادستان پيشين از ديگر اعمال خود هم که خسران بسياري را عارض عالم قلم و بيداري و حقگويي کرده، توبه و ابراز پشيماني کند، خدمتي بزرگ به آخرت خود و اهالي رسانه کرده است و رويکرد تازهاي براي رکن چهارم دموکراسي خواهد بود. از طرفي جامعه بايد اظهارات صريح مرتضوي را جهت عدم تکرار مصايب گذشته در عالم داوري به فال نيک بگيرد و مورد اقبال قرار دهد و چراغي براي آينده حقوقي عرصه قضا بداند.
4- واژه شهيد بر کسي اطلاق ميشود که در راه خدا کوشيده باشد؛ در اين صورت، عوامل و کشندگان آن عزيز، نبايد از دوستان خدا و پيروان راه حق باشند.
5- بديهي است که در عوارض هولناک کهريزک، مرتضوي، تنها و صاحب اختيار مطلق نبوده است. بنابراين مسئوليت ديگران چه ميشود؟ آيا در آن مجموعه کسي و کساني هستند که انقلاب دروني دادستان سابق به دلهاي آنها هم رسيده باشد وآنها را هم رستگار کند؟
6- آيا بايد مسئوليت خطير و مسند حساس را به اهل آن و بارع و برجسته در آن رشته داد يا اول بر کرسي نشاند و سپس به مکتب استاد فرستاد؟ در همين جا بايد گفت: که آيا سن و علم دادستان پيشين اقتضا ميکرده است که بر آن مسندي بنشيند که مولاي متقيان(ع) در وصفش فرموده است؟
7- اين که خانوادههاي مصيبت ديده و شريف آن سه شهيد اطلاقي از حقوق مسلم خود بگذرند، يا نه جنبه خصوصي قضيه است. اما جنبه عمومي آن امري حائز اهميت براي امروز و بسيار مهم و فرهنگساز در عالم حقوق براي آينده حقوقي و جزايي جامعه ماست که نبايد دقيقهاي از آن براي عبرت آموزي فروگذار شود.
8- صداقت و صراحت مرتضوي اگر به مسائل مالي مسئوليتهاشان هم تسري يابد و در مورد حق الناس وارد جزئيات شوند تا اقداماتشان و اعترافاتشان منتج به استيفاي حقوق از دست رفته صاحبان حق گردد و در اين راه خود را سپر بلاي ديگران نکنند، هم از بار گناهان خود کاستهاند و هم نگرش مردم و بهويژه آسيبديدگان، نسبت به وي عوض خواهد شد و مسلم بدانند که وقتي به رستگاري ايشان، کمک خواهد شد و آنگاه حبيب خدا خواهند بود که اين اقرار از روي توصيه و اضطرار و اغتنام فرصت و جلب ترحم و فضاسازي و تاثيرگذاري در عرصه داوري نباشد.