بشر با کشتن اولین جاندار به مفهوم ذهنی قدرت دست یافت و تصویر ذهنی فرادست و فرودست شکل گرفت. کارل ریموند پوپر در کتاب دو جلدی خود به رابطه دو سویه عقل و احساس از سقراط، کانت و حتی مارکس با نیت خیرخواهانه در ضمیر مستتر هگل، ملی گرایانه سخن گفته است و حکایتی از جابجایی قدرت بین عقل و احساس دارد که در نهایت منتهی به تعریف قدرت از نگاه دیوید ایستون یعنی توزیع آمرانه ارزشها میگردد و جامعهای را که متشکل از نیروهای متعدد مرکزگریز است ترسیم میکند که در سهمخواهی از قدرت به تناسب تاثیرگذاری مطالبهگر است. در کشور ما فشارهای متنوع امنیتی، مشکلات بغرنج اقتصادی، تورم افسار گسیخته، پاشش نقدینگی کور، یارانههای نقدی و... منتج به تورم ناموزون شده که از نشانهگیریهای بیهدف دولت حکایت میکند. این موضوعات ضمن ایجاد نگرانی بیشتر در مردم از ناکارآمدی دولت در تامین امنیت، موجب کاهش فزاینده مشروعیت سیاسی و اجتماعی میشود و بحرانهای ذکر شده در یک سیکل کوتاه مدت تبدیل به انجماد اجتماعی شده و بازخورد خود را در بزنگاههای سیاسی چون انتخابات که هر از چندی در جامعه برگزار میگردد نشان میدهد. اکنون سوال اصلی اینجاست که چه مدت باید زمان و انرژی از سوی مردم و حاکمیت صرف و کشور از موفقیت و تمرکز بر مسائل مهمتر خارجی و داخلی منحرف شود تا درخصوص ایجاد این فضای باز سیاسی به اشتراک مساعی برسند؟ شایسته است به موضوعات سیاسی و اجتماعی با تساهل بیشتری نگریسته شود و مسئولان با همفکری، چالشهایی را که بین بخشی از مردم و حاکمیت ایجاد شده مرتفع کرده و از آن عبور کنند که این خود اصل و رکن مهمی از تفکر مدیریت کلان و حکمرانی خوب است.