صحبت از ایثار و عشق و معرفت است که هنگامی که نام مبارک حضرت حسین علیه السلام را میآوریم بیاختیار مصیبتهای کربلا و بلاهایی که بر سر خاندان پیامبر(ص) و اهل امامت آوردند در مقابل چشمانمان مجسم میشود و به یاد آن واقعه دردناک در حدود 14 قرن پیش میافتیم، البته مسئله بر سر تاریخ آن دوران نیست بلکه بر سر شناخت و آموزههاییست که به ما نشان داده شده است و معرفتی است که بایستی به آن آگاهی یافت؛ لذا وقتی تاریخ آن دوران و آن واقعه دردناک را مرور میکنیم به حقیقت خواهیم فهمید که هدف از قیام و در نهایت شهادت حضرت امام حسین(ع) چه بوده است.
در واقع نبایستی فقط ظاهر واقعه آن زمان را نگاه کرد بلکه باید به حقیقت ماجرا و عرفان حسینی معرفت پیدا کرد و به شناخت اندیشه امام حسین(ع) و عاشورا دست یابیم.
حضرت حسین(ع) نمونه بارز عشق و غیرت الهی بود که در مقابل دژخیمان یزید و یزیدیان سر خم نکرد و تا آخرین لحظه حیات در مقابل بیداد و نابرابریها ایستاد و جان مبارک به جانانِ دوست تقدیم نمود.
در حقیقت، عاشورا و واقعه کربلا آموزههای بزرگی را در تاریخ اسلام و بشریت به نمایش حقیقی گذاشت و به بشر آموخت که هر جا ستم رفت نبایستی تماشا کرد و پرچم حق و عدالت طلبی را باید افراشته و نگذاریم که حق دینی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی یک جامعه پایمال شود.
وفاداری و عشق در مکتب حسین(ع) یک اساس و واقعیت انسانی است که در میان یاران او به راستی و حقیقت مشاهده میکنیم، یارانی چون حضرت امام زین العابدین(ع) فرزند گرانقدر ایشان و امام چهارم شیعیان، عباس بن علی(ع) برادر ایشان، حضرت زینب سلام الله علیها خواهر بزرگوار حضرت و علی اکبر(ع) فرزند برومند حضرت که همگی علاوه بر نسبت جسمانی و خانوادگی که باهم داشتند به امام حسین(ع) به دیده مولا و «ولیّ خدا» نگاه میکردند و سر بر آستان ولایت محبت او میگذاشتند و این معرفت و شناخت به ولی خدا باعث شد که از سر عشق و وفاداری و خداشناسی و خودشناسی، جان در راه حسین(ع) و اهداف الهی او بگذارند و جلوههای ایثار و عشق به عرفان حسین(ع) را آن گونه زیبا و تماشایی در عاشورا به نمایش حقیقی گذارند.
و این «وفاداری» خود درس بزرگیست که در عاشورا به ما داده میشود که هیچگاه حق را رها نکنیم؛ اگر چه باطل همواره به واسطه حیله و کششهای دنیایی طرفداران زیادی دارد.
«حُر» یکی از کسانی بود که بعد از آن که مقابل حضرت حسین (ع) و یاران با وفایش ایستاد، تلنگری بر وجدانش زده شد و دریای وجدان و اندیشهاش به تلاطم افتاد و حال توبه بر او دست داد و روحش ناآرام گشت، چرا که دین و دل به یک دیدن باخت و محو چشمان زیبای حسین و سیمای حسینی گشت و عرفان و حقانیت حسین سلامالله علیه در باطن حُر شعله انداخته و تجلی حقیقت و معرفت در ژرفای قلب او هویدا گشت و مجنون وار با حال توبه و نیازمندی به سوی حسین شتافت و در راه او و حقیقت او جان فشانیها کرد.
آری، زیر شمشیر عشق باید رقص کنان رفت و زیباترین تجسم عاشقانهها را بایستی به حقیقت، به نمایش گذاشت.
امام حسین علیهالسلام در ماجرای خروجشان از مکه بهسوی کربلا درس اماممحوری را به اصحاب خویش آموختند؛ آن عده از یاران که معرفت حقیقی به امام نداشتند، کعبه را اصل دانستند و با امام همراه نشدند.
در واقع حضرت سیدالشهدا با خروج از مکه خواست بفهماند که کعبه واقعی و خانه خدا آنجایی ست که «امام حیّ» آنجاست. در واقع اصل حج، معرفت به ولیّ خدا و امام حیّ است.
در بامداد عاشورا بعد از آنکه لشکر دشمن به طرف حسین علیه السلام و یاران باوفایش حرکت کرد امام حسین(ع) دستان خود را بلند کرد و با پروردگار خویش به گفتوگو نشست؛ و سپس ولی خدا به طرف میدان نبرد حرکت نمود و در مقابل عمربن سعد و جمعیتی عظیم و صفهایی از سربازان یزید و یزیدیان قرار گرفت و آن واقعه در تاریخ اسلام به وقوع پیوست.
اگر بخواهیم واقعیت را بررسی کنیم باید گفت که تمام کسانی که در مقابل حسین و هفتاد و دوتن از یاران با وفایش شمشیر گشودند ظاهرا مسلمان ، نماز خوان و مفتی بودند که قرآن را هم میخواندند و بعضی از حفظ بودند ولی نمیدانستند که قرآن زنده و ناطق، آن کسی ست که در برابر آنان است و در مقابل او تیغ کین کشیده اند و آب را بر روی او و اهل بیت او و یاران او بستند و در نهایت سر مبارک ولی خدا را به نیزه افراشتند. این حادثه عظیم و ناگوار که دل خدا و عرش خدا را هم به لرزه در آورد آنقدر بزرگ است که هنوز بعد از قرنها این واقعه را به یاد میآوریم و بر آن واقعه به سوگ مینشینیم.
چه شد که ابن سعدها و شمرها که هفت موضع بدنشان به واسطه کثرت عبادت و نماز، پینه بسته بود اینگونه در مقابل ولی حق ایستادند و در صدد قتل بهترین بنده از بندگان خدا بر آمدند، و در مقابل، آن «جوان نصرانی» که ندای حسین(ع) در گوش جانش طنین افکنده شد به سوی میدان بلا روان شد و در صحنه کربلا تا سیمای معنوی و عرفانی حسین(ع) را دید جان در قدم او نهاد و در میدان نبرد و عشق، جانبازیها نمود و آفریدگار عشق و زیبایی در واقعه عاشورا گشت.
آموزههای حسینی در مکتب حسین(ع) بسیار است چرا که حضرت حسین نماد صلح و محبت و عشق بود و هست، اما چون پای حق و حق طلبی در میان بود بایستی صلح را کنار میگذاشت تا در برابر دیو سیرتان و ظلمهایی که بر مردم زمانه میرفت و فسادهایی که حکام آن زمان به بار میآوردند بایستد و کوتاه نیاید و مدارا را کنار گذاشته و در واقع اصل اسلام و اسلام حقیقی را که سرشار از «محبت و صلح و حق طلبی ست» به اهل خشونت و ستم معرفی کرده و به دفاع از دین بر آید و در واقع اصل دین و اسلام هم خود حسین بن علی سلام الله علیه بود که دشمنان او از جمله ابن زیاد و یزید بن معاویه و دیگر دشمنان او این حقیقت را باور نمیکردند که «قلب دین» حضرت حسین(ع) است و شهوت مقام و دنیا آنها را کور کرده بود و زیبایی حق را هرگز در جمال لاهوتی حسین نمیدیدند و ظلم و ستم را از حد و مرز گذرانده بودند.
باید غیرت حسینی در امام حسین و یارانش به جوش میآمد تا حقیقت عاشورا و حادثه کربلا رقم بخورد.
باید این گونه میشد تا نور از ظلمت و سیاهی گذر کرده و حقیقتِ حق علیه باطل نمایان شود.
در واقع همین قیام حسینی و حقانیت حسین(ع) بود که آموزههای بی نظیری را بر همگان آموخت تا آیندگان قلم بر دست گیرند و جلوههای واقعی حسین(ع) را در قالب هنر و نوشتار به تصویر کشانند.