به گواه پیشینه کهن ایران٬ انیرانیانی که به این مرز وبوم یورش آوردند٬ یا هیچگاه بر این سرزمین دست نیافتند٬ یا آنکه در کورهی فرهنگ ایرانی گداخته شده٬ هنگام رفتن٬ ایرانی شده بودند.
با آنکه ماندگاری ایران از گذشته تا کنون در سازوکاری به نام «ملت بودن» انجام گرفته اما شوربختانه در چند سال گذشته٬ برخی با آرمانهای اهریمنی میکوشند با به کار بردن واژهی «ممالک محروسه» ایران را کشوری چند ملیتی نشان داده٬ با واژگانهای دیگری نیز چون«حق تعیین سرنوشت» همبستگی ریشهدار ایرانیان را سست سازند.
آیا ایران آنگونه که برخی میگویند برآمده از نژادها و سرزمینهای گوناگونی٬ بوده که مردمانش بدون همانندیهای زبانی٬ فرهنگی و تاریخی تنها در یک گسترهی جغرافیایی و ساختار سیاسی با نام «ممالک محروسه» با یکدیگر همزیستی داشتهاند؟ به راستی ممالک محروسه چیست که اینروزها بسیاری بر آن پافشاری کرده و با نام بردن از مملکتهای آذربایجان٬ کردستان ٬بلوچستان٬ عربستان(خوزستان) و...آن را نشانهی «کثیرالمله» بودن و «فدرالیسم» در ایران دانستهاند؟
برپایهی نگرشهای تاریخی٬ هر رخداد٬ یا اندیشه و پدیدهای را باید نسبت به روزگار خود سنجید. از اینرو٬ واژه «مملکت» امروزه به معنی کشور و «واحد مستقل سیاسی» است اما در گذشته به گواه گزارشهای تاریخی برای روستا٬ شهر و استان نیز کاربرد داشته است. چنانکه حسن روملو سده ۱۰ هجری در رویه ۱۰۴۳ کتاب احسنالتواریخ میگوید: «از آن زمان که شیبک خان بر ولایت خراسان استیلا یافته بود… تا در این سال که در خاطر عالی از ممر ولایات عراق و فارس و کرمان و شیروان و آذربایجان و دیاربکر و عراق عرب دغدغهای نماند و خبر استیلای شیبک خان به خراسان و بدخشان و ماوراءالنهر و تاشکند و..... ترکستان مکرراً به مسامع همایون رسید و مکرراً معدودی از جنود غیر محمود به حدود ممالک محروسه و ایالات مانوسه فرستاده ..».
پیش از او ابوالفضل بیهقی سدهی۵ هجری هم در کتاب تاریخ بیهقی٬ پیرامون یورش ترکمانان به بخشی از خراسان مینویسد: «ترکمانان در حدود ممالک خراسان بپراکندند و شهر تون غارت کردند».
پس از آنها نیز ابوالحسن غفاری کاشانی سدهی ۱۲ هجری در رویه ۱۴۹ کتاب گلشن مراد درباره استان کرمان میگوید: «مملکت کرمان که دارالملکش مشهور به گواشیر و اصلِ نیایَش از اردشیر بابکان است، با مکران و سایر ولایات تابعه از اعاظم بلاد ممالک محروسه ایران و شصت فرسنگ در شصت فرسنگ مساحت طول و عرض آن».
همچنین میرزامحمدجعفرخان خورموجی سدهی ۱۳ هجری در رویه ۴۵۸ کتاب نزهتالاخبار آوره است: «کریم خان پادشاه، حکم به ساختن عمارت لازمه در تهران به جهت توقف خود فرمود. ایام تابستان را در شمیرانات گذرانید. زمستان را به شهر معاودت نمود. امورات مملکتی را منظم میساخت. حکام و عمال به ممالک محروسه تعیین مییافت. چون هیبت الله خان نام ولد مسیح خان با وی که از الوار کوهکیلویه میباشند مدتها ملتزم رکاب نصرت انتساب بود، لهذا ایالت کهگیلویه را به مشارالیه عنایت فرموده، میرزا طاهر نام چهارمحال اصفهان به پیشکاری مشارالیه منصوب آمد».
در روزگار قاجاریه نیز همواره از ایران با پسوندهای «دولت»٬ «دولت علیّه»٬«دولت قاهره»٬ «دولت شاهنشاهی»٬ «دولت معظمه»٬ « ممالک محروسه»٬ «ممالک حاضره»٬« ممالک مجتمعه» و....یاد شده است که از یکسو بازتابدهنده یکپارچگی ایران و از سوی دیگر نمایانگر برداشتهای گونهگون از واژگان مملکت و ممالک محروسه دارد.
ازاینرو در پیماننامههای ترکمنچای و ارزروم٬ فتحعلیشاه و محمدشاه قاجار «اعلیحضرت شاهنشاه ایران» نامیده شده و نشانی از واژه ممالک محروسه نیست. همچنانکه سال ۱۲۹۳ خورشیدی با آغاز جنگ جهانی اول٬ مستوفیالممالک نخستوزیر وقت در فرمان خود پیرامون بیطرفی ایران٬ از ممالک محروسه نامی نمیبرد.
برپایهی آنچه گفته شد واژه ممالک و مملکت به مانند امروز تنها به چم(معنی) «کشور» نبوده٬ گاه همزمان برای شناساندن روستا٬ شهر٬ استان و کشور به کار میرفته است٬ که این جستار خود نشان از کاربرد چندگانه و متفاوت این واژگان از دیرباز تا به امروز دارد. دراینباره میتوان از کتاب «المسالک والممالک» ابن خردادبه، در سدهی سوم هجری و کتاب «مسالکالممالک» محمد فارسی استخری در سدهی چهارم هجری به چم راهها وسرزمینها نام برد.
در این کتابها راههای روستا٬ شهر٬ استان و کشورهای گوناگونی از شبه قارهی هند و خراسان تا اندلس و از گرجستان تا جزیرهالعرب واکاوی شده است.
اما واژهی «محروسه» نیز در واژهنامه دهخدا به چم «نگه داشته شده» و «نگهبانی شده» آمده است که بدین گونه واژگان «ممالک محروسه» یعنی کشوری یکپارچه که به دست پادشاه نگهبانی (حراست) میشود. به همین شوند در سدههای گذشته افزون بر ایران٬ روسیه٬ هند وعثمانی نیز ممالک محروسه نامیده شدهاند در حالی که این کشورها به هیچروی دارای ساختار «فدرالیسم» نبودهاند. چنانکه در روزنامه فارسیزبان «اختر» چاپ استانبول درسال ۱۸۸۱ میلاد بهای سالانه این روزنامه چنین آمدهاست: «استانبول و دیگر ممالک محروسه عثمانیه… » و سپس: «ممالک محروسه ایران»…..
در گزارشها و نقشههای عثمانی نیز بارها از «ممالک عثمانی» و «ممالک آناطولی» یاد شده است.
بنابراین با استواری میتوان گفت که واژگان «ممالک محروسه» هیچگاه بازگوکننده سرزمینهای جدا از هم٬ مستقل و فدرال نبوده است. اما ایرانستیزان و جداخواهان در چند دهه گذشته میکوشند از یک سو با وارونهسازی این واژگان، گواهی تاریخی برای اندیشههای خود بیابند و از سوی دیگر با بهرهبرداری از ادبیات انقلابی٬ رضاشاه را سرکوبگر ممالکمحروسه و ملتهای ایرانی نشان داده٬ تاریخ گذشته ایران را نیز برآمده از رویدادنویسان روزگار پهلوی٬ دروغین میخوانند.
جنگ هشت سالهی ایران و عراق اگر چه با رویدادهای تلخ و ناگوار و پیامدهای بیشمار همراه بود٬ اما پیامی روشن و ماندگار داشت.اینکه «ملت بودن» ما بار دیگر به رخ کشیده شد. بیگمان اگر یکپارچگی ایرانیان نبود٬ صدام حسین که پشتیبانی جهان را با خود داشت به آسانی میتوانست این سرزمین اهورایی را در آن روزهای پر تنش به چنگ آورد. اما ارادهی استوار ایرانیان در راه پاسداری از« تمامیت ارضی» خود٬ و«تعیین سرنوشتشان» سردار نگون بخت فادسیهی را که آمده بود تا یک روزه خرمشهر٬ سه روزه خوزستان و یک هفتگی ایران را از آن خود کند ناکام گذاشت.
البته این نخستینبار نبود که یورشبرندگان به این خاک ستمدیده در برابر همبستگی ایرانیان و شناسه (هویت) ملی آنان شکست میخوردند. مهر هر سال نیز یادآور تازش مغولان به ایران است. چنگیز و سپاهیانش در سال ۵۹۸ خورشیدی اگر چه خاور و باختر ایران را به دست آوردند اما پس از چند دهه فرزندان او چامههای حافظ، سعدی و عطار را به زبان پارسی میخواندند. دیوانسالاران ایرانی نیز با راه یافتن به دستگاه ایلخانان مغول با رسمی کردن زبان پارسی فرهنگ ایرانی را به جایگاه بلندی رساندند؛ به گونهای که خانان مغول گاه به زبان فارسی سکه زده، با این خط و زبان به سران کشورهای دیگر همچون پاسخ گیوکخان به پاپ اینوسان چهارم و منگوقاآن به پادشاه فرانسه٬ نامه نوشتند.
اگر در تاریخ استورهای ما رستم نماد بیباکی بوده است٬ در پاییز ۵۹ در چذابه٬ در تپههایاللهاکبر٬ فکه٬ مهران٬ سومار٬ قصرشیرین٬ سرپلذهاب و.... صدها رستم زمانه به رویارویی با ارتش عراق شتافتند.
اگر در تاریخ راستین ایرانزمین٬ پس از مرگ ناجوانمردانهی ابومسلم به دست منصور خلیفهی عباسی٬ بابک خرمدین از آذربادگان٬ مازیار از تبرستان٬ استادسیس از سیستان٬ المقنع از مرو٬ بهآفرید از هرات و سنباد از نیشابور به خونخواهی او برخاستند٬ ۴۱ سال پیش ۷۰۰ تکاور گردان یکم نیروی دریایی با کمک دلاورمردان و شیرزنان خرمشهری٬ ۳۴ روز ارتش عراق را پشت مرزها زمینگیر کردند.
اگر امروز گروهی اندک با داشتن رسانههای پرشمار برای پاره٬ پاره کردن ایران از «حق تعیین سرنوشت» میگویند ٬چهار دههی پیش فرزندان این سرزمین با گذر از میدانهای مین و ایستادن در برابر گلولههای سربازان عراقی در هور و اروندرود «سرنوشت ایران را تعیین» کرده بودند.
بیگمان آنچه دلاوریها٬ فداکاریها و تلاشهای مردمان این کهن بوم را در درازنای تاریخ به هم پیوند زده٬ خاک سپندینه ایران و نام ورجاوند آن در راستای «ملت بودن»٬ بوده است.
یارینامه:
تاریخ بیهقی؛ ابوالفضل بیهقی
احسنالتواریخ؛ حسن روملو
نزهتالاخبار؛ میرزا جعفرخان
المسالک والممالک؛ ابن خردادبه
مسالک الممالک؛ محمد فارسی استخری
ایران در دوران سلطنت قاجاریه؛ علیاصغر شمیم
اسناد و مکاتبات تاریخی؛ عبدالحسین نوایی
سازمان اداری حکومت صفوی؛ ولادیمیر مینورسکی
نوشتار؛ سفر از ممالک محروسه به فدرالیسم قومی٬ محمد امینی