بر خلاف تعاریف سنتی از قدرت و اعمال آن از سوی مافوق یا فرادست؛ میشل فوکو تعریف متجددانه ای از قدرت می کند و آن رابطه دوسویه قدرت و خاصیت شبکه ای آن است. در این نگرش زیردستان الزاما فاقد قدرت و تأثیرگذاری نیستند بلکه تأثیر و تأثر آنها دوجانبه در چرخه ای البته نامتوازن در سیلان هستند.
شرایط ذهنی سوژه ها، عینی محیطی و اِلمان های نگرش به منابع قدرت و نوع اعمال اقتدار و استیلا از سوی سیستم تعیین کننده فرآیند تولید قدرت از طرف جامعه از یکسو و ایجاد اقتدار هژمونیک از طرف نظام سیاسی از سوی دیگر است. با ملاحظه ظرافتِ تفاوت اقتدار به عنوان قدرت مشروع و سرکوب که نشانگر ضعف سیستم در استمرار اقتدار و اعمال هژمونیک قدرت می باشد. با این مقدمه نگاه مختصری به حوادث نامتقارن آبان به این طرف ایران صورت می گیرد.
سه موضوع ناآرامی های آبان، ترور سردار سلیمانی و ماجرای هواپیمای اوکراینی. محتوا، کیفیت، جهتِ این اتفاقات و خیزِ نیروهای مختلف برای بهره وری از نتایج آنها اعم از نظام، اپوزیسیون و غیر اپوزیسیون چندسو و غیرهمگون بوده است.
این رویدادها نشان داد که ذخایر عظیمی از انرژی های پراکنده در جامعه وجود دارد که بواسطه خصلتِ انباشتگی و نامتجانس؛ ظرفیتِ سیاری برای حرکت در گسل های مختلف کشور دارند و این انرژی ها بواسطه ويژگی های سیالیت از خصوصیتی انفعالی و واکنشی برخوردارند.
همین شاخصه ی انفعالی و واکنشی جامعه از یک جهت موجب تضعیف ویژگی مولد جامعه در حوزه ی قدرت مؤثر می شود و از جهت دیگر بواسطه شکل گیری موج های هیجانی باعث سردرگمی و اشتباه محاسباتی سیستم برای تشخیص میزان مرجعیت و نحوه مواجهه با آن شده است.
بر همین مبناست که در واکنش به ناآرامی های آبانماه با دستپاچگی سعی در آرام کردن جامعه داشته است و در اتفاقات پساترور به اشتباه در جستجوی تلقین تثبیت و استمرار هژمونی خودش بوده است. چیزی که بلافاصه بعد از سقوط هواپیمای اوکراینی به چالش کشیده شد.
در برهه بی قراری و آشفتگی جامعه به علت ضعف آن در شکل دادن به مولفه های مختلف قدرت و همچنین شکاف استیلای سیستم (ناپختگی در رفتار با ناآرامی های آبان) نیاز به سوژه هایی از جنس ماندلا یا گاندی وجود دارد تا با نگاه و مکانیزم جامعی شکافهای متنوع جامعه و سیستم را ترمیم نماید. اینگونه شاید بتوان با توافق بر راه حل های بنیادی آشفتگی ها را سر و سامان دهد.