"روح دموکراسی، چرخ دنده دموکراسی و ستون فقرات دموکراسی". اینها تعابیری است که اندیشمندان غربی در مورد احزاب دارند. در جهان مدرن کنونی احزاب نقش اساسی و موثری در توسعه سیاسی یک جامعه دارند. یکی از شاخصههای حکومتهای دموکراتیک،
آزادي احزاب و گروههاي سياسي است. بر طبق اصل آزادي سياسي، هم مردم بايد بتوانند آزادانه در هر يك از اين احزاب عضويت داشته باشند و هم احزاب بايد از آزادي كامل براي رقابت برخوردار باشند. بنابراين عنصر «رقابت سياسي» ميتواند شاخص مهمي براي دموكراسي باشد و اين شاخص تنها در صورت وجود چند حزب محقق ميشود. به همين جهت نظامهاي تكحزبي هر چند داراي مشاركت سياسي گستردهاي باشند اما نظامي دموكراتيك به شمار نميروند.
در بیشتر جوامعه توسعه نیافته که اغلب فاقد نظام دموکراتیک هستند، تا یکی دو دهه اخیر تک حزبی بودند و غالب این احزاب نیز دولتی بودند. پر واضح است که یکی از راههای رسیدن به توسعه سیاسی، وجود احزاب مختلف نيرومند است كه هر يك نمايندهي خواست و ارادهي بخشهاي مختلفي از مردم محسوب ميشوند، که تحت نفوذ و قدرت دولتها نباشند بلکه باید دولت را تحت نظارت خود درآورند.
نکته حائز اهمیتی که باید ذکر شود این است که بر خلاف برخی افکار عمومی، در ادبیات سیاسی، حزبی با عنوان حزب دولتی نداریم. چرا که با توجه به معنا و مفهوم حزب، باید اذعان داشت که حزب گروهی است خارج از بدنه حاکمیت و دولت. اگر در جایی حزبی به عنوان حزب دولتی مطرح و معرفی شود مانند برخی کشورهای توسعه نیافته، از یک طرف باید آن را اهرم فشار و نفوذ دولت دانست و از طرف دیگر عاملی برای مشروعیت و مقبولیت آن دولت. در اینجاست که احزاب ویژگی واسطهای خود را از دست داده و شاهد تقابل دولت و مردم هستیم و بالطبع شاهد ظهور و بروز جامعه مدنی به معنای واقعی خود نخواهیم بود. لازم به یادآوری است که قدرت حزب دولتی، بعد از پایان عمر دولت متبوع، افول می کند و چه بسا از صحنه سیاست محو شود.
توسعه سیاسی با رشد دموکراسی مترادف است و هراندازه یک نظام سیاسی از انعطاف ناپذیری به انعطاف پذیری و از پراکندگی به یگانگی گرایش پیدا کند، به همان نسبت توسعه سیاسی نیز در آن نظام افزایش مییابد. در اینجاست که احزاب نقش پررنگی را در تحقق این امر ایفا میکنند. در حقیقت فقدان دموکراسی در دراز مدت و یأس و ناامیدی مردم در مشارکتهای سیاسی، احزاب را در انفعال قرار میدهد.
اگر این جمله
"رابرت میخلز" را بپذیریم که «وجود دموکراسی بدون حزب متصور نیست»، باید قبول کنیم که احزاب سیاسی سالم نقش اساسی و بنیادین در ساختن یک دموکراسی سالم را دارند و به تبع آن استمرار و بقای دموکراسی، ارتباط تنگاتنگی با حضور و جریان یابی احزاب کارآمد دارد. بدین صورت که احزاب در زمان انتخابات با استفاده از مناظره، تبلیغات و به بحث و نقد کشیدن مسائل و موضوعات جدی جامعه و اعلام مواضع خود، بتوانند نظر شهروندانی را که نسبت به جامعه و دولت بیتفاوت هستند جلب کرده و آنها را تبدیل به شهروندانی فعال و مسئول کنند. به همین خاطر است که به عقیده برخی از اندیشمندان، احزاب آخرین منزلگاه توسعه سیاسی است. بنابراين احزاب نه تنها در نقش انتخاباتي خود توسعه سياسي را سبب مي شوند بلکه به عنوان ابزار دموکراسي نقش مهمي در مشارکت سياسي مردم ايفا کرده و بسترهاي لازم را براي نهادينه کردن آن فراهم مي سازند.
جامعه را باید خاستگاه احزاب دانست. برای تحولات دموکراتیک در یک جامعه، همبستگی متقابل و دو جانبه میان احزاب و مردم اصلی اجتناب ناپذیر است. احزاب سیاسی پل ارتباطی دولت و مردم هستند. بدین صورت که در ابتدا خواستههای مردم در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، دادگری، بهداشتی، زیست محیطی، بین المللی و غیره را به صورت برنامه سیاسی خود درآورند و در مرحله بعد دولت را وادر به برآوردن درخواستها و نیازهای جامعه کنند. اگر بین احزاب و جامعه پیوندی وجود نداشته باشد قطعا هر دو از متضرران خواهند بود چرا که از یک طرف مردم به خواستههایشان نمیرسند و از طرفی احزاب در جایگاه و مقام سیاسیای قرار نمیگیرند که در تحولات سیاسی جامعه و توسعه سیاسی آن تأثیرگذار باشند.
پر واضح است که وجود احزاب و تشکلهای سیاسی کارآمد و پذیرش آنها از سوی مردم، مهمترین عامل توسعه سیاسی محسوب میشود. در اغلب کشورهای توسعه نیافته اقبال عمومی از حزب مانند کشورهای توسعه یافته نیست. علت این امر، هم به ضعف احزاب برمیگردد و هم به عدم آگاهی مردم. ضعف های مربوط به احزاب عبارتند از ناپایداری و موقتی بودن، بدین صورت که بیشتر در زمان انتخابات و جریان مقطعی حضور دارند و بعد از آن از صحنه خارج میشوند. ضعف دیگر، ضعف تشکیلاتی است بدین نحو که احزاب بیشتر در کلان شهرها شکل میگیرند و در دیگر مناطق دفتر و فعالیت ندارند. اما مهمترین و عمدهترین ضعفی که مردم در مورد پذیرش احزاب دارند به این صورت است که بخش زیادی از مردم بر این باورند که، افراد و مسئولان حزبی منافع شخصی و گروهی خود را دنبال میکنند تا پیگیری و پرداختن به منافع شهروندان. این امر را باید در مقوله آگاهی مردم جستجو کرد. به عبارتی هر چقدر میزان تحصیلات و سواد افراد جامعه بالاتر باشد مسیر توسعه سیاسی در قالبهایی مانند آزادي بيان، انديشه، قلم، مطبوعات، انتخابات و... هموارتر خواهد بود. در حقیقت میتوان بیان کرد که از ضروریات و الزامات حزب گرایی و فعالیت سیاسی، داشتن سواد و آگاهی سیاسی – اجتماعی است.
با توجه به نقش مهم و برجستهای که احزاب در انتخابات و سوق دادن مردم برای مشارکت سیاسی دارند، آن را باید یک عنصر اجتماعی و یک نیروی محرکه قوی در گذار جامعه از سنتی به مدرنیته نامید. چرا که احزاب با ایفای این نقش فرآیند نوسازی جامعه و توسعه سیاسی را تسریع میبخشند. پس از نوسازی و توسعه سیاسی باید به فکر تداوم و استمرار آن بود نه اینکه بنا بر ملاحظات سیاسی و اجتماعی بصورت مقطعی صورت گیرد و بعد از آن فضای سیاسی بسته شود. مهمترین عوامل برای این امر را میتوان در تحمل عقاید مخالف توسط دولت و جناحهای سیاسی، پرهیز از توهین و بی اخلاقی توسط شخصیتها و گروهها و از همه مهمتر توجه به حقوق و آزادیهای سیاسی از سوی دولت برشمرد.
در نتیجه میتوان گفت نظام های سیاسی بر پایه ی اعتماد عمومی و اراده ی مردم استوار می گردند و استمرار و اقتدار آنها وابسته به مشارکت و دخالت مردم است. این مشارکت در قالب های مختلف دموکراتیک از جمله شرکت مردم در انتخابات، همه پرسی ها و حساسیت نسبت به نوع جریان امور در جامعه شکل میگیرد. در جوامع مدرن این مشارکت در قالب احزاب سیاسی و نهادهای اجتماعی هدایت می شود تا گامی موثر برای رسیدن به توسعه سیاسی باشد.
*دبیر حزب مردمسالاری استان مازندران