آقازاده بودن چقدر میارزد؟ نزدیکی به محافل قدرت چقدر سود اقتصادی ایجاد میکند؟
به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «مساله خشونت یکی از فاکتورهای تاثیرگذار در تحمیل فساد به جامعه است اما علاوه بر آن، در جوامعی که ضعف ساختاری و نهادی، کارایی سیستمها را پایین آورده و چرخهای اقتصاد و تجارت خوب نمیچرخند نیز بستر برای ایجاد رانت و فساد آماده است؛ به نحوی که رانتها شکل میگیرند تا به عنوان مشوق برای نیروهایی که به هر دلیل قدرت در دستشان افتاده عمل کنند. در واقع این نظریه رانت و فساد حاصل از آن را به مثابه روغنی برای گردش چرخهای اقتصاد میداند که اگر حذف شود، جایگزینش نه رقابت سالم و عدالت اجتماعی که ناکارآمدی و سوء مدیریت بیشتر است. با این که سوهارتو در اندونزی یکی از فاسدترین حکومتها در زمان خودش را رهبری میکرد ولی کشور را به پیش میبرد و پس از طی این دوره دیکتاتوری فاسد توسعهطلبانه، اندونزی دیگر نتوانست با وجود وضعیت به مراتب بهتر و سالمتر سیاسی و اقتصادی، این رشد را تجربه کند. این موضوع را چگونه میتوان توضیح داد؟
حرکت به سمت توسعه در کشورهایی که بسترهای نهادی و قانونی مناسب ندارند و قوانین و نهادها ناکارآمدند، فرصت را برای عدهای از ژنهای خاص و گروههای بانفوذتر فراهم میکند تا با شرایط ویژه پروژههایی را پیش ببرند که تنها آنها هستند که امکان پیشبردشان را دارند. به طور مثال تامی فرزند سوهارتو در بسیاری از شرکتهای خصوصی و دولتی آن زمان اندونزی یا سهام داشت یا مدیریت میکرد. او معتقد بود که یکی از کارآمدترین تاجران دنیاست چون عمدتا شرکتهای تحت مدیریت او سوددهی بالایی داشتند اما به نظر شما آیا عملکرد تامی منجر به بهبود وضعیت شرکتها شده بود و او دستی از طلا و فکری از الماس داشت یا سفرهای از رانت که صرفا برای او و امثال او پهن شده بود این امکان را برایش فراهم آورده بود؟
در واقع روی دیگر این سوال آن است که آقازاده بودن چقدر میارزد؟ یا این که نزدیکی به محافل قدرت چقدر سود اقتصادی ایجاد میکند؟ این سوال نیز مانند سوالات دیگری که در مورد رانت و فساد پرسیده شد، تابعی است از شرایط و موقعیت. مثلا اگر شما فرزند نخستوزیر انگلستان باشید بیشتر میارزد یا فرزند یکی از مقامات نیجریه، کویت یا بنگلادش؟ طبیعی است که با وجود این که در یک کشور توسعهیافته احتمال دسترسی به ثروت بیشتر است اما ساختارها به گونهای تعریف شدهاند تا حتیالامکان مناسبات توزیع ثروت را کنترل کنند. دست کم میتوان گفت که به جز برخی مناسبات مخفی در بقیه مناسبات کمتر کسی به خود جرات میدهد تا مناسبات اقتصادی را به نفع خود یا اطرافیانش دور بزند؛ چرا که ساختارها در مقابل او خواهند ایستاد اما در یک کشور فقیر یا در حال توسعه، آقازادگی و نزدیکی به محافل قدرت بسیار بیش از آن چیزی که میتوان فکرش را کرد، میارزد چون عملا مناسبات آن قدری مستحکم نیستند که بتوانند جلوی نفوذها را بگیرند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ناکارآمدی نهادها یکی دیگر از دلایل سیستماتیک شدن فساد است. وقتی نهادها به درستی کار نمیکنند، بانکها و موسسات مالی دچار محدودیت منابعند، دولت حجیم و پر اینرسی است، بخش خصوصی آویزان دولت است و... خواهناخواه تخصیص منابع با رانت صورت میگیرد و طنز تلخ اینجاست که کسانی که دستشان به رانتها میرسد، نماد کارآفرینی و باعرضگی میشوند؛ چراکه در رقابتی نابرابر، خود را برنده بازی یافتهاند. در اینجای کار فرقی نمیکند که رانت به یک فعال خصوصی داده شده باشد یا یک مدیر دولتی، کسی میتواند کار را پیش ببرد که بتواند منابع را از آن خود کند.
طبیعی است که فرصتهای اقتصادی و اجتماعی برای رشد در کشورهای در حال توسعه قابل قیاس با آن چه در کشورهای توسعهیافته اتفاق میافتد نیست، پس چرا شاخصهای فساد در این کشورها نسبت به کشورهای توسعهیافته که ثروت بیشتری دارند بیشتر است؟ یکی از دلایل همین ناکارآمدی نهادی است که فساد را عرفی و آشنا میکند؛ چراکه در وضعیتی که نهادها کارا نیستند و ضعیف عمل میکنند تنها انگیزههای شخصی است که کارها را به جلو میبرد؛ انگیزههایی که با رویکردهای حامی-پیرو حق حساب صاحبان قدرت را به آنها رسانده و آنها را منتفع میکند. بنابراین تعجبی ندارد که پروژهها در کشورهای توسعهیافته عموما بدون فساد جلو میروند و در کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه با انبوهی از فساد.
در کشورهایی که نهادها تولید پیچیدگی میکنند، عملا رفع این پیچیدگیها به دست فساد و رانت اتفاق میافتد و در واقع چیزی که قرار بود با قراردادن موانع جلوی فساد را بگیرد خود منجر به فساد بیشتر میشود.»