«حسین امرالله»، «کَل اکبر»، «حاج امرالله»، «سِد باقر»، «سِد جعفر»، اسمهایی است که یکی یکی به زبان میآورد. مسگرهایی که در هر کدام از حجرههای چارسوق مسگری کرمان کار میکردند اما به قول خودش، حالا حتی استخوانی از کسانی که اسمشان را میآورد هم نیست.
نشان میدهد که دُکان «آقا محمد اوس اکبر» ـ رییس مسگرها و یکی از مسگرهای قدیمی کرمان که نسل در نسل مسگری میکردند ـ دو دکان آن وَر تر بوده است و میگوید: خودشان مس را ذوب و چکش کاری میکردند. ۱۲ کارگر داشتند. درِ حجره مسگرها ساعت شش صبح باز میشد. هر کسی نمیتوانست مغازه مسگری باز کند و شرط این بود که جدش مسگر باشد. خودِ مسگر باید کاسه و کُماجدون را میساخت. اما حالا شما هم میتوانید با واریز ۸۰۰ هزار تومان یک مغازه مسگری در بازار کرمان باز کنید.
آهی از ته دل میکشد و خاطرات بازار پُر سر و صدای مسگری کرمان را مرور میکند و ادامه میدهد: «زمانی اگر مسگری میمُرد همه تعطیل میکردند زیرا اتحاد بود. از اسمش هم مشخص است «اتحادیه مسگرها». سر ظهر از هر مغازهای ۱۰ تا ۲۰ کارگر بیرون میآمدند. یک روز دور هم نان و ماست و روز دیگر نان و حلوا میخوردیم. حدود ۲۰۰ سال است که از روز اربعین تا ماه صفر در این بازار روضهخوانی میکنند و هنوز هم این کار را در حسینیه بازار انجام میدهند. چه روزهای با شکوهی بود. خانم، دیر آمدید!»
اینهای درد و دلهای یکی از آخرین مسگرهای قدیمی کرمان است که در گفتوگو با خبرنگار ایسنا بیان میشود.
مسگری که ۶۰ سال از عمر ۷۰ سالهاش را مسگری کرده و این کار را هم از پدرش یاد گرفته است. چندین نسل است که این کار را انجام میدهد اما دیگر امیدی به مسگری در کرمان ندارد. بعد از هر چند دقیقه که درد و دل میکند با ذکر لااله الاالله کلامش را قطع میکند و میگوید: دیگر چیزی نپرس.
حجرهدارهای دیگر میگویند که او یکی از قدیمیهای بازار مسگری است و خودش دوست ندارد اسمش را بگوید. خاطرات بازارِ قدیم را مرتب مرور و بیان میکند: «قدیمها روبهروی حجرههای ما هم مسگری بود. در زمان پهلوی دوم بازار را که بازسازی کردند، درهای حجرههای روبهرو را برداشتند و اگر دقت کنید جای پاشنهای که در حجره روی آن میچرخید را میتوانید، ببینید.»
دستها و ناخنهای کوبیدهاش را نشان میدهد و از اینکه این حرفه را به پسرانش هم یاد داده است، میگوید.
«به یک درخت میوه میرسی، به آن کود و آب میدهی و از آن مراقبت میکنی تا پرورش پیدا کند. اگر از آن مراقبت نکنی خشک میشود. با هنر ـ صنعت مسگری هم همین کار را کردند؛ طوری با آن برخورد کردند که انگار ما نیستیم. آیا مسوول صنایع دستی، من را که ۶۰ سال مسگری میکنم، میشناسد؟ دردم را به چه کسی بگویم؟»
این پیشکسوت مسگری ادامه میدهد: امروز از قصاب گرفته تا فالوده فروش یک مغازه مس فروشی راه انداختهاند. حدود ۱۷ سال در اتحادیهای به نام مسگرها فعالیت کردم. اتحادیهای که از اوایل انقلاب آن را راه انداختیم. وقتی میبینم مسوول مسگرها، رییس اتحادیه آبمیوه و فالوده فروشهاست، غصه میخورم. مسوول صنف این حوزه باید مسگر باشد تا اگر به مسگری ظلم شد، بداند کسی به او ظلم کرده است.
او با بیان اینکه بازار سر جایش است، صنف هم هست اما از مسگرهای قدیمی که اجدادی این کار را انجام دادهاند دیگر کسی باقی نمانده است، میگوید: عطاری و نیکل فروش، مس فروش شدند. اما من از بچگی پابرهنه دراین بازار راه رفتم، چکش زدم، آنقدر چکش را روی دستهایم کوبیدم تا کار را یاد گرفتم اما حالا هر کسی که دلش بخواهد با واریز مبلغ ۸۰۰ هزار تومان به حساب میتواند جواز کسب این کار را بگیرد. نمیدانند با این کار به جوانان خیانت میکنند.
ابزارهای مسگری در پستوی حجرهها
ظرفهای مسی در مغازهاش را زیر و رو میکند و مسهای قدیمی ۱۰۰ ساله را بیرون میآورد و نشان میدهد. به کسی اجازه عکاسی از آنها را نمیدهد و معتقد است این مسها عمر یک انسان را دارند که یک مسگر کرمانی ساخته است.
وقتی ظرفهای قدیم را میبینید متوجه تفاوت مسگری واقعی کرمان با مسگری حالا میشوید.
صحبتهایش را با بیان اینکه ای خواهر دنبال چه میگردی، اینگونه ادامه میدهد: وقتی با شما حرف میزنم دلم میخواهد گریه کنم. حالا بیشتر مسهای کرمان از اصفهان میآیند و ذغال فروش و فالوده فروش، مغازههای مس فروشی راه انداختهاند. چرا؟ چه کسی میخواهد جوابگوی مسگران باشد؟
او با آنکه از درآمد مس فروشی راضی است و بارها جمله «الهی شکر من گلهای ندارم» را به زبان میآورد اما حتی از ظرفهای غیر صنایع دستی هم که در بازار مسگرها عرضه میشود، شاکی است و بیان میکند: «این ظرفها، هندی و پاکستانی هستند که اصفهانیها عرضهاش میکنند و کسی هم آنها را نمیخرد. بازار کرمان ۴۰۰ سال قدمت دارد. مرحوم گنجعلی خان آن را ساخت. اسم این بازار در تاریخ به اسم مسگری معروف است. اما هیچکس نه تاریخ بازار مسگری را میداند و نه میخواند. در بازار کفاشها، کفش کرمانی میدوختند که چند سال عمر میکرد. چند گیوه دوز داشتیم که حالا هیچکدام نیستند. جوانهای حالا هم این کارها را انجام نمیدهند و دلشان میخواهد یک میزی باشد، پشتش بنشینند. جوانانی که از دانشگاه بیرون میآیند کار عملی انجام دادهاند؟ نپرس! دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست.»
به گزارش ایسنا، این روزها موسیقی چکشزنی در بازار مسگری کرمان تنها از یکی ـ دو حجره آن هم اگر شانس بیاورید و مشغول کار باشند، شنیده میشود. دیگر در کرمان جایی که همهی مسگرها در آن مشغول کار باشند و صدای چکش مسگری بیاید، وجود ندارد. ابزار مسگری یا در پستو حجرهها خاک میخورند یا به شکل تزئینی کنار دیگهای بزرگ نذری پزی به نمایش گذاشته میشوند.