یک «ندا» کافی بود تا ولوله بین اصلاح طلبان بیفتد و حال خوش یک ساله شان به سراشیبی ناخوشی بیفتد.«ندا»یی که قرارشان را بر آن تعریف کردند که نسل دوم اصلاح گرایان باشند و بنا به گفته خودشان اصلاح طلبی را آنگونه که سیدمحمد خاتمی رهبر معنوی چپ گرایان تعریف کرده، دنبال خواهند کرد و هیچ گاه عبور از خاتمی را کلید نخواهند زد. اما این را هم گفتند که اصلاحات برای باقی ماندن در نظام باید رفتارهایش را بازنگری کرده و پوست اندازی کند، پوست اندازی که آنها را به خط مرزی نزدیک شدن به رقیب اصولگرایانش نزدیک و نزدیک تر خواهد کرد. از همین روست که از همین ابتدا تکلیف شان را با هم طیفان قدیمی تر اصلاح طلب روشن کردند و گفتند اگر لازم باشد با نسل جدید اصولگرایان هم وارد تعامل می شویم و به رویه پدران مان از سر دشمنی و اختلاف با رقیب اصولگرا در نخواهیم آمد.
شاید همین بیان کردن صریح خط مشی ها بود که سبب شد بزرگان و قدیمی های اصلاح طلب لب به انتقاد بگشایند و به کنایه و اشاره این رویه را به باد نقد بگیرند و در ضمن آن هشدار دهند در اصلاح طلب نسل دوم بودن مراقب باشید به سرنوشت اصولگرایان نسل دوم چون آبادگران تبدیل نشوید که یک شبه آمدند و یک شبه هم رفتند.
تعامل با اصولگرایان اما گویی سرفصل جدیدی در بین اصلاح طلبان شده است، آنگونه که محمدرضا عارف که از سکوت سال های نه چندان دور خود فاصله گرفته و تکاپو سیاسی جدی را برای انتخابات مجلس دهم آغاز کرده است، روز گذشته صریحا از تعامل با اصولگرایان سخن گفت. او گرچه حاضر نشد نامی از اصولگرایانی که با آنها گپ و گفت کرده است ببرد اما از ادامه دار بودن این تعاملات سخن گفت «صحبت هایی با برخی از دوستان معتدل اصولگرا انجام شد و این صحبت ها ادامه خواهد داشت.»
نقطه پیوند کجا بود؟
اما نقطه آغاز این تفکر را شاید بتوان در همین یک سال گذشته و انتخابات ریاست جمهوری یازدهم جستجو کرد. انتخاباتی که اصلاح طلبان دور از قدرت و منزوی شده را به سوی تصمیمی سرنوشت ساز کشاند و سبب شد در اقدامی دقیقه نودی یک روحانی اصولگرا را کاندیدای مورد حمایت خود در انتخابات اعلام کنند و از عارف یکدست اصلاح طلب بخواهند میدان رقابت را به نفع این کاندیدای یکدست اصولگرا ترک کند.
درخواستی که نه از سوی بدنه که مستقیما از سوی سید اصلاح طلبان مطرح شد تا مهر تاییدی باشد بر استراتژی جدیدی که قرار است اصلاح طلبان برای بازگشت به قدرت به آن متوسل شوند و در عمل نشان دهند برای بازگشت به سیاست و ماندگاری در آن حاضرند حتی گرد یک اصولگرا جمع شوند و او را بر کرسی ریاست جمهوری بنشانند.
این تصمیم اصلاح طلبان اما چندان بی قید و شرط هم نبود، «اعتدالی» بودن حسن روحانی مهمترین شاخصه ای بود که آنها را به نقطه تصمیم گیری و قرار گرفتن پشت او رساند. شاخصه ای که سال ها دورتر پیرمرد سیاس و صبور سیاست ایران، آیت الله هاشمی را هم به همان اصلاح طلبان رسانده بود. گرچه آیت الله نه آن روزها و نه این روزها حاضر نشده است که خود را اصولگرا یا اصلاح طلب بنامد اما برچسب موسس جامعه روحانیت بودن در همه این سال ها همراه آیت الله بود تا اصولگرایان بتوانند در بزنگاه هایی کنایه هایشان را روانه اصلاح گرایان کنند که آیت الله مردی از دامن برخاسته از اصولگرایی است نه اصلاح طلبی.
حسن روحانی که حال دیگر رییس جمهوری ایران را در کنار نام خود می بیند، از سال ها هم نشینی با آیت الله همان رسم اعتدالی بودن را آموخته بود که توانست در اولین حضورش در انتخابات ریاست جمهوری نه اعتدال گرایان اصولگرا، که اصلاح طلبان را گرد خود جمع کند. اویی که با وارد کردن عملی واژه اعتدال به فضا و ادبیات سیاسی کشور نقطه پیوندی ماندگار بین اعتدال گرایان دو جریان همیشه رقیب سیاست ایران شد.
اصلاح طلبان بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که پایانی بر انزوای ۸ ساله آنها بود آنقدر سرمست و بشاش شده بودند که هیچ ابایی نکنند که بگویند روحانی اصولگرا بود و ما او را کاندیدای مورد حمایت مان دانستیم، گرچه بودند چپ گراهایی که به تفسیر رای خود در تلاش بودند روحانی جدید را نه اصولگرا که نوع جدیدی از سیاستمداران اصلاح طلب بدانند اما باز هم همان برچسب عضوی از جامعه روحانیت مبارز بودن سدی بزرگ برای یکدست اصلاح طلب خواندن او بود.
اصلاح گرایان حتی پا را فراتر هم گذاشتند و به دنبال مصادره شیخ ناطق نوری هم برآمدند و زمزمه سرلیست کردن او در انتخابات مجلس دهم را آغاز کردند. زمزمه هایی که اینبار اصولگرایان را دل نگران کرد، چه آنکه شیخ نور برای آنها جایگاهی متفاوت از دیگر شیوخ چون هاشمی و روحانی داشت. شیخ، شاقولی بود که امید بسته بودند با تکیه بر او دور ناکامی هایی که همه از سوراخ تفرقه سبب شده بود را به پایان برسانند و اجازه ندهند کرسی های سبز پارلمان به اصلاح طلبان باز گردد.
شیخ گرچه تا به امروز نه به درخواست اصلاح طلبان روی خوش نشان داد و نه به نگاه های خواهشانه اصولگرایان توجهی کرده است اما نزدیکی او با آیت الله هاشمی و حسن روحانی و حتی سیدمحمد خاتمی این احتمال را قریب تر کرده است که شیخ ناطق بعد از آیت الله هاشمی و حسن روحانی سومین نقطه پیوند اصولگرایان و اصلاح طلبان شود.
همین پیشینه را شاید بتوان تکیه گاه تفکر امروز برخی از نوآمدگان اصلاح طلب و افرادی چون محمدرضا عارف دانست که ابایی ندارند چندان بر یکدست اصلاح طلب بودن کاندیداها و همراهان سیاسی شان تاکید کنند و به راحتی از گپ و گفت ها و تصمیم گیری های سیاسی در تعامل با رقیب اصولگرا اما از جنس اعتدالی شان سخن بگویند.
مسئلهای که در این میان مطرح است، ظهور گفتمانی جدید در ادبیات سیاسی ایران است. این روزها برخی چهرههای سیاسی معتدل از هردو جناح عمده سیاسی کشور، به دنبال بازتعریف جریان اعتدال در کشور هستند و برای رسیدن به این هدف، ابایی از همراهی با رقبای دیروز خود ندارند. به نظر میرسد برخی از چهرههای سرشناس ایران، راه رهایی کشور از مشکلات را ایجاد یک تفکر جدید میدانند. تفکری که میتواند عامل پیوند اصولگرایی و اصلاح طلبی شود .«اعتدال» گفتمان تازهای است که جایگزین، گفتمانهای دیروز ایران یعنی، سازندگی، اصلاحات و مهرورزی شده است. و می تواند مردان اصولگرا واصلاح طلب را نزدیک و نزدیک کرده و گرد یک میز بنشاند.
منبع:نامه نیوز