مسعود فراستی درباره برنامه «سینما کلاسیک» که هر شب ساعت یک بامداد با کارشناسی و اجرای وی از شبکه نمایش روی آنتن میرود، گفت: همانطور که از نام برنامه برمیآید این برنامه قرار است فیلمهای کلاسیک را درست معرفی کند و به نظر من سینما یعنی سینمای کلاسیک.
وی ادامه داد: همچنین شعر یعنی شعر کلاسیک و یا موسیقی هم اصل آن موسیقی کلاسیک است و این مساله در سینما بیشتر صدق میکند. شما از طریق این سینما هم سبک فیلمسازان بزرگ را بدست میآورید هم جهان آنها را و در واقع از شخصیت پردازی گرفته تا استفاده از دوربین و بازیها همه به نوعی آموزش هستند.
این منتقد با بیان اینکه در «سینما کلاسیک» ما به تدریج یاد میدهیم که آدمهای بزرگ در فیلمها و قصههای خود چه میکنند، بیان کرد: مخاطب با بررسی این فیلمها یاد میگیرد که اگر قصه اساس یک فیلم است رابطه آن با شخصیتها چگونه است، فیلمساز با فرم چگونه کار میکند و یا با فرم چگونه میتوان محتوا ساخت. این رویکرد به ما کمک میکند که وقتی فیلمی را نقد میکنیم بدانیم از موضع این فیلمسازان است. البته من همیشه این را گفتهام که فیلمسازان بزرگ هم فیلم های بد داشتهاند؛ حتی فیلمسازانی چون کوروساوا، هیچکاک و ... که اولین فیلمهای آنها را در این برنامه نقد کردیم و من درباره فیلمهای بد آنها هم صحبت کردم.
فیلمساز متر و معیار خوب و بد بودن اثر نیست
فراستی درباره متر و معیار خود برای نقد فیلم های فیلمسازان بزرگ عنوان کرد: برای نقد یک اثر باید از خوبی و بدی گذشت باید به این رسید که اصل چیست. وقتی اصل روشن شد دیگر آدمها متر نیستند و تنها مصداق هستند. هرجا که با این متر هماهنگ شدند یکی مثل هیچکاک خوب بوده است چون با این متر منطبق شده و هرجا که بد بوده اند یعنی از متر و معیار ما خارج شده اند. به طور مثال شاید فیلمساز پیر شده و خلاقیتش را از دست داده و یا قصهپردازی خوب نبوده است.
نویسنده کتابهای «افسانه چاپلین» و «کوروساوا سامورایی سینما» اضافه کرد: من در نقدهایم از هیچ آدمی ستایش نمیکنم و فکر میکنم هرکسی را باید با آن متر نگاه کرد در اینصورت افراد کارهای غیر حرفهای هم دارند همچنان که معتقدم بعضی از شعرهای مولانا شعرهای خوبی نیستند. با وجود اینکه مولانا در قله شعر جهان قرار دارد اما شعرهای بد و مفهوم زده هم دارد.
مفهومزدگی معضل سینماست
این منتقد سینما مفهوم زدگی را یکی از معضلات فیلمها دانست و بیان کرد: باید بتوان میان حرکت به سوی فرم و مفهوم تفکیک قایل شد، به طور مثال وقتی مفهوم زده می شوید و در فرم حرکت نمیکنید شعر شما بد میشود در سینما هم همینطور است و اگر نتوانید پیام خود را در سینما با فرم بیان کنید یعنی شعار دادهاید و یا کار شما دچار مفهوم زدگی شده است و این باعث میشود که فیلم به خوبی در نیاید.
فراستی در تعریف مفهوم زدگی عنوان کرد: مفهوم باید به فرم و قصه تبدیل شود در غیر اینصورت مفهومی در کار نیست چه برسد به محتوا و اصلا محتوا مباحث سختتری دارد که من سعی میکنم در «سینما کلاسیک» به آنها بپردازم اما درباره مفهومزدگی باید گفت به طور مثال شما یک دکمه خریدهاید و میخواهید بر مبنای آن پالتو بدوزید درواقع شما آنقدر غرق آن مفهوم میشود که دیگر فرم درنمیآید چون تمام هدف این است که مفهوم را دربیاورید. باید این مفهوم در دل قصه از طریق فرم و از طریق شخصیتها، دوربین و مکثها دربیاید. اگر صد فیلم برتر تاریخ سینما از نگاه منتقدان را نگاه کنید بیش از نیمی از آنها دچار این مفهوم زدگی هستند.
با مفهوم نمیتوان به فرم رسید
این تحلیلگر سینما در واکنش به اینکه بعضی برای مفهوم جایگاهی چون فرم قایل هستند، عنوان کرد: با مفهوم نمیتوان به فرم رسید و اصلا هیچ گاه نباید با مفهوم شروع کنیم تا به فرم برسیم بلکه باید با قصه شروع کرد و بعد مفهوم مورد نظر را در قصه گنجاند. در این صورت است که قصهها درست از آب در میآیند و آدمها باورپذیر میشوند حالا مفاهیم جدی میتواند به ما منتقل شود که این انتقال مفاهیم هم از طریق شعار نیست بلکه از طریق فرم است یعنی باید در بازی بازیگر، دیالوگ های درست، محل درست دوربین و حتی مکث های به موقع بوجود آید. گاهی یک مکث اضافه یا تدوین غلط میتواند مفهوم فیلم را بهم بریزد. باید همه اینها را به کار گرفت تا سینما را از طریق فرم بیان کرد چون هنر اساسا از طریق فرم نمایش داده میشود. هنر یعنی فرم و بدون فرم محتوا انکارپذیر نیست.
وی درباره اینکه تکنیک چقدر میتواند فرم مورد نظر را بدست آورد؟ تصریح کرد: تکنیک مقدمه فرم و بدون آن نمیتوان به فرم رسید در عین حال فرم امری زیستنی است نه یادگرفتنی. بنابراین باید با آن زندگی کرد تا به فرم برسید.
الفبای سینما با سینمای کلاسیک ساخته شده است
فراستی در ادامه با تاکید بر سینمای کلاسیک و اهمیت آن برای آموزش و شناخت فیلم عنوان کرد: الفبای سینما با سینمای کلاسیک ساخته شده است یعنی با روابط علی و معلولی و با قصه سر راستی که مخاطب بتواند آن را پی بگیرد. در سینمای کلاسیک باید بتوانید از پس زمان بربیایید و فیلمهای کلاسیک توانستهاند این مساله را رعایت کنند. همچنین این سینما در شخصیت پردازی و در قصه خود توانسته آدمهایی را بسازد که کاملا قابل باور هستند.
این مدرس دانشگاه اضافه کرد: بعد از سینمای کلاسیک میتوان به سینمای مدرن رسید اما قبل از کلاسیک به مدرن رسیدن درواقع سینما را نفهمیدن است. شعر هم همینطور است و اگر شاعر مدرن از پشتوانه شعر کلاسیک استفاده نکرده باشد اثرش مدرن نمیشود فقط ادای مدرن بودن را درآورده است. امروز ما باید در هنر خود از این پشتوانه کلاسیک استفاده کنیم. سینمای کلاسیک تا امروز زنده بوده است و اینگونه نیست که در دورهای پدید آمده و بعد تمام شده باشد و حالا ما به سراغش برویم. همچنان بسیاری از فیلمهای خوب بر اساس سبک فیلمهای کلاسیک ساخته میشوند و بیش از یک دهه است که بازگشت به سبک فیلمهای کلاسیک در اروپا و امریکا اغاز شده است.
از اسکورسیزی گرفته تا اسپیلبرگ سینمای کلاسیک را همچنان میبینند
نویسنده کتابهای «هیچکاک همیشه استاد» و «اسطوره جان فورد» با بیان اینکه مدرنیزم در سینما اگر درونی نباشد فقط ادای مدرنیته است، خاطرنشان کرد: بعضی از فیلمسازان به طور مثال فکر میکنند که فیلمشان پلات نداشته باشد یا در فیلم خطی حرف نزنند بلکه حسی اثر خود را بیان کنند که اینها فقط اداست در صورتیکه فیلم کلاسیک به نوعی حرف خود را بیان میکند که هم مخاطب عام داشته باشد و هم مخاطب خاص و چنین فیلمهایی هنوز هم برای هر فیلمسازی منبع تغذیه است. فیلمسازان امروزی از اسکورسیزی گرفته تا اسپیلبرگ و همه فیلمسازان صاحبنام میگویند که سالی یک بار «جویندگان» جان فورد را میبینند. چرا میبینند؟ برای اینکه سینما را یاد بگیرند. مثل این است که شاعر شعر نو در سال گاهی به سراغ شعر حافظ میرود.
سینمای ما به سینمای کلاسیک نگاه نکرده است
این نویسنده و روزنامه نگار درباره اینکه فیلمسازان ایران تا چه حد به سینمای کلاسیک نگاه کرده اند، گفت: سینمای ما اصلا به سینمای کلاسیک نگاه نکرده است و اصلا پشتوانه سینمای کلاسیک را ندارد. این فاجعه است و به همین دلیل ما هنوز سینما نداریم، شما میتوانید فیلم خوب پیدا کنید اما سینما پیدا نمیکنید.
وی در پایان با اشاره به نقد و تحلیل خود از صد فیلم برتر تاریخ سینمای کلاسیک که در برنامه «سینما کلاسیک» مورد ارزیابی قرار میگیرد، خاطر نشان کرد: سینما اساسا یعنی سینمای کلاسیک و هرکسی که بخواهد سینما را یاد بگیرد و فیلم بسازد باید از سینمای کلاسیک شروع کند. این سینما باید منبع آنها قرار بگیرد. به نظرم این اولین بار بعد از انقلاب است که تلویزیون به سمت این سینما رفته است و از این طریق مخاطب خود را تربیت میکند.