بیمه یک حق مسلم است، یک حق روشن و قانونی؛ در دولت رفاه حداقلی، بیمه یکی از اولین بایدهاست، کف حقوق یک فرد، برخورداری از بیمه است، به خصوص اگر آن فرد شاغل باشد. بگذریم از اینکه در دولتهای رفاهِ ساختیافته آنچنان که برای مثال در کشورهای اسکاندیناوی دیده میشود، همه افراد اجتماع، شهروندان و مهاجران، فارغ از اینکه شاغل باشند یا نه، از بیمه، مستمری و خدمات درمانی رایگان بهرهمند هستند.
اصل ۲۹ قانون اساسی نیز بر مبنای یک دولت رفاه حداقلی، برخورداری از بیمه، درمان، بازنشستگی و از کارافتادگی را یک حق شهروندی دانسته است: «برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کار افتادگی، بی سرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت های پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی». بعد از گذشت چهار دهه از بخش کوچکی از این «حق همگانی»، فقط و فقط برخی از شاعلان تحت ستم آنهم به صورت محدود و با پرداختهای سنگین از جیب بهرهمند شدهاند. و نکته غمانگیز اینجاست که بسیاری از شاغلان، از بخش کوچکی از این حق همگانی یا همان بیمه ساده تامین اجتماعی نیز بهره نبردهاند. روزی ۱۲ ساعتِ تمام سر پا میایستند و کار میکنند اما بیمه ساده هم ندارند، آنهم کجا؟ نه فقط در مناطق محروم و دورافتاده بلکه در حاشیههای پایتخت، در ورامین، پاکدشت و شریفآباد و حتی در قلب تهران....
«بیمه نداریم، ما حتی اگر اجازه کار و مجوز اقامت هم بگیریم، واحدهای تجاری ما را بیمه نمیکنند، مجبوریم، مجبوریم بدون بیمه کار کنیم، دستمان لای در است و فریادرسی نداریم....». این را یک کارگر مهاجر افغانستانی میگوید، او ساکن پاکدشت است و بدون بیمه در یک مغازه خواربارفروشی کار میکند؛ کار سنگینی که وقت نفس کشیدن هم برایش نگذاشته، هم فروشنده و پادوی مغازه است و هم پیک و بیرونبرِ آن.
کارگاههای تجاری فاقد کد بیمه، همه جا پراکندهاند و پای بازرسان کار و تامین اجتماعی به آنها هرگز باز نمیشود؛ در حاشیههای تهران تا دلتان بخواهد از این کارگاهها هست، هیچ یک از کارگران این کارگاهها بیمه نیستند. کارفرمایان عموماً تمایل به بهرهکشی از کارگرانی دارند که پای رفتن به مراجع قضایی و شکایت را نداشته باشند: کودکان، معلولان و افراد بیدست و پا، زنان سرپرست خانوار و کارگران اتباع؛ گروه تحت ستمی که راضی میشوند روزی ۱۲ ساعت بدون بیمه ساده تامین اجتماعی جان بکنند.
«جاودانی» فعال کارگری و از منابع خبری ایلنا از وفور این دست کارگاهها در حاشیههای جنوبی تهران، روایت دست اولی دارد: «در مناطقی مانند پاکدشت و شریف آباد، کارگاههای تجاری فاقد کد کارگاهی تأمین اجتماعی زیاد است که اکثراً مبادرت به استخدام افراد کم سن و سال میکنند یا از تبعه خارجی و افراد تحت تکفل بیمه والدین استفاده میکنند، این استثمار در روز روشن است، کسانی را سر کار میآورند که در دایره ستم قرار دارند و بیمه برایشان به عنوان یک حق به رسمیت شناخته نمیشود؛ بازرسان کار و بازرسان تأمین اجتماعی به این کارگاهها سرکشی نمیکنند و جالب اینجاست درآمد ماهانه این کارگاهها عموماً بین ۶۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان است!»
او آدرسِ چند محل استثمار در روز روشن را درآورده است، مشتی نمونه خروار: یک قصابی، یک فروشگاه فروش موبایل، یک مغازه لوازم خانگی، یک عکاسی و یک خیاطی زنانهدوزی در شریفآباد. همه این کارگاهها فاقد کد کارگاهی بیمه هستند و هیچ کدام از آنها کارگران خود را بیمه نکردهاند:
«به تک تک این کارگاهها سر زدم، هیچ کجا خبری از بیمه نیست؛ در زنانهدوزی، دختران ۱۵ سال یا حتی کمسن و سالتر به کار گرفته شدهاند بدون بیمه، در حالیکه این خیاطی ماهانه تا ۱۵۰ میلیون تومان درآمد خالص دارد!»
جاودانی میگوید: این کارگاهها زیرِ زمین و مخفی یا پشت پرده نیستند؛ کنار همین خیابانها هستند؛ همین خیابانهایی که هر روز از آنها میگذریم؛ راستی در تهران و توابع آن چند هزار کارگاه بدون بیمه هست که هر روز کارگران خود را استثمار میکنند و البته هر روز مدیران و مقامات وزارت کار چشم خود را روی این بیقانونی میبندند؟!
وقتی یک کارگاه کد کارگاهی بیمه ندارد، گویا سازمان تامین اجتماعی هم هیچ مسئولیتی ندارد! در واحدهای صنفی که ماهانه چند صد میلیون تومان سود خالص به جیب کارفرما میرود، کارگرانِ تحت استثمار از سادهترین حقوق صنفی بهرهای ندارند؛ با روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت کار مدام بدون تعطیلی و استراحت، حقوق بسیار ناچیزی میگیرند، دفترچه بیمه ندارند، از بازنشستگی و ازکارفتادگی خبری نیست و اگر حادثه کار رخ بدهد، هیچ کس کارگر مصدوم یا فوت شده را گردن نمیگیرد! و فاجعه اینجاست که تعداد زیادی از این کارگرانِ بی نام و نشان، کودک هستند، افراد زیر ۱۸ سال یا حتی ۱۵ سال.
در این اوضاع و احوال که هزاران کارگاه در دل پایتخت و در حاشیههای آن و به طریق اولی در سراسر کشور، کد کارگاهی بیمه ندارند و برای کارگران خود حق بیمه نمیدهند، مدام ناله و فریاد صندوق تامین اجتماعی از کمبود پول و نقدینگی بلند است و ناعادلانه دست به افزایش سن بازنشستگی زدهاند! و در عین حال، سکوت در برابر ستم ادامه دارد، ستم در حق کودکانی که نانآور خانواده شدهاند، در حق کارگرانی که محتاجِ زنده ماندن و نان خوردن به هر شیوه ممکن هستند و در حق زنانی که فرزندان خردسال و گرسنه در خانه دارند و سهمشان از حقوقِ همگانی قانونی اساسی، هیچ است، چیزی در حد و حدودِ صفر مطلق.