عباس عبدی در اعتماد نوشت: اکنون حکومت به این نتیجه رسیده که بدون مشارکت مردم هیچ چیزی در چنته نخواهد داشت. نه دولت قوی، نه اعتبار کافی در جهان، و نه حتی انسجام درونی.
تجربه یکدستسازی تقریبا فاجعهبار بود. دولت کنونی در سطحی بسیار نازل و باورنکردنی قرار دارد. اگر محصول انقلاب اسلامی این دولت با این وزرا باشد، و علیالاسلام و علیالانقلابالسلام [یعنی باید فاتحه آنها را خواند.] حکومت میخواست یا مدعی بود که میخواهد به این دو برسد، ولی شیوه و سیاستهای جاری در تعارض با آن هدف قرار داشت و هنگامی که این شیوهها را به کار برد، متوجه شد، هر دو هدف را از دست میدهد.
با این تحلیل ضمن اینکه معتقدم هیچ تضمینی برای موفقیتهای کلان وجود ندارد ولی فرصتهای فراوانی برای جامعه و مردم ایران در دسترس خواهد بود تا از طریق مشارکت اراده خود را بر ساختار سیاسی نشان دهند. وظیفه آقای پزشکیان هم هست که اگر انتخاب شد به آنچه گفته است عمل کند. به قول امام علی (ع) «ذمّتی بما اقول رهینه ». گردن خود را در گروی آنچه که گفته است بگذارد.
همه خستهایم. نیاز به اندکی امید داریم. ملت و جامعهای که خسته و ناامید باشد، به قهقرا خواهد رفت. اگر در عدم شرکت امیدی بود، اکنون و با این وضعیت جدید بدون پیروزی دیگر امیدی هم نخواهد بود.
البته اگر تحلیلم درست در نیاید و پزشکیان انتخاب نشود (درباره معنای انتخاب شدن پزشکیان هم در روزهای آینده خواهم نوشت)، مطلقا تأکید میکنم مطلقا مثل ورشکستههای متفرعن سیاسی تقصیر را به عهده تحریمکنندگان نمیاندازم. تقصیر متوجه من و امثال من است که نتوانستهایم افراد تحریمی را برای مشارکت قانع کنیم. ما باید بتوانیم با نامزدی پزشکیان و تحلیلهای خود این یخ را به اندازهای آب کنیم که مردم شرکت کنند و بساط بیکفایتی و دروغگویی را برچینند. و اگر نتوانیم شکست خوردهایم.
پرداختن به مساله کنش تحریمی مهم است. جدا از نارسایی عناصر تحلیلی برای اقناع آنان به حضور انتخاباتی؛ مشارکت انتخاباتی از نظر آنان یک مانع اخلاقی جدی نیز دارد، اینکه چگونه میتوانند پس از اتفاقات ۷ سال گذشته خود را قانع کنند که در این انتخابات شرکت کنند. این دغدغه اخلاقی مهمی است و باید به آن احترام گذاشت، ولی ماجرا سویه دیگری هم دارد. اینکه ما برای عبور از تکرار این رخدادها نیازمند به حضور و مشارکت هستیم. اگر اینگونه نگاه کنیم ماجرا به کلی فرق خواهد کرد.
تقلیل دادن کنش سیاسی به چنین گزارههای احساسی و اخلاقی کارساز نیست. من به جد معتقدم که هر شهروند و هر نیروی سیاسی باید مطابق وجدان خود عمل کند. وجدانی که متأثر از حب و بغضهای مرسوم عرصه سیاسی نباشد. شخصا اگر میخواستم بر این اساس عمل کنم، بهطور قطع از خیلی سالها پیش باید عطای مشارکت سیاسی را به لقای آن میبخشیدم، چون به اندازه کافی ظلم دیدهام، که علاقهای به بیان آنها ندارم، ولی مساله اصلی من این است که چه کار کنیم تا در آینده کمتر شاهد این اتفاقات شویم؟ چه راهی را برویم که کمهزینه و با تضمین بیشتری باشد؟
از این رو تردیدی ندارم که مشارکت ما در شرایطی که امکان تحقق یک هدفی وجود دارد، زیان بسیار کمتری دارد تا هنگامی که این فرصت را به آینده نامعلومی که نمیدانیم چه زمانی رخ خواهد داد موکول کنیم. ما امروز در برابر یک وضعیت سخت و پیچیده اخلاقی سیاسی قرار گرفتهایم. راه بعد از تحریم مبهم است و با قدرت گرفتن تندروها به وخامت وضع موجود میانجامد. راه مشارکت هم به انتظارات و مطالبات انباشته شده و گسترده پاسخ نمیدهد بلکه تغییرات آن در حدی است که موازنه نیروها و شرایط موجود امکان میدهد. (در این باره بعدا خواهم نوشت) . با این حال، یک نکته مهم است و باید به آن توجه کنیم. مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات یک راه و اقدام سیاسی است و نباید اجازه داد که این راه باعث شود به انسجام اجتماعی لطمه بزند.