به گزارش مردم سالاری آنلاین، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با تأکید بر اینکه «جمهوری اسلامی» فقط یکی از امکانهای افق دوران انقلاب است، گفت: به نظر من افق دوران انقلاب چند خصوصیت داشت. یک خصوصیتش این است که متکثر بود، یعنی از سنتیترین اقشار اجتماعی تا مدرنترین، اسلامگرایان، چپگرایان، ناسیونالیستها و انقلابیها همه صدا داشتند و صداهای آنها هم ضعف و قوت داشت اما کثرتی از صداها در افق دوران انقلاب ظهور کرد. خصوصیت دوم این بود که این صداهای متکثر بر هم گشوده بودند؛ یعنی مرزبندیهایی که الآن اتفاق افتاده، در افق دوران انقلاب نبود. البته شکافهایی بود ولی در افق دوران انقلاب، شکافها خیلی ظهور نمیکرد.
به گزارش خبرنگار جماران، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی در نشست «افق انقلاب: بازگشت یا گذر» گفت: در مورد انقلاب سه موضع داریم؛ یکی موضع «تداوم» است که عمدتا دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی نماینده آن است. یعنی موضعی که می گوید 45 سال پیش در ایران انقلاب شد و با همان قدرت و قوت ادامه دارد. مردم بر همان عزم چهار دهه پیش خودشان هستند. هر سال نظام جمهوری اسلامی مراسم جشنی برگزار میکند و از این مراسم به عنوان امکانی برای تداوم، تقویت یا اثبات وجود خود استفاده میکند گروه دوم کسانی هستند که از نظام جمهوری اسلامی و وضعیت موجود رضایت ندارند و منتقد وضع موجود هستند، اما اعتقاد دارند باید به افقی که انقلاب در آن زاده شد بازگردیم. به نظرم شناخته شده ترین نماینده این صدا میرحسین موسوی است که سال 88 مرتب در بیانیهها به نسل جوان میگفت ما انقلاب کردیم و انقلاب چیز دیگری بود و راه دیگری رفت؛ و بنابراین ما باید به آن خاستگاه برگردیم.
وی با بیان اینکه موضع سوم موضع کسانی است که از عبور رادیکال سخن میگویند، تأکید کرد: اعتراضات سال 1401 ذهنیت همه ما را تحت تأثیر قرار داد ضمن این اعتراضات با یک صدای قدرتمندی مواجه شدیم که میتوانیم اسم آن را «مدعیان عبور» بگذاریم. به نظر آنها باید از هرکس، هر سخن و هر اتفاقی که در آن دوران افتاد، عبور کرد. در حال حاضر به نظر میرسد راه هر دو مسدود است. آیا میتوان انتظار یک افق بدیع در نتیجه تعامل میان دو افق بازگشت و عبور داشت؟
کاشی ابتدا مختصات دو فضای گفتمانی بازگشت و فضای گفتمانی عبور را توضیح داد.
کاشی در تشریح مؤلفههای گفتمانی مدعیان بازگشت، اظهار داشت: این گفتار، بر چند فرض اساسی استوار است. یک فرض این است که جامعه به مثابه یک «کلیت» وجود دارد و مستمرا در صدد این است که کلیت از دست رفته را اعاده کند.(روایت دورکیمی پارسونزی از جامعه)، فرض دوم این است که هر جامعهای به مثابه یک امر کلی «تأسیس» میشود و اگر هم دستخوش بحران یا گسیختگیهای درونی شود، در مقاطع تاریخی دوباره خود را تأسیس میکند(روایت هابزی، روسویی و اشمیتی)، فرض سوم از ایده بازگشت نیچهای بهره میگیرد؛ به این معنا که کلیتها در زمان تأسیس دستخوش زوال و انحطاط میشوند و جز با بازگشت به نقطه آغاز نمیتوانند حیات مجدد بگیرند؛ در واقع از خاستگاه خودشان نیروی زندگی تازه اتخاذ میکنند.
وی با بیان اینکه انقلاب، لحظه تأسیس دوباره اجتماع سیاسی ایرانی بود، تصریح کرد: «جمهوری اسلامی» فقط یکی از امکانهای افق دوران انقلاب است. به محض تولد جمهوری اسلامی، امکانهای دیگر به حاشیه رفت. ما با بازگشت به افق نخستین میتوانیم افقهای دیگر آن را احیاء کنیم. انقلابی که سال 57 اتفاق افتاد، تلاش عملی برای تأسیس «جماعت» بود. ما که دنیای سنت را پشت سر گذاشتیم، در واقع یک خود پیشینی را از دست دادیم؛ و ملت ایران در دو تجربه انقلاب مشروطه و انقلاب سال 57 تلاش کرد افق جدید خودش را احیا یا تأسیس کند.
استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی افزود: به نظر من افق دوران انقلاب چند خصوصیت داشت. یک خصوصیتش این است که متکثر بود، یعنی از سنتیترین اقشار اجتماعی تا مدرنترین، اسلامگرایان، چپگرایان، ناسیونالیستها و انقلابیها همه صدا داشتند و صداهای آنها هم ضعف و قوت داشت اما کثرتی از صداها در افق دوران انقلاب ظهور کرد. خصوصیت دوم این بود که این صداهای متکثر بر هم گشوده بودند؛ یعنی مرزبندیهایی که الآن اتفاق افتاده، در افق دوران انقلاب نبود. البته شکافهایی بود، ولی در افق دوران انقلاب، شکافها خیلی ظهور نمیکرد.
وی ادامه داد: خصیصه سوم افق دوران انقلاب، وجود کثرتی از میدانهای عمل بود. هرکسی و هر گروهی آنطور که خود تشخیص میداد تلاش میکرد به نحوی پروژه انقلاب را پیش ببرد. فضای دوران انقلاب، نامتعیّن بود؛ و هرکسی و هر گروهی بر اساس تشخیص خودش تصمیم میگرفت که الآن باید با رژیم پهلوی چه کرد این فضای متکثر و نامتعین با وجود اعتماد جمعی بالا، معجزه آفرید.
کاشی اظهار داشت: خصیصه چهارم این است که مردم یک نوع مرجعیت اخلاقی و وجودی نسبت به ساختار قدرت پیدا کردند. بدون شک امام خمینی(س) سمبل دوران انقلاب است، ولی او گروههای اجتماعی را ساماندهی نکرد و اغلب تحولات بزرگ دوران انقلاب که شاید یکی از بزرگترین آنها اعتصاب کارگران صنعت نفت بود، اتفاقی است که امام خمینی(س) چند روز بعد به آن پیوست. مرجعیت اخلاقی و وجودی مردم در افق دوران انقلاب قدرت زیادی دارد، اما رهبر انقلاب جنبه سمبلیک داشت و جنبه اجرایی و عملی نداشت.
وی تأکید کرد: از دل افق انقلاب امکان نداشت که مستقیما یک نظام تئوکراتیک با مشخصاتی که امروز با آن مواجه هستیم، بیرون بیاید؛ جنگ به جمهوری اسلامی مدد زیادی کرد. در واقع میتوانیم بگوییم چندی بعد از افق دوران انقلاب با یک افق دوران جنگ هم مواجه هستیم. رهبران انقلابی به شدت از جنگ به مثابه یک نعمت استقبال میکنند و واقعا افق دوران جنگ تبدیل به خاستگاه تأسیس نظام جمهوری اسلامی میشود. بنابراین انگار ما یک خاستگاه ملی داریم که انقلاب است و یک خاستگاه تأسیس نظام جمهوری اسلامی داریم که افق دوران جنگ است.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه افق دوران جنگ مؤلفههایی متفاوت از دوران انقلاب دارد، گفت: جنگ نافی کثرت است و نمیتواند با کثرت نسبتی برقرار کند؛ دشمنی آمده و همه باید برای دفع دشمن «ید واحد» شویم. در واقع صداهای متکثر مخلّ میدان جنگ است. نکته دوم این است که افق دوران جنگ نمیتواند به غیر خود گشوده باشد؛ مرکزیتی وجود دارد که به کل میدان عمل فرم، محتوا و غایت میدهد. سرشت متکثر و نامتعین افق دوران انقلاب در دوران جنگ نیست و اگر هم هست، مخلّ هستند و باید از آنها کاست.
وی افزود: در محیط جنگ، مرکزیت و فرماندهی خیلی مهم است. شرایط جنگی با رابطه بین فرماندهی که همه چیز را میبیند و سرباز تابع پیش میرود سروکار دارد. سپهر دوران جنگ، مقتضی ساخته شدن سازوکارهای یک نظام تئوکراتیک با فرم و صورت جمهوری اسلامی بود. امکان ندارد روزی باشد که تلویزیون جمهوری اسلامی را در بچرخید و یادی از جنگ در آن نبینید. هر روز میراث دوران جنگ یادآوری میشود، اما چرا این اتفاق در مورد دوران انقلاب نمیافتد؟
کاشی یادآور شد: میراثی که جمهوری اسلامی به مثابه خاستگاه به آن تکیه میکند، «جنگ» است و مرتبا وقتی دچار بحران میشود، بازگشت بزرگش به دوران جنگ است. به مردم، یکدیگر و خویشتن یادآور میشوند که یک روز جنگ شد و مردم چقدر فداکاری کردند و آن روز چقدر توانستیم مشکلات را حل کنیم. اما معلوم نیست چرا یادی از دوران انقلاب نمیشود.
وی افزود: ادعای بسیاری از نیروهای سیاسی این است که باید به افق دوران انقلاب برگردیم. همه متوجه بودند که اقتضائات تأسیس نظام و دهه 60 سبب شد که ما ملاحظاتی داشته باشیم، حالا دوباره به دوران انقلاب برگردیم و آن کثرت و گشودگی را دوباره فراخوان کنیم. فقط به شرط آن فراخوان است که میتوانیم جان تازهای به نظامی بدهیم که به نظر میآید پیر و ناتوان شده و نه فقط در حل مشکلاتش موفق نیست، بلکه مشکلاتی را هم میزاید، راهی ندارد جز اینکه برگردد؛ البته مسیر عملی نظام عکس آن است. یعنی مرتبا شاخصههای معکوس افق دوران انقلاب در آن افزوده میشود.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه بعد از اعتراضات سال 1401 وارد یک افق تازه شدیم. پیشتر در باره تفاوت میان افق و انقلاب و افق جنگ سخن گفتم، اما از منظر افق تازهای که در 1401 گشوده شد، انقلاب و جنگ مشابه به نظر رسیدند. واقعا این دو نقاط مشترکی داشتند که نسل دهه هشتادی آن را به همه نشان داد. از جمله آنکه هر دو درکی کلی از جامعه دارند و عنایتی به سرشت فرد و جایگاه او ندارند و اینکه هر دو درکی غایت اندیشانه به جامعه دارند. انگار جامعه سیاسی قرار است هدف و غایتی را تعقیب کند وافراد باید تابع این غایت شوند.
کاشی افزود: صدای بلندی برآمد که باید همه مؤلفههای انقلاب را کنار بگذارید. بنابراین عبور از جمهوری اسلامی نبود و عبور از اصل انقلاب و افق انقلاب بود. بسیاری از آموزهها و گزارههای آن دوران از نظر این نسل باطل است. دلیل این واکنش تند و رادیکال، پیامدهایی بود که از افق دوران انقلاب حاصل شد. افق انقلاب و جمهوری اسلامی به دلیل نگاه کلیگرا جایگاهی برای فرد باقی نمیگذارد و دقیقا به دلیل اینکه فرد موضوعیتی نداشت، چیزی به نام زندگی روزمره جایگاهی در آن پیدا نمیکرد.
وی ادامه داد: شعار «زن، زندگی، آزادی» که در اعتراضات سال گذشته پیدا شد، حقیقتا به سه خلأیی اشاره میکرد که حاصل دوران افق انقلاب و جنگ است. زندگی روزمره به مثابه میدان گسترده و متکثر اصلا در آن دیده نمیشد. یعنی وجوه ارزشی افق دوران انقلاب و بعد جمهوری اسلامی، شاید در وهله اول به نظر میرسید ارزشهایی هستند که میخواهند به زندگی ما غنا ببخشند، اما هرچه پیش رفت و دستگاههای ایدئولوژیک پیش آمد و نهایتا درون یک ساختار سیاسی تجسد پیدا کرد، انگار میخواست همه خون زندگی را به نفع پیشبرد ارزشهای اخلاقی قرار بدهد.
کاشی تأکید کرد: اصل این خواست که زندگی را بیش از حد اخلاقی کنید، مطالبهای است که از دل آن «دشمنی با زندگی» بیرون میآید. بنابراین، خواست زندگی و در واقع یک نوع خواست نفس کشیدن بود؛ در مقابل بار تعهداتی که افق جنگ میخواست بر شانههای زندگی تحمیل کند. افق دوران انقلاب و افق دوران جنگ شدیدا مردانه و قاعدهگذار بود و جنبش «زن، زندگی، آزادی» زنانه بود؛ بنابر این در مقابل افق دوران انقلاب و افق دوران جنگ مقاومت میکرد و به نظر میآید که تا حد زیادی در میدان حیات اجتماعی میتواند روی پای خودش بایستد.
وی تأکید کرد: طالبان عبور باید بدانند همه عبور نکردهاند، بخش مهمی از جامعه هنوز به انقلاب وفادار است و بخش مهمی به اصل نظام جمهوری اسلامی. بنابراین باید بایستد و گفت و گو کند. این طور نیست که 80 میلیون ملت ایران عبور کرده باشند. هم جمهوری اسلامی وفاداران مهمی دارد که اصلا نمیتوانید آنها را حذف کنید-ممکن است اقلّی باشند، اما اقلّ قدرتمند هستند-هم وفاداران به افق انقلاب کم و بیش وجود دارد. این اتفاق همگانی نیست که به شکل خطی بگوییم از آن روز به این روز آمدهایم و فکر کنیم با ملتی مواجه هستیم که همگان عبور کردهاند و فقط جمهوری اسلامی عبور نکرده است.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: حتی اگر اثبات کنیم که این رویکردها اکثریت هستند و بالندگی دارند، اما در تولید قدرت جمعی ناتوان هستند. نه اینکه قدرتی ندارند، اما اینکه بتوانند در صحنه منازعات سیاسی قدرت فراوان ایجاد کنند، آن هم قدرت فشردهای که بتواند در یک میدان نزاع دیگران را از بین ببرد، من معتقدم در این حد نمیتواند قدرت ایجاد کند. در تداوم و بستر زمان، به طور تدریجی، شاید زمان به نفعش باشد؛ آن وقت دیگران میتوانند اموری را تخریب و ایجاد اختلال کنند. بنابراین نیاز دارد که گفتوگو کند.
کاشی ادامه داد: نکته سوم این است که اصلا فرض کنیم اینها موفق شوند، آیا به لحاظ ایدئولوژیک و سازوکارهای عملی قادر هستند شرایط امروز جامعه ایران را جمع کنند؟ مشت نسل ما باز شد اما هنوز مشت این نسل بسته است؛ فقط منتظر نمانیم که زمان مشت ما را باز کند. همان دوران هم نصیحتکنندگانی بودند ولی ما گوش نکردیم. ما آرمانهایی داشتیم و یک چیز دیگری درآمد.
وی تأکید کرد: از روایت دوران انقلاب، یک جامعه کلگرا و نافی فردیت و استقلال فردی عارض میشد، اما از افق نسلی که مدعی عبور است، این مخاطره وجود دارد که یک پوپولیسم بی مهار حادث شود. طنز تاریخ این است که این دو از حیث وجوه منفی شان میتوانند به هم برسند و فاجعه تازهای را تولید کنند. اما سنتز و ترکیب این دو میتواند مدلهای تازهای ایجاد کند. من خیال میکنم از ترکیب دو افق دوران انقلاب و افق مدعیان عبور بتوان به یک دمکراسی اریستوکراتیک نزدیک شد. دمکراسی اریستوکراتیک نامی است که اشتراوس برای مدل آرمانیاش ترسیم کرده است.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی اظهار داشت: دمکراسی اریستوکراتیک جامعهای است که متفکران، هنرمندان، روحانیون برجسته، و بسیاری دیگر از صنوف نخبگان در سطح اجتماعی و فرهنگی فعالند و در تربیت نسلهای تازه مرجعیت دارند. این گروه نخبگان، سهمی در قدرت ندارند اما بسترهای اجتماعی برای نقش آفرینی آنها گشوده است. در عین حال ساختار سیاسی یک ساختار سیاسی دمکراتیک است و عامه مردم در این سطح، منزلت و حقوق برابر دارند.
وی با بیان اینکه انقلاب پدیدهای است که به عوام مردم قدرت میدهد، گفت: در فرآیند تحولات این چهار دهه ما به سمت یک نوع گسترش عوامگرایی میل کردهایم. این اول از همه به خاطر اقدامات نظام است که اقشار میانه و واسط را پس میزند و میخواهد به پایینترین سطوح عوام مردم تکیه کند. تحولات ایدئولوژیک از دهه 70 به وجود آمد و عوامگرایی را در جامعه ایران گسترش داد. اگر همه چیز خوب پیش برود، ما به سمت یک نوع دموکراسی پوپولیستی پیش میرویم که ازدل آن تداوم بیرون نمیآید و بدون شک بسترساز یک ساختار بسته تازه است.
کاشی افزود: خیال میکنم از گفتوگوی میان افق دوران انقلاب با نسلی که مدعی عبور هستند، شاید به چنین سنتزی برسیم که اقتدار و هنجارمندی را میتواند از افق دوران انقلاب بگیرد، اما دیگر آن را به دولت ندهد و به جامعه مدنی بدهد؛ از افق این نسل هم اهمیت فرد، آزادی و امنیت زندگی و تداوم آن را بگیریم. شاید از سنتز اینها بشود این مدل یا مدلهای دیگری را اخذ کرد.