شنیدهاید میگویند طرف صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته است؟ یا مثلاً داخلش خودش را سوزانده بیرونش مردم را؟ یا حتماً شنیدهاید که میگویند باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید.
روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: اینها نشئت گرفته از هنر پارسی هستند که ریشه در فرهنگ و باور ما دارند و با زندگی تکتک ما آدمها عجیناند. عبارتی که در روانشناسی به آن میگویند سندروم اردک ولی از قرنها قبل در فرهنگ ما ورود کرده است. حالا چرا اردک؟ دیدهاید اردک وقتی روی آب شنا میکند جذاب و خواستنی میشود. آرام راه میرود و ما غرق لذت تماشایش میشویم ولی غافل از اینکه این اردک آرامِ روی آب از زیر دارد تقلا میکند و تمام قدرت پاهایش را به کار میگیرد تا بتواند حرکت کند و آب را پس بزند. چیزی که ما میبینیم فقط پاهای جذاب اردک است. درست مثل چیزی که در زندگی میبینیم. و بیراه نگفتهاند که عقل مردم به چشمشان است. چون چیزی را باور میکنند که میبینند و هرگز از پشت پرده وقایع مطلع نمیشوند یا خودشان تمایلی برای دانستن آن ندارند. مردم تمایل دارند نقش بازی کنند و باطن زندگی خود را از دیگران مخفی کنند. اختلافها و مشکلات مالی را از دید دیگران پنهان میکنند و در عوض سعی دارند به گونهای جلوه دهند که گویا همه چیز عالی است و من خوشبختم.
آبروداری یا سندروم اردک؟
تا جایی که اسم پنهانکاری حفظ آبرو باشد و براساس مصلحت، مشکلی نیست و اتفاقاً بیان نکردن دردها و نداریها عزت نفس آدمها را محک میزند ولی وقتی برای پوشاندن رنجی که با آن دست به گریبان هستی به تضادها رو میآوری آنوقت دیگر اوضاع فرق میکند و عزت نفس اسمش میشود سندروم اردک. یعنی دلت میخواهد ظاهر نازیبای خوشبختی نداشتهات را به رخ بقیه بکشی. میخواهی نداشتههایت را بکوبی در صورتشان. میخواهی وانمود کنی خوشبختی ولی نیستی. از درون تهی شدهای ولی هنوز سر پا هستی و نقش آدمهای قوی را بازی میکنی. از کسی متنفری ولی لبخند میزنی و وانمود میکنی اوضاع تحت کنترل است. در حسرت یک سفر لاکچری هستی ولی همه سفرهای یکروزه به روستای اطراف شهر را هم طوری اطلاعرسانی میکنی که انگار به یک تور گردشگری رفتهای. طوری از سفره رنگین شام عکس در صفحه میگذاری که هر مخاطبی با دیدن عکس اولین جملهای که میگوید این است که: وای خوش به حالشان. چقدرخوشبختند! دخترت آخرین گزینه انتخابش را قبول شده و شما طوری وانمود میکنید انگار انتخاب خودش بوده و خوشحال هستید. در زندگیتان مشکلات فراوانی با همسرتان دارید ولی طوری در محل کار از عشق و محبت سخن میگویید که همکارانتان ندیده عاشق این محبت دوسویه میشوند. در واقع شما فقط حرف از خوشبختی میزنید ولی مخاطب شما آن را جدی میگیرد. شما نداشتههایتان را تعریف میکنید ولی آنها به پای داشتههایتان میگذارند. بسیاری از ما شبیه همان اردک هستیم. هر روز هفته را در تقلا هستیم تا ظاهری آراسته و شاد به تماشا بگذاریم ولی در واقع غمگینیم و دلمان یک دل سیر گریه میخواهد.
اردکهای صفحات مجازی!
بسیاری از آدمها در فضای مجازی بیشتر سندروم خود را به نمایش میگذارند. آنها به عمد از خودشان یک نقاب مصنوعی میسازند و طبق خواسته شخصیشان شخصیت خود را تغییر میدهند. از کمبودها و مشکلات و نداریها فاکتور میگیرند و مخاطب را فقط به زور زرق و برق عکس و فیلمهای تخیلی نگه میدارند.
عدهای بلاگر میشوند و با کوبیدن بر طبل خوشبختی و زندگی لاکچری مخاطب را که راز نفسهای صفحهشان است راضی نگه میدارند. عدهای پول کلان میگیرند که برای تبلیغ صفحهتان مدتی به عنوان دوست کنار شما راه بروند و عکس یادگاری بگیرند. عدهای میزانسن اجارهای دارند و یک روز عکاس میآید اندازه یک سال تولید محتوای صفحه فیلم و عکس میگیرد. یکی به زور چالشهای عجیب جلب توجه میکند و توجه میخرد. یکی با...
اردکها در استخر مجازی زیادند و متأسفانه آنقدر زیبا راه میروند که کسی به دنیای زیر آبشان شک نمیکند. آنقدر شادی و خوشبختی را ماهرانه بازی میکنند که کمتر کسی حدس میزند پشت پرده زندگیشان چه میگذرد.
تظاهر به شاد بودن بیماری است
تظاهر به شاد بودن یک اختلال روحی روانی است که کمتر به آن پرداخته شده و نسبت به سایر بیماریها از اسم و رسم کمتری برخوردار است ولی همین اختلال شاید ساده میتواند اثرات مخربی را روی فرد و دنیای اطرافش بگذارد. بسیاری از بچههای نسل جدید عقلشان به چشمشان است. آرزوهایشان ته ندارد و از همین حالا دنیایشان شده تظاهر به خوشبختی و شاد بودن. مدام گوشی دستشان است و از لحظات زیبای عمرشان برای بقیه گزارش میگیرند. بسیاری از ما گزارشگر زندگی خودمان هستیم و برای تابلویی که از خودمان ساختهایم حاضریم هر کاری کنیم. افراط در تظاهر کردن به شادی میتواند عواقب دردناکی داشته باشد. میگویید چگونه؟
تصور کنید کسی افسردگی حاد داشته باشد. از همه بیزار باشد و در تنهایی به مرگ بیندیشد ولی در دنیای بیرون شاد جلوه کند و شما هرگز ندانید در وجودش چه التهابی در حال وقوع است. آن وقت است که وقتی خبر خودکشی فلان آدم را میشنوید جا میخورید و احتمالاً میگویید ای وای او دیگر چرا؟ او که از یک زندگی عاشقانه و رفاه نسبی برخوردار بود. او دیگر چرا؟ و هرگز درک نخواهید کرد آدمی که مدام کنارتان بوده و لبخند گوشه لبش بوده آنقدر غمگین بوده و درد بر او سنگینی کرده که مردن را به زیستن پر از رنج ترجیح داده است. یا وقتی میفهمید فلانی قاتل است از تعجب شاخ درمیآورید.
ما هر روز از کنار آدمهایی رد میشویم که کوه درد نفرت یا کینهاند ولی وانمود میکنند خوشحالند. کسی چه میداند؟ شاید آدمی که امروز کنارتان در مترو بوده فردا اسمش را در روزنامه ببینید که خودش را از فلان پل پرت کرده یا یک هنجار شکنی بزرگ مرتکب شده است. شک نکنید خانوادهها در این بیماری سهیمند. آنها با حمایت و محافظت بیش از حد میتوانند آسیب جدی به فرزندشان بزنند چراکه آنها را در پر قو نگه میدارند و بچهها هرگز فرصت رویارویی با مشکلات و چالشهای زندگی را نمییابند.
خود را با دیگران مقایسه نکنیم
یکی دیگر از علتهای ابتلا به این سندروم ایجاد حس رقابت در افراد است. آنها میل شدیدی به برنده بودن دارند و هرگز نمیتوانند از ناامیدی و شکست خود سخن بگویند. شاید به دلیل گسترش این اختلال در جامعه است که آدمها هنجارهای شکست خود را جشن میگیرند و ما شاهدیم آدمهایی را که بعد از طلاق کیک میبرند و هیاهو راه میاندازند تا همه شهر را خبردار کنند. خیلی هم از این اتفاق ناراحت نیستند. این یک فاجعه اجتماعی است و باید آن را جدی گرفت.
آدمهای کمالگرا میخواهند همیشه بینقص باشند. به همین دلیل ناراحتی و مشکلات خود را زیر لایهای از لبخند و رضایت پنهان میکنند.
یادتان باشد توصیهها را جدی بگیرید و واقعیت زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید. جوان بودن صورت یک زن ۵۰ ساله را به حساب خوش بودنش نگذارید. شاید او غرق مشکل باشد ولی از لحاظ پوست شانس آورده باشد. شاید کسی که پولدار است و شما به آن غبطه میخورید شبها به آرامش و سادگی زندگی شما آه بکشد و دعا کند کاش جای شما بود. مراقب نمایش اردکهای خسته اما سرخوش اطرافتان باشید.