اگر دنبال مقصر میگردید، یقه صداوسیما را بگیرید که با عجب و ندانمکاری و بیاعتنایی شدید و غلیظ به منتقدان دلسوز، دستهدسته مخاطب فارسیزبان را به سمت شبکههای معاند پر داد.
به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «استاندار از فولاد که نیست. او هم اعصابی دارد که ناخواسته به هم میریزد. به قول معروف از کوره درمیرود. خودتان را بگذارید جای استاندار خوزستان. خودتان را بگذارید جای همین مرد خوشروی سادهزیست نسبتاً جوان. از اول سیل تا حالا بعید میدانم یک شب خواب راحت کرده باشد.
از یک طرف بیش از دیگران به عمق فاجعه واقف است. او بهتر از همه ما میداند که چه خطری استانش را تهدید میکند. نقطه ضعفهای خوزستان را هم بهتر از ما میشناسد. میداند که به عرب و عجم خوزستان نمیتواند وعده سر خرمن بدهد. سر خرمن کجا بود؟ آب تا زانوی شهریها بالا آمده، دهاتیها که جای خود دارند. هر کاری قرار است بکند همین الان باید بکند و بنده خدا دارد میکند. آوردن این همه نیرو پای کار و هندل کردن لشکر عظیم داوطلبها ساده نیست.
سر و کله زدن با مسئولان کشوری و لشکری هم ساده نیست. بنده خدا استاندار، متواضعانه در وسط معرکه ایستاده و جواب همه را داده. جزو معدود استاندارانی است که طلبکارانش را – خواه خبرنگار و خواه مردم کوچه و بازار – سنگقلاب نمیکند. دوستانی که از نزدیک شاهد تلاشش بودهاند گواهی میدهند که با شهری و روستایی و با غریبه و بیگانه خوب و مؤدبانه تا میکند و کار همه را راه میاندازد. اما آدمیزاد از آهن که نیست. بالاخره یک جایی، همه ما از کوره درمیرویم و از نیش زبان و طعنه و متلک آزرده میشویم...
من البته میخواهم میانه را بگیرم و آن شهروند خوزستانی را هم گناهکار جلوه ندهم. این بنده خدا هم مظلوم واقع شده و خیلی عیبی ندارد اگر از کوره دربرود و مقامات را درشت بگوید. بگوید اما گرفتاری او چیز دیگری است. این شهروند هم مثل بسیاری از شهروندان دیگر بیست و چهار ساعته در معرض بمباران رسانهای ماهواره و اینترنت است. او هم مثل خیلیهای دیگر به محض این که گوشی موبایلش را روشن میکند، آواری از اخبار دروغ و مایوسکننده روی سرش هوار میشود. او هم مثل فامیل و قوم و خویش همسایههایش شبها جلوی تلویزیونی مینشیند که کارشناسهایش راست و دروغ را به هم میبافد تا تصویر تیره و تاری از «ایران» بسازند. اگر دنبال مقصر میگردید، یقه صداوسیما را بگیرید که با عجب و ندانمکاری و بیاعتنایی شدید و غلیظ به منتقدان دلسوز، دستهدسته مخاطب فارسیزبان را به سمت شبکههای معاند پر داد. این وسط اگر مقصری باشد، که حتماً هست، بزرگوارانی هستند که از رونق رسانههای داخلی کهیر زدند و عرصه را برای داخلیها تنگ و تنگتر کردند و دانسته و ندانسته به خارجیها میدان دادند، هنوز هم میدهند تا ذهن مردم را شستوشو کنند و به آنها بباورانند که نظام ناکارآمد است و هیچکدام از مسئولان به فکر این مردم بیچاره نیست...
این بنده خدا که سر استاندار داد میزند قربانی دسیسههای شوم نظام سلطه است. یکی، دو تا هم نیستند، با «حرف بیخود نزن» نمیشود قانعشان کرد یا از کنارشان گذشت. باید فکر اساسی کرد و باید با یک روش معقول و عالمانه، تا آنجا که مقدور است جلوی پیشروی تبلیغات آمریکا و سعودی را گرفت. ضمن این که باید با کار درست و حسابی - چه رسانهای و چه غیر رسانهای - مردم را، حتی گروهی از مسئولان را در مقابل هجوم ویروسهای ناامیدی و ناکارآمدی بیمه کرد. آسان نیست اما شدنی است و احتیاج به یک عزم جدی و کار اساسی دارد. شاید بعداً در این باره بیشتر بحث کنیم اما عجالتاً عقل و شرع حکم میکنند که به شریعتی و همکارانش خسته نباشید بگوییم، در حد وسع به مردم هم کمک کنیم تا سختیهای سیل را بر خود هموار کنند.
در این تجربه سیل نوروزی معلوم شد که در این جهان بیرحم کسی به فکر ما نیست. من شما را دارم و شما من را. همین. کمک که نمیکنند هیچ، عین قدارهبندهای عوضی ایستادهاند تا نگذارند مردم خیرخواه دنیا قدری از بار سیل را از دوش سیلزدهها بردارند. در این جهان بیرحم کس دیگری نیست که به داد ما برسد. همین باید قدر دولت و سپاه و بسیج و هلال احمر و دوست و رفیق و آشنا و همزبان و همشهری و هموطن را بدانیم و ممنونشان باشیم که با تمام وجود به میدان آمدهاند و در حد توان میکوشند....
نیازی به دعوا نیست با همدلی و رفاقت و خنده و دوستی میشود جلوی سیل از این بزرگتر را هم گرفت. قبل از این فیلم بگومگوی شریعتی با شهروند جنوبی یک فیلم دیگر آمده بود از شادی و هلهله و پایکوبی بچههای خونگرم جنوب که توانسته بودند جلوی سیل را بگیرند. این فیلم را صد بار هم ببینید کم است. روحیه مردم و مسئولان باید از این فیلم تأثیر پذیرد باید از روی این فیلم یاد بگیریم که عصبانیت و دعوا دردی را دوا نمیکند. کار با ابروهای گره خورده پیش نمیرود. بر عکس باید رفاقت کرد و خستگی را به عقب راند. جلوتر از خستگی این عصبانیت است که باید به همراه سیل به عقبش برانیم. این حرفها شعار نیست واقعیت است. یک واقعیت محرز: با عصبانیت و بگومگو که نمیتوان جلوی سیل را گرفت.»