; ?>; ?>
قرائتهای مختلفی از شریعتی در مدت چهار دهه که از شهادتش میگذرد شده است. خوانشهایی که بعضاً ضدونقیض هم هستند. ازآنجاییکه دامنه مطالعاتی دکتر شریعتی بسیار گسترده است طبعا این خوانشها هم گستردهاند. دکتر شریعتی آثار خود را در سه مقوله اسلامیات، کویریات و اجتماعیات مقولهبندی می کند، اما باید توجه داشت که تمام آثار شریعتی بر سه محور عرفان، برابری و آزادی و در راستای تحقق آنها است. بر همین اساس هم سخنرانیها و کارهایش را پایهریزی کرده است. اما علیرغم همه اینها خوانشهایی که از شریعتی شده بعضاً بسیار متفاوت است. در ابتدای انقلاب تندرویهایی مانند گروه فرقان را شاهدیم که خود را به شریعتی نسبت می دهند. یا گروههای میانهرو و اساساً مخالفان تندرویی را شاهدیم که قرائتی مسالمت آمیز از شریعتی را حکایت می کنند. در این میان یکی از مباحثی که دکتر شریعتی به آن پرداخته و گاها میبینیم که خوانشهای متفاوتی از آن شده است بحثهای شریعتی درباره زن است. برخیها معتقدند که نگاه شریعتی به زن یک نگاه مردسالار است. برخی دیگر مانند دکتر احسان شریعتی معتقد است که نگاه شریعتی به زن نگاهی برگرفته و متأثر از قرآن است و هیچگونه تفاوتی بین زن و مرد قائل نیست و قرائتهایی که امروزه از شریعتی میشود زائیده عدم شناخت افراد و گروهها از شریعتی است. در این راستا با احسان شریعتی به گفت و گو پرداختهایم. دکتر احسان شریعتی اولین فرزند دکتر شریعتی در گفت و گو با "مردم سالاری" می گوید: دکتر علی شریعتی در تبیینی که از انسان جدید میدهد، زن و مرد را بهصورت مکمل یکدیگر میبیند.
* نگاه دکتر شریعتی به زن خاص است. ایشان در آثارش سه تیپ زن را معرفی میکند. یک زن سنتی، زن مدرن و یکی هم زنی که نماد آن فاطمه است. ابتدا بهصورت کلی قرائت خودتان را از دیدگاه ایشان بفرمائید.
شریعتی در همه حوزهها در پی الگوی سوم بود. در حوزهٔ زنان نیز در میانهٔ دو الگوی موجود زن سنتی و شبه مدرن و از خلال مطالعهٔ چهرههای مختلف زنان در تاریخ غرب، شرق و همچنین تاریخ اسلام به دنبال شکلدهی به همین الگوی آلترناتیو است. شریعتی در طرحاندازی این سنخ جدید میکوشید با تکیهبر عناصر سازندهٔ هویت ملی یا بازخوانی تاریخ مذهب این امکان را فراهم سازد. مثلاً تأکید بر پوشش ملی ایندرا گاندی و تأثیر او همچون نماد زن شرقی. تأکید بر نقش زنان در تاریخ اسلام از سوی شریعتی -از هاجر گرفته تا خدیجه، فاطمه و زینب (بهعنوان یک استراتژی)، یا زنانی که در جنگهای اولیه در کنار پیامبر به سپاه اسلام یاری میرساندند-، از همین منظر صورت میگیرد. زنان در تاریخ اسلام نقش مهمی داشتهاند: اولین مسلمان و تشخیصدهندهٔ کیفیت وحی یک زن است (خدیجه). خدیجه نقش اساسیای در پیشبرد بسیاری از اهداف پیامبر ایفا کرده است.
در مورد تاریخ اسلام متفکرینی مانند ژیژک نیز اشاره کردهاند که چرا تاریخ اسلام، برخلاف حقیقت آن، میخواسته نقش زن را بپوشاند؟ برای اینکه حقیقت اسلام با حضور و نقشآفرینی زنان رقم خورده است. از جایی که وقتی بار نخست به پیامبر وحی میشود، ایشان از حضرت خدیجه میپرسد که آیا این شیطان است یا خدا که به من الهام میکند؟ حضرت خدیجه تحقیق میکند و به پیامبر اطمینان میدهد که وحی است. توجه به رابطهٔ پیامبر با خدیجه، فاطمه، و امام علی(ع)، موقعیت عایشه برای اهل تسنن (ملقب به «امالمؤمنین»)، جدای از بحثهای فرقهای، نشان میدهد که زنان نقش تعیینکنندهای در عربستان و در تاریخ اسلام داشتهاند. شریعتی بر این وجه در تاریخ اسلام تأکید بسیاری داشت و این بُعد را بازخوانی میکرد. پرسش اصلی او این است که چرا بهرغم آن دیروز و بهرغم اینکه اسلام دین رهایی و رهاییبخشی بود، امروزه در حوزهٔ حقوق زنان این تبعیضها وجود دارد؟ چرا بهرغم آموزههای فلسفی قرآن که بهصراحت نافی هرگونه تبعیض جنسیتی است (...وخلقناکم من ذکر و أنثی...)، هنگامیکه در جوامع مختلف وجههٔ حقوقی به خود میگیرد، تبعیضآلود میشود و متأثر از موقعیت فرهنگی و بومی هر اجتماع و برههٔ تاریخ. بهرغم اینکه توحید اصولاً به معنای رستگاری و آزادی از اسارتهای اینجهانی است و لزوماً رفع تبعیضهای جنسیتی و طبقاتی، اما بازمیبینیم که این تبعیضها (مثلاً بردگی، که بهصورت اشکالی از کنیزی یا اسارت در جنگها) ادامه مییابند و بهیکباره ملغی نمیشوند؟ اسلام با ورود به امپراتوریهای بزرگی مانند بیزانس و ایران - که از نظر حقوقی بسیار پیشرفته بودند- نهتنها باید احکام خود را تطبیق میداده، که باید قوانین جدیدی را نیز ایجاد میکردهاست. ورود به مناسبتها و قانونمندیهایی که در هر دوره و هر سرزمین متفاوت بودهاند، فرهنگ اسلامی را وادار میساخته که وارد نوعی فرایند بده-بستان با واقعیتهای موجود آن سرزمینها شود. درعینحال که میبایست خود سرمنشأ موقعیتهای جدید شود. از این نظر در این دورهها اقدامات بزرگی ازنظر فرهنگی انجامشده و نوعی دینامیزم حقوقی به وجود میآورده است. اما امروز ما در برخی حوزهها این پویایی و دینامیزم را نمیبینیم و این پرسش طرحشده که آیا این موقعیت متصلب محصول بسته شدن باب اجتهاد بوده است یا انحطاط فرهنگی-تمدنی؟ واقعیت این است که مسئله نه به خود اسلام ربط دارد و نه به فرهنگهای ملی؛ و این موقعیت، امر «ذاتی» اسلام نیست و علتش را باید در جای دیگر جست. وقتی انحطاط تمدنی پیش میآید و جامعه فقیر میشود، سایر ابعاد فرهنگی آن نیز فقیر و در همهٔ زمینهها انحطاط و رکود محسوس میشود.
*آقای دکتر درست است که در یک عکسالعمل اسلام میآید و مقامی به زن میدهد. اما در خیلی از جاها زن را فاقد آن مقام میدانستند و بهویژه در اجتماعیات در آن دوران شاید بیشتر کنیز تعبیر میشد. دکتر شریعتی چگونه از آموزههای اسلامی میخواهد این برداشت را حل کند؟
برای شناخت از موقعیت زنان، پیش از هر چیز باید دید مناسبات طبقاتی و همچنین جنسیتی جوامع عشیرهای -قبیلهای مانند عربستان پیش از اسلام چگونه بوده است؟ برای نمونه، هاجر یک کنیز است و فرزند او-اسماعیل- که عربها که از تبار اسماعیلاند و از ارث محروم تلقی میشدند، به خلاف فرزندان سارا -اسحاق- که یهودیان از تبار او هستند و ارث میبردند. یکی از معانی «اُمیّین» در قرآن (فرزندان آن «مادر») به معنای «محرومان» است (رجوع کنید به تحلیل روشنگر دوستمان آقای طهماسبی در این مورد)، محروم به خاطر اینکه فرزندان یک کنیز هاجر بودهاند. خود نمونهای است از مناسبات طبقاتی در این جوامع. در سطح نظری و مفهومی در قرآن، اما در برابر این وضعیت اجتماعی-تاریخی، دقت کنید به ارتباطی که بین رَحم، رَحِم و بهطورکلی «رحمت» یا صفات اصلی خداوند، یعنی رحمان و رحیم وجود دارد. رابطهٔ خدا و هستی نوعی رابطهٔ هستیبخشی است، مانند مادر و فرزند. خدا، مذکر یا مؤنث نیست. اما رابطهٔ زایش و زهدان و رحم و رحمت بُعدی هستیشناختی به رابطهٔ مادر و فرزندی میبخشد. بنابراین، مفاهیم زنانه در قرآن و در فرهنگ سامی بهطورکلی متعدد است و مادر نقش زیادی حتی در یهودیت دارد. در اسلام هم نقش تعیینکنندهای داشته است. منظور اینکه وقتی میگویید در آن زمان کنیز وجود داشته، به معنای نداشتن نقش عمومی زنان نیست. با اینهمه مسلم آن است که در آنجا نظامهای مردسالار و تبعیضآلود حاکم بوده است (برای نمونه، همین «تعدد زوجات» و غیبت هرگونه محدودیتی برای عقد زنان متعدد از سوی شاهان در ایران باستان). یکی از اتهامات مزدکیها این بود که خواستار اشتراک جنسی هستند. درصورتیکه آنها بحثشان تساوی عمومی در امر ازدواج بود و نه اینکه در انحصار نخبگان باشد. در دوران گذشته، در برخی نقاط حتی گاه «زن و زمین» باهم خریدوفروش میشدهاند.
*بله یک نگاه مالکانه به زن بوده است...
منظور اینکه چنین پدیدهای محدود به عربستان نبوده و در تمدنهای باستان نیز همین ماجراها جریان داشته است. بهغیراز نظامهای استثنایی و محدود و خاصی که «مادرسالار» نامیده میشدهاند. این ناهماهنگی فرهنگی و عدم یکدستی در موقعیت زنان را همین حالا نیز میتوان در مناطق مختلف کشور خودمان دید. علیرغم این تبعیضها ما در شاهنامه چهرههای برجستهٔ زن را میبینیم که نظر و نقشی دارند و بطورسیستماتیک غایب نیستند. یا گاه گفته میشود که قرآن خطاب به مردان است. برعکس بسیاری از آیات، مؤمنین و مؤمنات را خطاب قرار میدهد (آیه ۱۳سوره حجرات که از ذکر و أنثی شروع میکند)؛ میگوید شما را از یک زن و مرد آفریدیم. تأکید دارد که در برابر خدا جنسیت آدمی فرق نمیکند، بلکه ملاک تقوا است. این بینشهای فلسفی دینی است. اما در فقه و حقوق وضع متفاوت است. چراکه در فقه و حقوق فقط بینش فلسفی مطرح نیست که ملاک قرار میگیرد، بلکه همانطور که علما میگویند در کنار کتاب و سنت، عقل و اجماع نیز ملاک است. کدام عقل و چه نوع اجماع؟ عقل یعنی عقل زمانه بهاین معنی که عقلا چگونه فکر میکنند. فرض کنید یکی از این عقلا ارسطو بوده است. ارسطو یکی از علمای طبیعتنگر بود، عکس افلاطون که ریاضیاتگرا بود. ارسطو فکر میکرد که زن مانند گلدانی است که نطفه را نگه میدارد، نه اینکه خودش نقشی در نطفه داشته باشد و انتقال خصوصیات ارثی از طریق مرد است. در علم ژنتیک جدید مشخص شد که زن یا مرد شدن یک امر ژنتیکی تصادفی است. اما در آن زمان علم زمان به آن صورت محدود بود. وقتی علمای ما میخواستند که به علم زمان استناد کنند، به ارسطو استناد میکردند و میگفتند: درست است که زن و مرد در برابر خداوند از نظر تقوا مساویاند، اما این پدیده در نگاه آنان، یک انسان «کامل» نیست. در یونان باستان هم میگفتند که شهروند یک مرد غیر برده، غیرمجنون، غیرکودک و غیر زن است. یعنی زن هم در مقوله ناقصان تقسیمبندی میشد. درحالیکه ادیان توحیدی چون این ایدهٔ انقلابی را آوردند که همه در برابر خدا از هر جنس و سنی مساویاند، مسئلهٔ تبعیض جنسیتی بنیاد فلسفی ندارد و بیشتر بهصورت حقوقی درآمده است و آنهم قرارگرفته در مناسبات اقتصادی حاکم (مانند مسئله تقسیم ثروت و حقوق و یا قانون قصاص) در نظامهای باستان و بدوی، زن جزء املاک محسوب میشده و طبیعی است که ازنظر حقوقی نیز تبعیضآمیز خواهد بود، حتی اگر بزرگترین انقلابها هم در آن میشد. مقصود اینکه در کنار آموزههای فلسفی کلی، مجبوریم از فاکتورهایی چون جغرافیا و تاریخ و مناسبات مادی اجتماعات میزبان همسخن بگوییم. بنابراین، ادیان بااینکه آموزهٔ تساوی در برابر خدا را داشتند، اما برای محقق کردن خود با موانعی مادی روبرویند و نتوانستهاند کاملاً تبعیض را از بین ببرند.
دکتر شریعتی با بینش توحیدی از یکسو و نگاه به تجربههای متعدد تمدنها، فرهنگها و سرزمینهای دیگر به مسئله زن میپردازد. در این رویکرد مقایسهای میکوشد هم نگاههای کلیشهای به زن غربی و زن شرقی را درهمشکند و نقد کند و هم نگاه سنت را به ایدهآل تیپ زن. او در حوزهٔ
*آقای دکتر من از بحث شما این را میفهمم که شریعتی دستگاهی فکری برای خود دارد که بر اساس آن زن را هم تبیین میکند.
در نگاه شریعتی، انسان ابعاد و آرمانهایی دارد: آزادیخواهی، عدالتطلبی و عرفان و معنویت. عرفان، البته منحصر به گرایش صوفیانه و معنویت محض نیست. نهتنها باید در پیوند با دو بعد دیگر باشد، بلکه میبایستی حامل نوعی عقلانیت انتقادی نیز باشد. شریعتی در نقدی که به الیناسیون زاهدانه یا صوفیانه دارد، نشان میدهد که تلقیاش از زن یا مرد ایدهآل نیز یکبعدی نیست. این تصور پیشآمده که شریعتی بیشتر در پی تحمیل یک چهرهٔ مبارزاتی است و تقلیل دادن بُعد دینی و فرهنگی به بعد مبارزاتی و سیاسی انسان. تصویری کلیشهای و قالبی از شریعتی است. بهعنوانمثال شریعتی در مقایسهٔ میان سلمان و ابوذر، خود را با سلمان همسنخ میداند. اگرچه ابتدا بهنام خدای ابوذر شروع میکند، اما وقتی میخواهد خودش را در چهرههای صحابه بازیابد، بیشتر سلمان است و در ترجمه و معرفیای که میکند، سلمان را ازنظر کیفیت فکری و دانش بالاتر میداند. آثار کویریاتی شریعتی کمتر شناختهشده است و تصویری که از او هست بیشتر محدود به شریعتی حسینیه ارشاد و سخنرانیهای اجتماعی و سیاسی او است؛ چهرهای که البته بسیار تأثیرگذار هم بوده است. به تعبیری «معلم انقلاب» معرفیشده است. اما شریعتی ابعاد دیگری هم دارد که بیشتر پس از انقلاب شناخته میشود. مثلاً «کویریات» شریعتی خیلی دقیق شناخته نشد و به همین دلیل برداشتهای افراطی و تفریطی از شریعتی شده است، نشان میدهد که اصولاً نظام فکری، اجتماعی و سیاسی مطلوب شریعتی در دورهٔ انقلاب شناخته نبود. حالا اگر به بحث زن برگردیم خود عناوین گویاست، «فاطمه فاطمه است»، یعنی چه؟ یعنی فاطمه پیش از اینکه دختر پیامبر یا همسر امام علی یا مادر حسنین باشد، خود چهرهای مستقل نیز هست که باید پیرامون این شخصیت مطالعه شود.
*یعنی در اینجا دارد وابستگیها را کم میکند و به شخصیت خود انسان میپردازد.
بله، یعنی به شخصیت زن ایدئال در اسلام و تشیع که فاطمه باشد، میپردازد. اتفاقاً زندگینامه و اثرات حضرت فاطمه کم شناختهشده بوده است، الآن هم بیشتر مدح، ستایش و غیره مطرح است. اما بیوگرافی ایشان و کارهایی که انجام داده است، کمتر شناختهشده است. یکی از چهرههای غربی که بر روی زندگی حضرت فاطمه کارکرده لویی ماسینیون، حلاجشناس بزرگ است و دکتر شریعتی هم از ایشان یاد میکند و میگوید که از تحقیقات او الهام گرفته است. بههرحال برداشتهایی که از شریعتی میشود، گاهی تکبعدی و سطحی است.
*آقای دکتر جدیداً مادرتان، خانم شریعت رضوی بحثی را مطرح میکند که در رسانهها هم منعکس شد و میگوید که دکتر شریعتی زمانی که فاطمه فاطمه را مینوشت توجهی به من نداشت و حتی در زمان تولد احسان، شریعتی در فرانسه بود و...، درواقع برخلاف آن چیزی که در نوشتههایش میگوید زیاد توجهی به زن نداشت. برداشت شما چیست؟
ایشان طی این سالها بارها و بارها خاطرات زندگی مشترکش با شریعتی را با صراحت و صمیمانه با مردم در میان گذاشته است. مهمترین و مفصلترینش را در کتابی بهنام «طرحی از یک زندگی» به چاپ رسانده، کتابی که در سال ۷۴ برای اولین بار به بازار رفت. در آن کتاب و در مصاحبههای متعددی از جذابیتها و درعینحال سختیهای زندگی مشترک باشخصیتی مثل شریعتی صحبت کرده است. حرف جدیدی زده نشده است. اخیراً به مناسبت چاپ نامههایی که طی یک سال اول زندگی مشترک، شریعتی از پاریس برای همسرش مینوشته است، و برای اولین بار بهتازگی چاپشده است. ایشان ضمن توضیحاتی دربارهٔ این نامهها و دلایل چاپ دیرهنگامش، اشاراتی هم به برخی مضامین این نامهها داشته (نامههایی که در ۲۴سالگی شریعتی نوشتهشده است)، که با انعکاس مثله شده و تکه-پاره در شبکههای مجازی بحثهایی را حولوحوش «مردسالاری» شریعتی دامن زده است! بهعنوانمثال اینکه شریعتی در این نامهها با انتخاب صرفاً نام پسر نشان داده که به داشتن فرزند دختر حتی فکر هم نمیکرده و یا مثلاً اینکه برای همسر آبستنش که مجبور بوده سال اول را در ایران بماند، نامه مینوشته اما پُست نمیکرده است و همین موجبات دلخوری و اعتراض همسر جوانش میشده است. ایشان این نوع تجربیات را در زندگی مشترک با علی شریعتی، بارها در میان گذاشته و البته در کنار تجربیات شیرین دیگرِ زندگی مشترک با همکلاسیای که عاشق بوده و پر مهر. منتها نحوهٔ انعکاس این مصاحبه، بیان خاطرات را بهنوعی افشاگری بدل کرده بود.
*پس درواقع سلیقهها در آن دخالت داشته است؟
نحوهٔ ارائه و گزینش خبر این سوءتفاهمها را ایجاد کرده است. از اتفاق نامههای منتشرشدهٔ شریعتی جوان (که کمی پس از ازدواج به فرانسه میرود تا تدارک آمدن همسرش را نیز بدهد)، سراسر ابراز عشق و حتی نوعی بیان ضعف در برابر همسرش است و نه بیاعتنایی و بیتوجهی! حتی از همسرش شاکی است که چرا پیدرپی نامه نمینویسد. مادر در مصاحبه توضیح میدهد که این نامهها را گاه فراموش میکرده پُست کند و او با توجه به دستتنها بودن و آبستنی گاه دلخور میشده و جواب نمیداده و همین موجب گلهگذاری شریعتی میشده است. بعد میبینیم که این بده-بستانهای عاطفی و عاشقانه دو دوست بدل میشود به این تیتر که شریعتی مرا دستتنها رها کرد در وضعیت آبستنی مضحک است. یا مثلاً در این نامهها شریعتی به اسامی پیشنهادی برای پسر اشاره میکند و در پاسخ به همسرش که معترض است به اینکه چرا نامی از دختر نمیبری به طنز میگوید: از تصور اینکه یک آدم لاابالیای بیاید و به دخترش زور بگوید میترسد. ربطی به ترجیح دادن ندارد. درست است که شریعتی نه همسر متداولی بوده و نه پدر حی و حاضری. خودش هم به این موضوع اذعان دارد و از آن متأسف است و از همین رو در نامههای متعددی که به همسرش نوشته به این غیبت اشاره و حتی مدام عذرخواهی میکند. شریعتی بهعنوان یک متفکر، فعال سیاسی و یک نویسنده و البته نوع شخصیت و کاراکترش با کلیشههای ایده آل تیپ مرد-همسر تطابق ندارد. در طی عمر کوتاهش(بیست سال زندگی مشترک) یا تحت تعقیب بوده، یا به زندان میافتاده، یا در سفر بوده است. مثلاً زمانی که ما در مشهد بودیم ایشان در تهران بودند (ایام حسینیهٔ ارشاد). زمانی که ما به تهران آمدیم ایشان در زندان بود و زمانی که ایشان از زندان بیرون بود، من به خارج از کشور رفتم و کمی بعد هم که هجرت او پیش آمد. همین غیبت از زندگی و ضرورتهای روزمره طبیعتاً بار سنگینی را بر دوش همسرش گذاشته است. مدیریت خانواده تماماً بر دوش مادر قرار داشته. نه از سر بیمسئولیتی، بلکه از سر اضطرار. پوران شریعت رضوی، علیرغم اینکه دکتری داشته اما به دلیل داشتن نسبت با شهید آذر شریعت رضوی و دکتر علی شریعتی در مقطع آموزش متوسطه آموزگاری میکند. در تمام سالهای زندان و دربهدری و بازنشستگی زودرس همسرش، عهدهدار مسؤولیت چهار فرزند است. باید با عدم امنیت مالی و سیاسی و..، بهتنهایی تکیهگاهی برای خانوادهاش باشد و خب طبیعی است که همهٔ اینها باری مضاعف است. اما این موقعیت ربطی به تعریف مردسالاری ندارد.
در حاشیهٔ همین مصاحبه اشاره به نکتهای میشود که مادر گلایه کرده که من نامههای ایشان را نگه میداشتم، اما ایشان نامههای مرا نگه نمیداشته است. راست است. علاوه بر اینکه طی ایام دانشجویی پنجساله در پاریس، خانواده لااقل سه –چهار بار اسبابکشی کرده است و زیست در خانههای کوچک دانشجویی جایی برای انباشت نمیگذاشته، حال آنکه نامههای شریعتی در خانهٔ پدری محلی امن بهصورت امانت داشتهاند. اما شاید هم برگردد به شخصیت خود شریعتی. ایشان نامهها و نوشتههای خودش را هم نگه نمیداشته و همگی پخش و پراکنده بودهاند. شریعتی نویسنده است و دائم در حال نوشتن و در عینحال نوعی زیست دربهدر و کولیوار هم داشته و بسیاری از این نوشتهها را از اینطرف و آنطرف باید جمع میکردیم. از کودکی تا همین دوره حسینیه ارشاد مرتب بر روی کاغذ و هر چیزی، حتی روی دیوار هم چیزهایی مینوشته است. حتی بخشی به دست ساواک هم افتاده بود. منظور این است که ایشان حتی نوشتههای خود را هم جمع نمیکرد.
*آیا نگاهشان به زن و خانواده برگرفته از همان نگاهی نیست که میخواهد بین این دوگانه یعنی زن مدرن و سنتی جمع ببندد؟ یا اینکه بخواهد مقدار بیشتری مسئولیت به زن بدهد؟
ایشان همیشه بر این اعتقاد بود که در جامعهٔ سنتی نسبت به زن ستم میشود و شرایط رشد برایش فراهم نبوده است و از همین رو زنان باید برای به دست آوردن حق خود و نیز تدارک دیدن امکانات برابر مسئولیت بپذیرند و وارد نوعی مبارزه با محیط شوند، حتی اگر به بهای سنگینی هم تمام شود. خاطرات بسیاری از نزدیکان او گواه این مدعا است که او مشوق زنان خانواده برای درافتادن با جبرها و محدودیتهایی است که اجتماع بر آنها تحمیل میکند. این مسئله در نامهها به خواهران و همسرش هم مشخص است. در وصیتی که به دخترانش میکند هم بهصراحت میگوید که این جامعه است که نقش ثانویه به زن میدهد و تحمیل میکند و ابراز امیدواری میکند که تن به این موقعیت ندهند. شریعتی تفاوت میان زن و مرد را مشروعیتی برای عدمتساوی حقوق میان آن دو نمیداند. در نظر او نهتنها میان زن و مرد بلکه میان فرهنگها هم تفاوت وجود دارد. تفاوت یعنی «شخصیت»، اما منبع تبعیض و نابرابری نمیتواند باشد.
*نکته پایانی؟
اصولاً میتوان گفت که نگاه شریعتی به مسئلهٔ زنان و زن در آثار و در زندگی شریعتی نیز برای مخاطبانش بهصراحت و درستی روشن نیست، تبیین نشده و مغفول مانده است. برای ترسیم دقیق این موضوع لازم است که به همه آثار سهگانهٔ شریعتی با دقت بیشتری نظر افکنده شود: از خلال تحلیلش از تاریخ اسلام و تشیع، از لابهلای «گفتگوهایتنهایی»اش و نیز نگاهی که به امر اجتماعی و سیاسی دارد. چه وقتیکه دارد از زنان اروپایی سخن میگوید که مدام در پژوهش دانش در کتابخانهها عمر خود را میگذارند، یا از خانمی یهودی که به فلسطینیها کمک میکند، چه هنگامیکه با اشاره به مبارزات الجزایر، از امثال جمیله بوپاشا نام میبرد و یا «قصه حسن و محبوبه» را روایت میکند (تیپی که خود موجب سر برآوردنشان شد)، و چه زنانی که در «کویریات» مخاطب اویند. و بالاخره، شناخت زنان و دخترانی که طی سالهای تدریس در دانشگاه و حسینیه مخاطب او بودند، نزدیکانش و..، نیز برای فهم دیدگاهها و رویکرد شریعتی به مسئلهٔ زنان ضرورت دارد. و این موضوع برای پژوهش هنوز باز است...
گفت و گو : خداداد خادم