بدشانسی ماهیگیران در داستانها و کارتونهای کودکیمان زمانی بود که قلابشان درون آب تکانی میخورد و ماهیگیر با تلاش زیاد و خیالبافی، صید به ظاهر بزرگش را بالا میکشید و در نهایت با لنگه کفشی روبرو میشد که به جای ماهی به قلابش آویزان بود. حالا این داستان به شکلی دیگر عینیت پیدا کرده و در ساحل دریا، به جای گوشماهی و لاشه ماهیهای به جا مانده از مد دریا، انواع کفش، کیف و وسایل دیگر به چشم میخورد؛ بخشی از آنها را مسافران در ساحل به جا گذاشتهاند و بخشی دیگر نیز از فاصلههای دورتر، با جریان رودخانهها به دریا رسیدهاند و در ساحل به گل نشستهاند. هرکدام برای خود داستانهایی دارند، اما داستان مشترک همهشان، بدشانسی نسل ماست که تبعات بی توجهی خودمان در قبال دریا را میبینیم.