محمدجواد (ساشا) سبحانی، پسر سفیر پیشین، گفته است: «اگر نمیتوانید پول درآورید، بروید بمیرید!»
«تا کی میخواهید اینقدر حسادت کنید، تا کی سرتان را میخواهید بکنید در زندگی مردم، به جای اینکه وقتتان را بگذارید در صفحهی من بدوبیراه بنویسید، فکرتان را بگذارید روی کار، پول درآورید. اگر نمیتوانید پول درآورید، اگر نمیتوانید زندگی کنید، بروید بمیرید! تمام!» اینها سخنان تازهی آقازادهای به نام «محمدجواد (ساشا) سبحانی»، پسر «احمد سبحانی» است که پیش از این سفیر جمهوری اسلامی در مکزیک و ونزوئلا و همچنین مدیرکل آمریکای لاتین و غرب آسیای وزارت امور خارجه بوده است.
به گزارش «
مردمسالاری آنلاین»، با بالاگرفتن واکنشها به توهینهای این آقازاده، پدر نیز خموش ننشسته و در پاسخ به پیام پسرش و نیز کارزار «فرزندت کجاست» گفته: «محمدجواد، ۳۱ ساله، فرزند اینجانب است، اما از نظر روش و منش زندگی و عقاید متفاوت بوده و همه تلاش من برای هدایت وی ناموفق بوده و ارتباط ما با هم به کلی قطع شده و لذا وی مسئول عملکرد خودش میباشد که مورد تأیید و حمایت من نیست.»
لیک با همهی تبری پدر از پسر، واکنشها به این گفتهها همچنان ادامه دارد. برخی از رسانهها نیز مدعی صدور حکم جلب محمدجواد شدهاند، ولی تا کنون هیچ مقام یا نهادی رسمی این ادعا را تأیید یا تکذیب نکرده است.
نام محمدجواد (ساشا) سبحانی، شش سال پیش، با بازشدن پایش در یک قتل بر سر زبانها افتاد.
۱۸ فروردین ۹۱، پلیس در جریان مرگ پسری جوان در یکی از بیمارستانها قرار گرفت. مقتول که با ضربههای کارد زخمی شده بود پس از انتقال به بیمارستان جان سپرد. یکی از کارکنان بیمارستان به پلیس گفته بود که مقتول را دو پسر جوان به بیمارستان آوردند و مدعی شدند که در تصادف زخمی شده است، ولی هنگامی که آثار کارد را در تن مقتول دیدیم پلیس را در جریان گذاشتیم. از این دو جوان، یکی فراری شد و دیگری دستگیر. دستگیرشده هم همین محمدجواد (ساشا) سبحانی فرزند سفیر پیشین بود. او در تحقیقات گفته بود که شب قتل، مهمانیای شبانه در خانهاش در خیابان فرشته برگزار کرده که مقتول هم از مهمانان بوده که پیرامون ساعت ۱۰ با فردی ناشناس تلفنی مجادله میکرد تا آنکه لحظاتی بعد چند مرد قویهیکل به خانهی ما آمدند و دادوبیداد سردادند که مقتول هم به سراغشان رفت و با یکی از آنها درگیر شد که وی نیز به او چاقو زد و با دوستش گریخت. پس از این، من و دوستم مقتول را به بیمارستان بردیم که جان باخت. با این اظهارات وی از این قتل تبرئه شد.
با پشت سر گذاشتن این ماجرا، محمدجواد یا ساشا مدعی شد که از خانوادهاش جدا شده و در بیرون از ایران زندگی میکند، لیک عکسهایی که خودش از خودش در این سالها منتشر کرده به روشنی گواه آن است که وی نه تنها به ایران رفتوآمد دارد که چندان هم از موقعیت پدرش فاصله نگرفته است.
جنجالها پیرامون او زمانی بالا گرفت که وی در یک پخش زندهی اینستاگرامی موسیقی گوش میداد؛ جنجال بر سر موسیقی گوش کردن وی نبود، بلکه بر سر دختری بود که برهنه به پشت در تخت پشت سر او خوابیده بود. وی خود دراینباره گفته بود که این پخش زندهی اینستاگرامی دستکاریشده است.
با همهی اینها، عکسها، از یکسو، وی را در پیادهروی مراسم اربعین و نیز حج در مکه نشان میدهند و از سویی دیگر، نشانگر زندگی پرتجمل و طاغوتی، همچون خودروهای چند میلیاردی و کشتی تفریحی، و نیز بطریها و جامهای شراب و روابط گستردهی وی با دختران است.
او که زادهی ۱۳۶۶ است، این زندگی پرتجمل را دستاوردهای کوششهای خود دانسته و گفته که من از ۱۵ سالگی روی پای خودم ایستادهام و تا اکنون از پدرم پولی نگرفتهام. نه پدرم به من پولی میدهد، نه تا به حال از پدرم پولی خواستهام و نه حمایتم کرده است. او گفته چون در ونزوئلا مدرسه رفته زبان اسپانیایی را یادگرفته و زمانی که ۱۵-۱۶ ساله بوده میرفته در هتلِ هیئتهای نمایندگی جمهوری اسلامی که به ونزوئلا میآمدند و برایشان ترجمه میکرده و روزی ۵۰ دلار از آنها میگرفته و پس از یک سال هم کارمند شرکتی خصوصی شده و چنین این ثروت را با زرنگی و بی استفاده از رانت پدر به درست آورده است.
کنون شرط انصاف نیست، در زمانهای که کارد به استخوان رسیده است، آقازادگان و ژنهای خوب با گذاشتن عکسهای زندگی طاغوتی خود، و آنچه که بر مردم حرام و بر ایشان حلال است، نمک بر زخم مردم بپاشند، و با همهی این، به ولینعمتان خود توهین نیز بکنند؛ ولینعمتانی که روزبهروز سفرهایشان کوچکتر، دستانشان تنگتر و کیفیت زندگیشان پایینتر میرود.
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند