سالها پیش و همزمان با برگزاری کنگره بزرگداشت شاعر و مداح اهل بیت، دعبل خزاعی تندیسی از او در زادگاهش شوش نصب شد. به همان منظور آن میدان هم نام دعبل گرفت و مرکزی فرهنگی به نام او بنا شد. ولی براثر حادثهای انتخاباتی و شلوغیهای پس از آن، هواداران نامزد بازنده آن مجسمه را به آتش کشیدند و بعد هم کسانی مصلحت دیدند آن تمثال برچیده شود و شد.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، دعبل مداح اهل بیت ابتدا به گوشه ای در مرکز فرهنگی نقل مکان کرد و میدان هم به اسمی دیگر نامیده شد. بعد هم مجسمه سر از انبار شهرداری در آورد. اینجا اما دعبل سرنوشتی عجیب یافت. بعد از رسانهای شدن خواسته مردم مبنی بر بازگرداندن دعبل به قلب شهر و زادگاهش، خبر پیچید که سر مجسمه شکسته و تمثال قابل نصب نیست. حرکتی عمدی برای وقت خریدن. جالب اینجاست که یکی از واحدهای هفتگانه شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی به نام این شاعر بزرگ زینت یافته، هر چند نمیتوان از نظر دور داشت در مرکز استان که گمنامترین شاعران پارسی گوی به نام خود خیابانی و محلهای دارند (حتی عنصری که خود را در حد سگ پادشاه عصرش پایین میآورد آن جا که خطاب به حاکم وقت که بی همراهی به شکار رفته میگوید... تو که سگ خود نبرده بودی به چه کار رفته بودی) اثری از این شاعر نیست و نامی هم.
در شهری که سالانه شاهد برگزاری جشنواره شعر رضوی است آن هم با این توجیه که دعبل خزاعی دوست و ستایشگر امام رضا(ع) زاده شهر شوش است، اجازه نمیدهند تمثالش برپا بماند. در جایی که دبیر کنگره رضوی و فرماندار به کرات تاکید کردهاند باید مجسمه دعبل در بهترین نقطه شهر نصب شود.
شهردار شوش که باید پی گیر باشد و رایزنی کند این افتخار شهر در نقاط دیگر کشور پرآوازه شود، سالها به بهانههای مختلف مانع از بازگشت دعبل به فضای عمومی شهر میشود. اما انگار کسی او را مورد سئوال قرار نمیدهد حتی اگر سعی و اصرار کند والاترین نمونه عشق به امامت را در زادگاهش به بوته فراموشی بسپارد. تصور کنید معلمی یا مدیر مدرسهای به تساهل شهادت یا ولادت یکی از نمادهای تشیع را تسلیت یا تبریک نگوید... انگار تشیع آن ارزش والای انسانی نیست که جرج جرداق مسیحی آن را در علی(ع) یافت و او را صدای عدالت بشری خواند. راستی در تهران خیابانی به اسم جرج جرداق نام گذاری شد. از نظر گروهی تازه وارد تشیع میتواند ابزاری باشد برای حذف مثل خیلی ابزارهای دیگر...
گزارش : مریم بابایی