گروه بین الملل-سجاد عابدی:در پاسخ به بيش از هفت دهه اشغالگري و ستم رژيم صهيونيستي عليه فلسطينيها، نيروهاي مقاومت فلسطين 15 مهرماه برابر با هفتم اکتبر 2023، عمليات غافلگيرکنندهاي با نام «طوفان الاقصي» را از غزه (جنوب فلسطين) عليه مواضع رژيم اشغالگر قدس آغاز کردند و اين رژيم براي تلافي و جبران شکست خود و توقف عمليات مقاومت، تمام گذرگاههاي نوار غزه را بسته و همچنان در حال بمباران اين منطقه و قتل عام زنان و کودکان و ديگر غيرنظاميان است.
به گزارش
مردم سالاری آنلاین ،فقدان هرگونه طرح قابل اجرا براي اداره نوار غزه پس از ويران کردن اين سرزمين توسط ارتش اسرائيل، بيش از پيش مورد توجه کارشناسان و تحليلگران سياست خارجي چه در داخل ايالات متحده و چه خارج از آن قرار گرفته است. نبود يک نقشه راه براي آينده غزه زماني بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد که نگاهي به گستردگي حمله نظامي اسرائيل و قتل عام ناشي از آن بيندازيم. تعداد فلسطينيهايي که در غزه در حملات اسرائيل کشته شدهاند، اکنون از 15000 نفر گذشته است. تلفاتي با اين حد و اندازه براي آخرين بار در سال 1948 و روزگاري که فلسطينيها آن را نکبه ميدانند، مشاهده شده بود.
به نظر ميرسد دولت جو بايدن، رئيس جمهور ايالات متحده تقريباً تمام زمان و توجه خود را صرف اين بحران کرده است. او در ابتدا حمايت کامل خود از اسرائيل را اعلام کرد و سپس وقت خود را صرف تلاش براي کاهش تلفات غيرنظامياني کرده که بيشترين تعداد در درگيريها در اين منطقه از سال 2019 تاکنون بوده است. بنابراين درباره آنچه که قرار است در نوار غزه رخ بدهد بسيار کم گفته شده است.
آنتوني بلينکن، وزير امور خارجه، در يک سخنراني مطبوعاتي پس از نشست اخير گروه 7، چندين اولويت را براي غزه پس از جنگ بيان کرد: از جمله عدم محاصره يا عدم اشغال مجدد، عدم کاهش قلمرو و عدم استفاده از آن به عنوان پايگاه تروريسم. اين معيارها و اولويتها معقول هستند، اما سؤالات اساسي را در مورد اينکه دقيقاً چه کسي و چگونه بر نوار غزه حکومت ميکند، بي پاسخ مانده است.
بلينکن بعداً در پاسخ به سوالات گفت که غزه بايد با کرانه باختري تحت رهبري تشکيلات خودگردان فلسطين (PA) متحد شود. اين چشمانداز به دلايل متعددي غيرممکن است، که مهمترين آنها اين است که تشکيلات خودگردان، بهعنوان مسئول موقت که قرار بود بخشي از يک ترتيبات انتقالي پنج ساله پس از توافقنامه اسلو در سال 1993 باشد، در ميان فلسطينيها منفور است. فتح، که کنترل تشکيلات خودگردان را در دست دارد، در آخرين انتخابات فلسطين در سال 2006 به حماس شکست خورد. از آن زمان، تشکيلات خودگردان به عنوان چيزي بيش از يک کمک امنيتي براي اشغالگري اسرائيل نيست و همين مساله آن را بي اعتبار کرده است.
اينکه آيا تشکيلات خودگردان و محمود عباس، رئيس آن، حتي بخواهند چنين مسئوليتهايي را بر عهده بگيرند جاي سوال است. هرج و مرج و ويراني پس از حمله اسرائيل به نوار غزه چالش بزرگي را براي هر هيأت حاکمه به همراه خواهد داشت. از سوي ديگر اگر قرار باشد تشکيلات خودگردان سوار بر تانکهاي اسرائيلي به غزه بيايند چيزي بيش از بدنامي نصيب آنها نخواهد شد. علاوه بر اين، دولتهاي پي در پي اسرائيل در زمان بنيامين نتانياهو تلاش کردهاند تا هيچ رهبر يا نهادي نتواند به عنوان نماينده واحد فلسطينيها در غزه و کرانه باختري صحبت کند.
نتانياهو در گذشته تا آنجا پيش رفت که پول قطر را در اختيار حماس که رقيب تشکيلات خودگردان است قرار داد و هر زمان که ميديد نشانه اي از آشتي اين دو با هم وجود دارد، بنزيني بر آتش معرکه ميريخت. او يک بار در نشست حزب ليکود گفته بود تاکتيکهاي تفرقه بينداز و حکومت کن، به نفع جلوگيري از تشکيل يک کشور فلسطيني و حفظ استدلال اسرائيل مبني بر اينکه «شريک مذاکرهکننده» براي ايجاد چنين کشوري ندارد، است. خود نتانياهو تاکنون بيشتر از بلينکن در مورد ترتيبات پس از جنگ صحبت نکرده است. او فقط گفته است که اسرائيل احتمالاً براي مدت نامعلومي مسئوليت امنيتي نوار غزه را حفظ خواهد کرد.
فقدان يک طرح عملي و مشخص پس از جنگ براي نوار غزه براي خود اسرائيل حتي کمتر از ايالات متحده قابل توجيه است، با توجه به اينکه اسرائيل عامل ويراني فعلي استف هرچند شايد بتوان براي عدم توجه اسرائيل به اين موضوع در اين مقطع بهانهاي پيدا کرد.
حمله مداوم تا حد زيادي حس خشم کنترل نشده و انتقام پس از حمله حماس در جنوب اسرائيل در 7 اکتبر است. زماني که اسحاق هرتزوگ، که رياست جمهوري عمدتا تشريفاتي اسرائيل را در اختيار دارد و از نظر سياسي اسرائيل فردي نسبتاً ميانه رو است، ميگويد: «هيچ بي گناهي در غزه وجود ندارد و همه ملت فلسطين مسئول آنچه در 7 اکتبر رخ داد، است» نشان ميدهد که خشم محض و نفرت غيرمتمرکز تا چه اندازه سياستهاي اسرائيل را در اين مقطع رهبري ميکند.
اين تصور که «نابودي حماس» بايد اولويت اصلي باشد و قبل از هرگونه آتشبس يا حتي برنامهريزي جدي در مورد آنچه پس از آن اتفاق ميافتد، انجام شود، منبع هرگونه تهديد امنيتي آينده براي شهروندان اسرائيلي را که از غزه سرچشمه ميگيرد، اشتباه تفسير ميکند. اين همچنين نسخه اي براي جنگ بي پايان در غزه است.
حماس بسيار فراتر از شاخه نظامي است که ماجراي 7 اکتبر را مرتکب شد. حماس هم اداره بالفعل قلمروي حدود دو ميليون نفري در غزه را برعهده دارد و هم يک جنبش ملي گرايانه است که هدف آن هميشه ايجاد يک کشور فلسطيني بوده است. اگر واقعاً بتوان حماس را به عنوان يک جنبش اسلام گرايانه ويران کرد اما نابودي آن به عنوان يک جنبش و يک آرمان ملي گرايانه که غيرممکن است.
اسرائيليها ادعا ميکنند که بمباران آنها، با دقت به سمت آنچه که اسرائيليها آن را «اهداف تروريستي» مينامند، انجام ميشود. با توجه به گستردگي و مقياس تخريب ناشي از حملات، اظهاراتي مانند هرتزوگ که عمليات را مجازات دسته جمعي مردم فلسطين نشان ميدهد، مبهم بودن روند هدف گيري اسرائيل، نتيجه اين است که اين حمله ممکن است آسيب بيشتري به آنچه براي اداره نوار غزه نياز است وارد کند و نه الزاما عاملان احتمالي خشونت مسلحانه عليه اسرائيل را نابود کند.
همانطور که ناتان براون از دانشگاه جورج واشنگتن ميگويد، با توجه به اينکه جناح سياسي حماس هدف راحت تري نرم تري نسبت به شاخه نظامي است، اين احتمال وجود دارد که جناح نظامي در واقع تسلط خود را بر سازمان افزايش دهد و پس از جنگ هرگونه همکاري حکومت در غزه با اسرائيل براي حذف خود را هدف قرار دهد.
گفتوگوها در دولت ايالات متحده و جاهاي ديگر درباره احتمال حفظ صلح بانهاي بينالمللي در غزه آغاز شده اما هرگونه ترتيبات اين چنيني فقط کوتاهمدت است و خدمات محدودي را شامل ميشود. حتي ممکن است ترتيب حضور صلح بانهاي بينالمللي هم دشوار باشد چرا که آنتونيو گوترش، دبيرکل سازمان ملل متحد اخيرا اعلام کرده بود که 92 نفر که با آژانس سازمان ملل متحد که به آوارگان فلسطيني خدمت ميکند، کار ميکردند در اثر حملات اسرائيل در نوار غزه کشته شده اند. لذا ترديد در مورد گسترش نقش سازمان ملل در آنجا قابل درک است.
کشورهاي عربي تمايلي به قبول مسئوليت در غزه ندارند. هر گونه حضور ايالات متحده يا غرب، به ويژه با توجه به سياستهاي غرب در حمايت از جنگ اسرائيل، از نظر بسياري به عنوان شکل ديگري از اشغال خارجي تلقي ميشود.
مهم نيست که اسرائيل چقدر تلاش ميکند تا حماس را ويران کند، شهروندان اسرائيلي از خشونتهاي مرتبط با غزه در امان نخواهند بود مگر اينکه اسرائيل استقلال غزه را به رسميت بشناسد. مهم نيست که چقدر اقدام حماس در 7 اکتبر را محکوم کنيم چرا که آنچه که انجام شد ناگهان از خلا بيرون نيامد بلکه فوران خشمي بود که ناشي از دههها اشغال طولاني مدت و محاصره و تحقير يک ملت توسط ديگري است.
در حال حاضر، به آن خشم طولاني مدت، خشم ناشي از خشونت اسرائيل در يک ماه گذشته را هم اضافه کنيد. اگر حماس به شکل کنوني اش به نحوي نابود شود، تظاهرات خشونت آميز ناشي از اين خشم در آينده در شکل ديگري از سوي گروهها و افراد ديگري بروز داده خواهد شد. دانيل کورتزر، سفير سابق ايالات متحده در اسرائيل به درستي ميگويد که « از آنجا که حماس يک جنبش است، نه يک ارتش ثابت، ميداند که به ازاي هر جنگجو و هر غيرنظامي کشته شده، ميتواند هواداران جديدي را جذب کند.»
اخيراً مقامات اسرائيلي سعي کرده اند با يادآوري تلفات غيرنظاميان ناشي از عملياتهاي ايالات متحده و متحدانش در جنگهاي گذشته، مانند بمباران آلمان در جنگ جهاني دوم و پرتاب بمب اتمي عليه ژاپن، تلفات غيرنظامي ناشي از حملات خود را توجيه کنند. مفهوم مورد نظر اين است که گاهي اوقات بسياري از افراد بي گناه بايد کشته شوند تا يک نتيجه نظامي موفق به دست آورند که منجر به آينده اي بهتر و صلح آميزتر ميشود.
اما اين قياس اسرائيلي، بخش مهمي از تحولات سياسي پس از اين جنگها را ناديده ميگيرد. پس از پيروزي نظامي متفقين و اشغالهاي اوليه پس از جنگ، جمهوري فدرال آلمان مستقل در سال 1949 ايجاد شد و سه سال بعد حاکميت کامل به ژاپن بازگردانده شد.
سناريو جايگزيني را تصور کنيد که در آن اشغال ژاپن توسط ايالات متحده به طور نامحدود ادامه مييافت، ژاپنيها از حقوق سياسي و هرگونه اظهار نظر در مورد نحوه مديريت کشورشان محروم ميشدند. حتي فراتر از اين، اشغال شامل بيرون راندن بسياري از ژاپنيها از سرزمينهايشان و جايگزيني آنها با مهاجران آمريکايي و حبس کردن ژاپنيهاي ديگر در يک زندان روباز در معرض محاصره خفقانآور بود. در اين چنين شرايطي، بروز مقاومت خشونت آميز، نتيجه قطعي بود. اين سناريو جايگزين که به آن اشاره کردم مشابه واقعي آن چيزي است که سالها در فلسطين، از جمله غزه رخ داد و همچنان هم ادامه دارد. اگر هيچ طرحي براي آينده غزه وجود نداشته باشد، تنها آينده قابل تصور، جنگ دائمي خواهد بود. ايالات متحده هم به وقوع اين آينده کمک ميکند مگر اينکه از اهرم اقتصادي و ديپلماتيک خود استفاده کند تا هم اسرائيل در اين جنگ از خود خويشتن داري بيشتري نشان دهد و هم راه حلي براي حل و فصل سياسي مناقشه
اسرائيل و فلسطين پيدا شود.