گروه اجتماعي – جواد رهنورد: مهاجرت از کشور مدتهاست که يکي از دغدغههاي رايج در ميان ايرانيها شده است. حالا ديگر ترک کشور نه مختص اقشار پردرآمد و مرفه مثل متخصصان، هنرمندان و پزشکان، که مربوط به عموم افرادي است که تصور ميکنند با اقامت در کشورهاي ديگر ميتوانند زندگي بهتري داشته باشند. در اين ميان عجيب اين است که اين اتفاق در خانوادههاي مسئولان هم متدوال است و اگر چه گفته ميشود که فرزندان آنها براي تحصيل به خارج از کشور ميروند اما واضح است که بسياري از آنها بعد از پايان تحصيل به کشور برنميگردند.
به گزارش
مردم سالاری آنلاین ،اين اتفاق تا اندازهاي است که در سالهاي اخير موضوع وجود فرزندان کساني چون علي لاريجاني، انسيه خزعلي معاون رئيس جمهور، عليرضا زاکاني شهردار تهران و... باعث حرف و حديتهايي در فضاي سياسي کشور شد. اما سخن تکان دهنده را سال گذشتههاجر چناراني نماينده نيشابور در مجلس در جريان بررسي صلاحيت «محمدهادي زاهديوفا» وزير پيشنهادي تعاون، کار و رفاه اجتماعي ( که وزير نشد) گفت: «آقاي رئيسي گفتند که اگر کسي فرزندش تابعيت خارج از ايران دارد خودش هم برود؛ ما منتظر اجرا هستيم. فرزندان 5400 و اندي از مسئولان جمهوري اسلاميدر خارج از ايران هستند؛ چطور ميشود جمهوري اسلاميايران حقوق و مسئوليتش خوب است اما تابعيت آن براي شما باشد؟ اگر کشوري متجاوز و متخاصم است و کشور دشمن است و آمريکا و کاناداست، چطور فرزندان مسئولان آنجا هستند؟»
پيش از اين در سوم خرداد سال گذشته، رئيس اداره عمليات زميني سپاه در برنامه تلويزيوني صبحبخير ايران از زندگي 4000 نفر از فرزندان مقامهاي جمهوري اسلاميدر خارج از کشور خبر داده و گفته بود: «امروز نزديک 4 هزار فرزند برخي از مسئولان در آمريکا، اروپا و کانادا زندگي ميکنند. اين افراد بايد «رصد» شوند تا در آينده، هيچ پست مديريتي در جمهوري اسلاميبه آنها داده نشود.»
آمار عجيب مهاجرت البته مربوط به فرزندان مسئولان نيست. سال قبل رئيس هيات نظام پرشکي تهران در گفتگويي اعلام کرد : درخواست گواهي گوداستندينگ تا سال 98 زير هزار نفر بود. سال 99 تعداد درخواستها زياد شد و به بيش از دو هزارتا رسيد و در سال 1400 چهار هزار و 300 مورد رسيد. يعني در سه سال تعداد درخواست گواهي گوداستندينگ چهار برابر شد. تعداد درخواستها در سه ماه ابتدايي سال جاري نيز بيش از سه ماه ابتدايي سال گذشته بود. با اين روندي که پيش ميرويم و مهاجرتهايي که صورت ميگيرد، مردم در سالهاي آينده شاهد اين خواهند بود که برخي خدمات درماني در کشور قابل ارائه نيست و بايد در خارج از کشور اين خدمات را بگيرند. قطعا در کشور توزيع نامناسب پزشکان را داريم و از سوي ديگر به مرور با کمبود پزشک مواجه ميشويم. چون مهاجرتها زياد است. اگر اين سياستها ادامه پيدا کند در پنج سال آينده با فقر شديد پزشک در کشور روبهرو ميشويم.
اين موضوع حالا بعد از يک سال شدت بيشتري گرفته است و نه تنها پزشکان بلکه مهاجرت پرستاران هم چنان شدت گرفته که نگران کننده است. اخيرا حسين قناعتي، رئيس دانشگاه علوم پزشکي تهران از مهاجرت پرستاران به کشورهاي حاشيه خليج فارس گفت. او با اشاره به حقوق 1500 تا 2000 دلاري اين کشورها براي پرستاران ايراني، گفت: کشورهاي حاشيه خليج فارس و اروپايي مثل آب خوردن پرستاران را جذب ميکنند. پيش از آن هم محمد ميرزابيگي، رئيس سازمان نظام پرستاري کشور درباره مهاجرت پرستاران از ايران گفته بود: «روزانه پنچ تا 6 پرستار و ماهانه بين 100 تا 150 پرستار از کشور مهاجرت ميکنند.»
همچنين يکي از روزنامه اقتصادي يک ماه پيش خبر داد که بخش مولد اقتصاد با چالش مهاجرت متخصصان روبهرو است؛ چالشي که تبعات آن در آينده بيشتر نمايان ميشود. در حال حاضر خطوط توليدي بنگاهها با کمبود جدي نيروي متخصص مواجه شده است. کارشناسان، بيثباتي و نااطمينانيهاي حاکم بر فضاي اقتصادي کشور و نبود چشمانداز روشن را از اصليترين دلايل مهاجرت نيروي کار از بخش صنعت عنوان ميکنند. ريسک بالاي فعاليت توليدي نيز بخش ديگري از شاغلان صنعت را راهي بخش خدمات و واسطهگري کرده است. ارزيابي مشکلات بنگاههاي اقتصادي از نگاه شاخص مديران خريد(شامخ) هم بيانگر اين است که مهاجرت نيروي کار ماهر و تکنسينها به کشورهاي همسايه از سال گذشته به يکي از مشکلات بزرگ بنگاههاي اقتصادي تبديل شده است. گزارش شامخ فروردينماه1402 نيز نشان ميدهد شاخص ميزان استخدام و بهکارگيري نيروي انساني طي 13دوره از فروردين سال گذشته تاکنون به کمترين مقدار خود رسيده است. بررسيها حاکي از آن است که فعالان اقتصادي از يکسو با کمبود نيروي کار ماهر روبهرو هستند و از سوي ديگر بهدليل افزايش فشار هزينههاي توليد، تعديل نيرو داشتهاند.
شايد بتوان گزارش اخير يکي از رسانهها درباره افزايش تمايل و روند مهاجرت در بين دانش آموزان ايراني را پاياني بر اين خبرها دانست که نشان ميدهد حالا هر کسي که براي آينده برنامه ريزي ميکند مهاجرت را گوشه اي از ذهن خود دارد و در اين ميان به نظر ميرسد سوالي که سياست گذاران و مسئولان ايراني بايد از خود بپرسند اين است که واقعا چه اتفاقي افتاده که اين موج مهاجرت و پشت پا زدن به وطن شکل گرفته است؟
ساده ترين و کامل ترين جواب در اين خصوص «کاهش اميد» است. واقعيت اين است که وقتي چنين سوناميمهاجرتي شکل گرفته که همه از هنرمندان و صنعت گران گرفته تا فرزندان مسئولان و دانش آموزان را دربر گرفته است، يعني در نگاه عموميمردم، شرايط کشور به گونه اي نيست که آينده مورد نظر مردم را تامين کند و گذران زندگي در خارج از کشور به اندازه اي مطلوب تر از زندگي در کشور است که رنج غربت و بيگانگي را قابل تحمل ... يا حتي خوشايند ميکند.
از دست دادن اميد به آينده، يعني از دست دادن آينده اين کشور، و اين موضوع بسيار هولناکي است و دريغ که اين را مسئولان متوجه نيستند.