همه چیز از صبح هشتم خرداد سال ۱۲۸۷ شمسی آغاز شد. مته ی حفاری در چاه شماره یک مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ پر فراز و نشیبی برای این سرزمین و مردمانش رقم خورد.
نفت از دره خِرسان مسجدسلیمان فوران کرد تا نه تنها سرنوشت اهالی این منطقه بلکه آینده ی یک سرزمین دستخوش تغییر شود. دانیل هوگانِ انگلیسی که زادگاهش مسجدسلیمان است در کتاب خاطرات بازگشتش به مسجدسلیمان می نویسد: "قبل از اینکه این سفر را انجام بدهم با پشت کار جایزهی دانیل یرگین را خواندم. کتابی عالی دربارهی این که چگونه نفت 130 سال گذشته ما را شکل داده است.
یرگین به ما می گوید که مردی که در آنجا زندگی می کرد، مردی بود که برای مدت هفت سال بدون خستگی کار می کرد تا نفت را در ایران پیدا کند، نام او جورج رینولدز بود. حالا نام او فراموش شده در حالی که دارسی در کتابهای تاریخ و دهان ایرانیان برسر زبان هاست.
آنچنان که در سال 2008 نوه ی دارسی از مسجدسلیمان به منظور بزرگداشت صدمین سالگرد کشف نفت در خاورمیانه توسط پدربزرگش، بازدید کرد. کار حفاری و عملیات در مسجدسلیمان بسیار سخت و طاقتفرسا بود. رینولدز مرد سخت کوش انگلیسی در وصف آب و خوراک آنجا گفته بود: «مدفوع گاو و گوسفند روی آب شناور است، هضم موادی که برای تهیه خوراک در اینجا وجود دارد، آنقدر سخت است که برای حفظ سلامتی و بهداشت لازم است که شخص دندانهای طبیعی بسیار محکم یا دندانهای مصنوعی داشته باشد». مسجدسلیمان، منطقه حفاری، آخرین تلاش تیم رینولدز بود.
رینولدز با مشکلات متعددی روبرو بود. مسئله نبودن جاده مهمترین آن بود. او با پذیرش انواع خطرها، از جمله بارانهای سیلآسا، که نتیجه ی کوششهای شش ماهه را شست و برد، کوه و بیابانها را در نوردید. سرانجام جاده کشیده شد و تجهیزات به محل حمل گردید و در ژانویه 1908 حفاری در این «آخرین» منطقه آغاز شد.
شروعِ تغییر
به یک باره شکل زندگی ساکنین محل اکتشاف اولین چاه نفت تا شعاع شهرهای اطراف زیرو رو شد.
همراه با نفت، تکنولوژی و امکانات رفاهی برای خارجی ها و به دنبال آن کارکنان شرکت نفت که عموما دام ها و بیلشان را رها کرده و از کوی و بیابان پایشان به آفیسهای شرکت نفت باز شده بود، فراهم شد.
طرف خارجیِ قرارداد تلاش می کرد آبادانی و رونق را به شهری میانِ کوه ها بیاورد. اهالی بختیاری مسجدسلیمان می بایست با یک الگوی انگلیسی خو می گرفتند. فرهنگ غرب تا ادبیات مردم منطقه هم نفوذ کرده بود. بطوری که گویش بختیاریهای مسجدسلیمان آمیخته با کلمات انگلیسی شد.
محله های جدید شرکتی با نام های انگلیسی و معماری اروپایی ساخته شد. باشگاه ها و مراکز تفریحی و ورزشی ِ روز دنیا یکی پس از دیگری در این شهر راه اندازی شد. در سینماهای مربوط به شرکتِ نفت، فیلم های روز دنیا به زبان اصلی روی پرده می رفت. بنگله ها یا همان خانه های ویلایی عرصهی رقابت کارکنان برای کسب رتبه ی (گِرید) بالاتر و در نهایت رسیدن به رفاه بیشتر بود.
دانیل هوگان در کتاب خود می گوید: "نفتک خیلی تمیز بود و ردیف به ردیف خونه های ییلاقی با باغ های زیبا و جاده های با آسفالت هموار داشت. کمپ کرسنت، کمپ اسکاتلند و نفتک سه اقامتگاه اروپایی بودند و جمعیت زیادی از کشور انگلستان به این سرزمین سوزان منتقل شده بودند". شرکت نفتِ تازه نفس، دل کوه را تراشید و از میانش جاده احداث کرد. باند فرودگاه زد و پای دنیا را به این شهر کوچک باز کرد و مسجدسلیمان به شهر اولین ها شهرت یافت.
برگزاری کنسرت های موسیقی و جشنواره های مختلف این شهر را در کشور زبانزد کرد. بمرور و بدنبال اکتشاف نفت در مناطق دیگر استان خوزستان، امکانات شرکت نفت شهر به شهر چرخید و فرهنگ یکپارچه ای در خانواده ی بزرگ نفت شکل گرفت. همسران و فرزندان کارکنان هم از این سفره ی گسترده بی نصیب نبودند و به لطف باشگاه های نفت، صاحب مهارت و پیشرفت در زمینه ورزش و هنر و... می شدند. زمین گلف، تنیس و استخرهای شنا و انواع ورزش های مطرح دنیا در اختیار کارکنان و خانواده هایشان قرار می گرفت. تیم های ورزشی نفت به جایگاهی در کشور رسیده بودند که روی جلد کیهان ورزشی در آن سالها این تیتر نوشته شد: "مسجدسلیمان کوچک، تهران بزرگ را بلعید". ساکنین شهرهای نفتی به درجه ای از رفاه رسیده بودند که به پایتخت نشینان برای داشتن امکانات برتر، فخر می فروختند.
جای خالیِ بومیان
اگرچه کار کردن در گرمای تابستان خوزستان آنهم روی چاههای نفت، کاری بس طاقت فرسا بود اما شرکت نفت خوب میدانست چگونه دل کارکنان و خانواده هایشان را بدست آورد. نفتی ها تابستان را می توانستند بهمراه خانواده، در ویلاهای اختصاصی رامسر و محمود آباد در شمال کشور ایام خوشی را سپری کنند. این شکل زندگی یکسان در خانواده ی بزرگ نفت جامعه ی از انسان ها را با فرهنگی درجه یک بوجود آورد که با الگوی تقریبا مشابهه ای، سالها کنار هم زیستند و این بارزترین تفاوت آنها با سایر بومیان منطقه است.
بومیانی که می دانستند کلید رسیدن به زندگی رویایی این است که به هرصورت شغلی برای خود در سیستم نفت دست وپا کنند و یاد بگیرند در کنار غربی ها با صلح و صفا زندگی کنند. تقریبا رویای اولِ هر جوان این بود که پس از دانشگاه بتواند در بخشی از شرکت نفت یا حفاری مشغول به کار شود و به رویاهایش دست پیدا کند. اما این رویا گویی برای همه به شکل یکسال توزیع نمیشد.
از آنجا که نفت خونی در رگ های شهرهای خوزستان است و همواره بهره مندی از این دریای امکانات و رفاه، موهبتی بس عظیم بوده است این سوال ذهن غیرنفتی های منطقه را مشغول ساخته که چرا این آسایش، دست کم در اختیار تمام اهالی مناطق نفت خیز و خصوصا بومی هایی که لوله های نفت از دل زمین هایشان عبور کرده، قرار نگرفته است؟ سوالی که سالهاست پرسیده شده و همواره بی پاسخ مانده است. چگونه بعد از به پایان رسیدن نفتِ منطقه، به یکباره شهر مسجدسلیمان که خاستگاه طلای سیاه در خاورمیانه بود به قهقهرا رفت و تبدیل به ویرانه شد.
گزارش: میترا بخشی زاده