ما ناگزیریم، حتی برای سخن گفتن، به هر چیزی نام یا هویتی نسبت دهیم. در سطح اجتماعی، این هویتبخشی از دستهبندیهای خُردتر مانند بچۀ فلان محل یا اهل بهمان شهر بودن آغاز میشود و حضور در هویتهای قومی، زبانی، نژادی و مذهبی را دربرمیگیرد. اما هر گونه هویتبخشی دو جنبه دارد، یکی ایجابی (جامعِ افراد: یعنی تاکید بر ذات هویتی خود) و یکی سلبی (مانعِ اغیار: نفیِ دیگری و تمام عناصرِ غیر-خود) و به همین دلیل هر هویتی اساساً مشکوک است، زیرا بر دو نوع کلیتبخشیِ اساساً کاذب بنا شده: یکی یکدستی و انسجامِ خدشهناپذیر «ما» و دیگری یکدستی و انسجامِ خدشهناپذیر «آنها». لذا حتی اگر استفاده از این برچسبهای هویتی اجتنابناپذیر باشد، باید مقطعی و مخدوش بودن آن را همواره مد نظر داشت. هیچ وجهِ اشتراک جامع و مانعی برای یک هویت واحد وجود ندارد.
اذهان سطحینگر و غیرنقاد تمایل دارند برای حلوفصل مقطعیِ مسائلشان، دائماً از برچسبهای هویتی استفاده کنند و نهایتا همه چیز را به دوگانۀ کاذبِ ما/آنها فروبکاهند. این اذهان میخواهند از یک سو، با برساختن تصنعیِ این مای خیالی و جعلِ آن، برای خودشان تاریخ و هویتی دست و پا کند؛ و از سوی دیگر، با برساختن یک "دیگری-دشمن" نیز مفرّی بیابند تا تمام کاسه و کوزهها را بر سر این دیگریِ خیالی بشکنند. حال فرق چندانی نمیکند این ما، غربیهای متمدن باشند و آن دیگری، مسلمانان ، یا این ما، نژاد آریایی باشد و آنها اعراب.
اما این اذهانِ سطحینگر عمدتا در همین سطح باقی نمیمانند و برای پیشبرد پروژه پرتناقضشان، ناچارند از این هویتسازیِ اولیه بر سر اشتراکات، به تعمیمِ استثنائات و داستانسراییهای مضحک روی آورده و برای دفاع از یک هویت (خود) یا مقابله با آن (دشمن)، کل آن را به یک وجهِ خاصِ ظاهراً مشترک فروبکاهند، همانگونه که کل مسلمانان با تمام تمدن و گسترۀ عظیم و متکثرشان را به داعش، غرب با تمام تاریخ و تمدنش را مثلا به همجنسگرایی، اعراب از شمال غرب افریقا تا شرق خاورمیانه را به مُشتی بادیهنشین، یهودیان را با تمام نویسندگان، روشنفکران و هنرمندانشان به تاجرانی طمعکار و ... تقلیل میدهند.
پس از حوادث تروریستی اخیرِ پایتخت و مشخص شدن عوامل احتمالی آن، برخی از همین نگرشهای سطحینگر، به سراغ بیربطترین هویتی رفتند که میتوانستند به تروریستها نسبت دهند: کرد بودن. این نمونه اخیر را شاید بتوان از حیث تناقض ذاتی، بهترین نمونه برای این دست هویتبخشیهای کاذب تلقی کرد. حتی اگر تمام انتقادات فوق به مقوله هویتبخشی را نیز کنار بگذاریم، بیتردید "کردها"، حتی در مقام یک هویتِ ساختگی، یکی از معدود عوامل واقعیای هستند که بر روی زمین عملاً در عراق و سوریه با داعش در نبردند. انتساب ارتباط ذاتی بین کردها و تروریستهای مذکور، به همان اندازه خندهدار است که ایرانی دانستنشان. خود آنها پیش از تاکید بر هویت ایرانی یا کردشان بر هویت مذهبی خود تاکید دارند. از قضا، این طرز تفکر که کُردها را مقصر جلوه میدهد، ازحیث شیوه استدلال، بسیار به شیوه تفکر و تحلیل خود داعش علیه دیگران نزدیک است.
اما درس دیگری که این اتفاق برای ما دارد این است که به همان اندازه که جای دادن کردها در مقام "دیگری" قابل انتقاد است، هویتیابی افراطی کردها در مقام تنها "ما"ی حقیقی نیز مشکوک است. آنان که کردها را به طور کلی و سطحینگرانه به خشونت متهم میکنند تا تناقضات هویتی خود را پشت دشمنسازی کاذب پنهان کنند، به اندازه همان کسانی بر خطا هستند که کل مسائل منطقه را به "مسئله کورد" فرومیکاهند و هر شکلی از دیگری (اعم از فارس، عرب یا ترک) را به مثابه دشمن تلقی میکنند. اینها دو روی یک سکهاند و هر دو گرفتار هویتسازیهای کاذبیاند که به جای حل و مواجهه با اصل مسئله و ریشه مشکلات، به دنبال پاک کردن صورت مسئله و فروکاستن بحث به تقسیمبندیهای نژادی خیالی و ساختگیاند و هر دو به یکسان به فاشیسم ختم میشوند: چه تلاش برای سرکوب اقلیت و چه تلاش برای بتسازیِ از اقلیت. این دوگانه امروز نه تنها در ایران، بلکه در کل جهان حاکم است و رسانههای دو طرف هم به آن دامن میزنند؛ و از قضا یکی از مهمترین دلایل تشدید بحرانهای جهانی و منطقهای از جمله جنگها، پناهجویان، حکام مستبد و ... به شمار میآیند.
هرچند ما ناگزیر از هویتسازی و هویتبخشی هستیم، و نیز در مواردی تاکید بر برخی هویتهای خُردِ سرکوبشده میتواند نتایجی رهاییبخش داشته باشد، اما نباید فراموش کرد که آرمانهای ما اگر حقیقیاند، باید جهانشمول باشند. به بیان دیگر، اگر مسایل جهان راه حلی داشته باشند، نه صرفاً کردی، ایرانی، آسیایی، اروپایی، غربی، شرقی، بلکه راه حلی "انسانی"، یا حتی به معنای دقیقتر، "کلی و جهانشمول"، خواهد بود.
*مدرس و پژوهشگر فلسفه