ما در سال فصل یک روز درختکاری داریم . ممکن است کسی در طول سال ، یا مثلا در طول هشت سال تپه ها را به صورتی ویژه برای گلکاری آماده کرده باشد اما واضح و مبرهن است که درختکاری کار دیگری است ! برای همین هم دیروز محمود احمدی نژاد ، بدون اعتنا به اینکه چهارمین سالگرد دلداری دادن مادر چاوز است ، به همراه دوقلوهای افسانه ای اش در حیاط آپارتمانشان ، مراسم روز درختکاری را برگزار کردند . آنها سه نفری یک اصله درخت را که در پیت حلبی قرار داشت ، آوردند و طی یک اقدام منحصر به فرد با همان پیت حلبی در زمین کاشتند! احمدی نژاد همانطور که به پیت حلبی نگاه می کرد ، از حمید بقایی پرسید : فکر نمی کنی یه چیزی کمه؟! حمید بقایی در حالی که بیل دستش بود ، گفت: آره دکتر ، باید یک کلنگ هم میاوردیم ، بدون کلنگ مراسم اصلا رسمیت نداره!
احمدی نژاد سرش را به علامت تائید تکان داد و رو به رحیم مشایی گفت : اسفندیار جان ، چرا کلنگ نیاوردی؟! مشایی عینکش را برداشت و گفت: من خودم یک درختم ، سبز سبز ، ریشه دارم در خاک ! با این حرف ، اشک در چشمهای احمدی نژاد حلقه زد . تا آن لحظه احمدی نژاد سعی کرده بود فقط مراسم را در حد گرامی داشت روز درختکاری نگه دارد اما ناخودآگاه به یاد ختم هوگو چاوز و دلداری دادن مادر او افتاد و زیر لب گفت: اسفندیار جان ، اون بازیگر هندی یه کی بود که همین جور که آواز می خوند ، می رفت یه درختو بغل می کرد؟! اسفندیار گفت : خیلی آدمهای خوب دوست داشتند از این کارا بکنن چون طبیعتشون اقتضا می کرده ، اما شجاعتشو ندارند! حمید بقایی که در این مدت به چالش مانکن پیوسته بود و داشت دکتر و اسفندیار را تماشا می کرد ،یکبار دیگر به حرف آمد و گفت : منم یه چیز اضافه کنم ، بحث فدا شدنه ! دکتر و اسفندیار هم با تکان دادن کله هایشان حرفهای بقایی را تائید کردند؛ و بعد هم فیلم این سخنان گهربار را در فضای مجازی منتشر کردند ... غافل از اینکه آن چیزی که فدا شده بود ، آن پیت حلبی بود که نباید کاشته می شد!
محمدحسین روانبخش / مردم سالاری