راهروی بیمارستان مثل همیشه شلوغ و پرتردد است. بیماران در نوبت پذیرش قرار دارند. بسیاری از آنها آنقدر درد دارند که نمیتوانند سرپا بایستند و شخص دیگری باید برایشان نوبت بگیرد. ناگهان جلوی پذیرش همهمه میشود. متصدی میگوید پزشکان وقت انجام کار تکمیلی درمان شما را ندارند و باید تا هفته آینده صبر کنی و بیمار که خانمی مسن است و معلوم است که دیگر طاقتش طاق شده میگوید من چطور تا هفته آینده صبر کنم؟ متصدی سری تکان میدهد و میگوید باقی ماجرا به ما مربوط نمیشود. نوبتتان را برای هفته بعد بگذارم یا نه؟ خانم مسن چادرش را به دندانش میگیرد و مبهوت از این تصمیمگیری سخت هنوز جوابی نداده که یکی از خدمات بیمارستان دستش را به آرامیمیکشد و با اشاره به او میگوید که همراهش برود. خدمه دستش را در جیبش میکند و یک کارت کف دست خانم میگذارد و آهسته میگوید دکتر امروز عصر در مطبش است و کارش حرف ندارد و به گمان خودش با قیافهای فاتحانه گره بیمار را با دست توانمند خودش باز میکند ... بیمار میماند و یک دو راهی بزرگ. یا باید صبر کند و تا هفته دیگر درد بکشد؛ یا اینکه به مطب دکتر برود و تمام هزینهها را که چند برابر مراکز دولتی است پرداخت کند اما سریعتر درمان بیماریش مشخص شود.
شلوغی و کمبود امکانات در مراکز درمانی دولتی راه بسیار همواری را برای تجارت پرسود پزشکانِ فرصت طلب بر سر بیمارانی که وقت کم و درد بسیار دارند فراهم کرده است در حالی که مراجعه به مراکز درمانی دولتی تعرفه بسیار ارزانتری نسبت به مراکز خصوصی و مطبها دارد و خیلی از افرادی که به این مراکز مراجعه میکنند از لحاظ مالی در مضیقه هستند و توان پرداخت هزینههای گزاف درمانی در مراکز خصوصی را ندارند .
با خانم دیگری صحبت میکنم که گویا برای انجام ماموگرافی به مرکز مراجعه کرده است. میگوید امروز صبح زود مراجعه کردهام و ماموگرافی هم انجام دادم اما بعد از اینکه با متصدی بخش صحبت کردم به من گفتند که برای گرفتن گزارش ماموگرافی باید یک و ماه و نیم دیگر مراجعه کنم چون دکتر اینجا وقت ندارد. در حالیکه وضعیت جسمیخوبی ندارم و اگر خدای نکرده مبتلا به سرطان باشم یک و ماه و نیم فرصت را برای درمان از دست میدهم، فرصتی که شاید به قیمت جانم تمام بشود.
در کلینیک اطفال پدر و مادری را میبینم که خیلی نگران و مضطرب به نظر میرسند. وقتی با آنها شروع به صحبت میکنم میگویند که امروز صبح پسرشان دچار تشنج شده و در اینجا به متخصص مغز و اعصاب اطفال مراجعه کردهاند اما پزشک میگوید که در این بیمارستان نوبت خالی برای نوار مغز نداریم و باید بعد از ظهر به مطب مراجعه کنند این یعنی پرداخت هزینههایی دیگر شامل ویزیت و نوار مغز که در توانشان نیست. بعضی از بیماران هم هستند که تمام مراحل درمانی را گذرانده اند و فقط چند پرسش ساده دارند یا اینکه مشاوره و توصیههایی برای تکمیل و ادامه درمان باید دریافت کنند که باز هم به مطبها ارجاع داده میشوند زیرا پزشک در مراکز دولتی برای توجیه و همراهی بیمارش وقت ندارد! و بازهم خدمهها یا منشیها و ... کارت ویزیت دکتر را به مریضها ارائه میکنند و بعدا گویا از پزشک مربوطه پورسانت خود را دریافت میکنند. البته انجام این مشتریطلبیها شامل حال همه پزشکان یا کادر درمانی نمیشود و چه بسیار پزشکانی هم در مراکز دولتی هستند که بیشتر از توانشان برای خدمت گذاری به بیماران وقت صرف میکنند .
به هر ترتیب، به زعم باور بیمار مبنی بر مصلحتطلبی کادر درمان برای او در حقیقت چنین اتفاقی نمیافتد و این وضعیت بیشتر شبیه به یک تجارت و تلاش برای کسب درآمد بیشتر از طریق حفظ مریض به هر صورت ممکن است. در این میان خیلی از بیماران از اینکه در چه مسیری هدایت میشوند واقعا بیخبر هستند و گمان میکنند که طی این مراحل کاملا عادی است. عدم آگاهی برخی از بیماران به گسترش این موضوع دامن میزند در حالیکه کم کاری و هدایت بیماران به بخش خصوصی یک تخلف به شمار میآید که گاهی بیمار آنقدر مرعوب و وابسته به پزشک است که معمولا جرات اعتراض یا شکایت را ندارد. فشارهای ناعادلانه و القای حس اجبار از همین احساس مرعوب بودن سرچشمه میگیرد در حالیکه پزشکان باید خدمتگزار و نوعی ناجی مهربان به حال بیماران باشند اما معمولا برخی از آنها با حالتی رییس مابانه و مغرور با بیماران رفتار میکنند در حدی که اگر خود بیمار در مورد بدن و بیماریاش سخنی بر زبان بیاورد ممکن است پزشک در همان لحظه وسایل پزشکی را بر زمین بگذارد و خیلی راحت بیمار را براند. اینکه این تصور در اذهان مردم شکل گرفته که پزشکی کاری لوکس و فوق بشری است که از همه شغلها در جامعه بالاتر است و با هر رفتاری میتواند بیماری را درمان کند یک تصور اشتباه و ناشی از ضعف و دردِ بیمار است که باید حتما شکسته شود و از بین برود. در ادامه ذکر منشور حقوق بیمار ضروری به نظر میرسد: «حقوق یک بیمار عبارت است از وظایفی که تیم پزشکی در قبال او دارند و به مجموع امتیازها و تواناییها یا مجوزهای خاص گفته میشود که قانون به بیمار اعطا میکند». منشور حقوق بیمار به روشنی این امر را نشان میدهد که تیم پزشکی و درمانی باید در حقیقت امر خدمتگزار بیمار باشد و هیچ رابطه ای مبتنی بر ترس در پروسه درمان نباید بوجود بیاید که منجر به قطع نیمه کاره درمان بیمار بشود و منافع بیمار بر هر امری در این زمینه برتری دارد .
باز کردن جنبه ذهنی رابطه پزشک و بیمار در کشور ما این فایده را دارد که متوجه بشویم ایراد کار برای اعتراض نکردن و کاملا مطیع پزشک بودن در هر موردی، از کجا نشات میگیرد. ترس و اعتماد صد درصد در مورد بعضی از پزشکان (و نه همه این قشر زحمتکش) فقط و فقط منجر به افزایش درآمد پزشک مربوطه میشود و هیچ تاثیر مثبتی بر روند درمان بیمار ندارد .
کمکاری و هدایت بیماران خطایی استراتژیک در مراکز درمانی است که تبعات اخلاقی و انسانی آن کم نیست. تبعاتی که میتواند منجر به، به خطر افتادن جان و مال بیمار بشود در حالیکه تمام سیستم درمانی باید برای کم کردن رنج بیمار بسیج شوند و در نهایت احترام و رعایت موازین اخلاقی و رفتاری با ایشان همراهی کنند.
در دولت یازدهم طرح تحول سلامت در سطح کلی سلامت مردم و بالا رفتن شاخصهای مربوط به آن اجرا شد و از مهمترین ارکان آن میتوان به کاهش میزان پرداختی بیماران بستری و همچنین ارتقای کیفیت خدمات ویزیت و برنامه حفاظت مالی از بیماران صعبالعلاج، خاص و نیازمند در بیمارستانهای دولتی (عدالت درمانی) اشاره کرد که البته با اجرایی شدن این طرح سیل بیماران به سوی مراکز درمانی دولتی سرازیر شده که همین امر این مراکز را با کمبود امکانات مواجه کرده است و برخی از راههای تشخیصی بیماری از قبیل سونوگرافی، آزمایشها و غیره با تاخیر انجام میشود که باعث سوءاستفاده از بیماران و هدایت آنها به سمت مراکز خصوصی و مطبها میشود و حتی در برخی موارد پزشکان علاوه بر کشاندن بیماران به مطبهای خود آنها را به سمت مراکز تشخیصی مانند آزمایشگاهها و... که طرف قراردادشان هستند هدایت میکنند یعنی به غیر از حقوق و مزایایی که از بیمارستان دریافت میکنند، ویزیت کامل مطب خود و همچنین پورسانت مراکز تشخیصی را هم دریافت میکنند.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در این طرح معنای سلامت فقط عدم بیماری نیست بلکه رفاه جسمی، روانی و اجتماعی است که با توجه به تجاری شدن و مشتریطلبی در امر درمان بوسیله عدهای از پزشکان، ارکان این طرح نیز زیر سوال میرود. اجرایی شدن این طرح نباید سایق سیستم بهداشت و درمان به سمت مشتریطلبی شود چون اهداف این طرح مبتنی برگسترش عدالت اجتماعی و احترام و تکریم به بیماران است. از بین بردن خلاهایی اینچنینی و همچنین چالشهای اجرایی که به ضرر بیماران تمام میشود بسیار مهم و ضروری است. بالا رفتن پتانسیل درمانی مراکز دولتی و اتخاذ راهکارهایی که با الزامات دولت باید تعیین شود میتواند منافذ ورود پول افراد ضعیف و کمدرآمد جامعه را به جیب برخی از پزشکانِ سودجو ببندد و این مسایل در حالی اتفاق میافتد که از نظر مسئولان، ارجاع، اعزام و انتقال خارج از ضوابط بیماران به بخش غیر دولتی ممنوع و غیر قانونی است مگر در مواردی که به صورت مستدل نیاز به ارجاع بیمار تشخیص داده شود. اصلاح وضعیت موجود ارزیابی دقیق و دوباره در سیاستگذاری، هماهنگی و نظارت را میطلبد. سلب اختیار از بیماران و اجحاف و گزافهپردازی برای گمراه کردن و هدایت آنها به مطبهای خصوصی باعث ضعیف تر شدن قشر کمدرآمد و بیاعتمادی نسبت به سیستم سلامت و درمان کشور است. پایش مداوم وضعیت و سطح رضایتمندی مراجعان و بیماران و نظر سنجیهای هدفمند برای کنترل وضعیت این دست تخلفات و جلب اعتماد مردم در مراکز درمانی و همچنین ارائه راهکارهای قانونی باعث میشود تا پزشکان و کادر درمانی متخلف از هدایت مراجعان به مراکز خصوصی دست بردارند. در پایان ذکر قسم بقراط که همه دانشجویان پزشکی در هنگام مراسم فارغالتحصیلی با صدای بلند باید بخوانند شاید تلنگری باشد به ذهن خوانندگان تا مفهوم و مقصود علم پزشکی مشخص شود:
به نام خداوند جان و خرد، در این هنگام که به عضویت جامعه پزشکان درآمدهام، سوگند یاد میکنم که زندگانی خود را در خدمت به جامعه بشریت وقف نمایم...
... هرگز راضی نشوم که مذهب و ملیت، سیاست و مقامات دنیوی و منافع مادی اندک لحظهای مرا از توجه نسبت به بیماران باز دارد، برای حیات آدمی از هنگام انعقاد نطفه تا واپسین لحظه زندگی اهمیت و احترام خاص قائل باشم و هیچگاه دانش پزشکی را برخلاف قوانین انسانی به کار نبرم.... آمین.