آنچه در طی هفتههای اخیر و متاثر از شرایط ملتهب جامعه با آن روبرو بودهایم، بهرهبرداری سیاسی فرزند مخلوع آخرین پادشاه پهلویها، رضا پهلوی و پدیده «من وکالت میدهم» است که میتوان از زوایای مختلف بدان پرداخت.
در ابتداییترین صورت از این پدیده باید اشاره کرد که بروز کاستیها و شکافها گاهی بستر جامعه را دچار اعتراضاتی مینماید که این اعتراضات منجر به آن خواهد شد که پیام مردم به صورتی واضح و عریان به گوش حاکمیت برسد. در همین راستا آنچه که تحت تاثیر شکلگیری این فضای اعتراضی شکل میگیرد، بهرهگیری سیاسی ساختار اپوزیسیون خارجنشین و بازی قدرتی است که شرایط کنونی را دستمایهای جهت پیشبرد اهداف خود قرار میدهد.
پدیده «من وکالت میدهم» در واقع همان بهرهبرداری سیاسی رضا پهلوی است که سعی بر آن دارد تا از فضای اعتراضی شکل گرفته در جامعه بیشترین بهره سیاسی را ببرد و گمان میکند میتواند نارضایتیها را در چارچوب گفتمان خود صورتبندی نماید و به یگانه منجی مبدل گردد که در پی رستگاری مردم ایران ظهور کرده است.
اما فارغ از آنکه نام او برای اذهان جمعی تداعیکننده دودمان پهلویهایی بوده و هست که هرگونه صدای مخالفی را به شدیدترین صورت ممکن در نطفه خفه مینمود، سوالی را میتوان مطرح نمود که چگونه میتوانیم به تجربه تاریخی و مبارزاتی یک ملت اینگونه پشت کنیم؟ اندکی در این فکر غوطهور گردیم که چگونه میتوانیم یکبار دیگر به عقب برگردیم و آرمان گذار از قیم مآبی شاهانه را به هیچ انگاریم و یکبار دیگر تا کمر در برابر اراده او خم شویم؟ شکست واقعی آنگاه صورت خواهد پذیرفت که تاریخ آزادیخواهی یک ملت که در پی شکستن دیوارهای استبدادی صورت پذیرفته است را فراموش نموده و چشمان منتظرمان را به دهان کسی معطوف داریم که هیچ فهمی از واقعیت جامعه ایرانی ندارد.
از طرف دیگر وکالت دادن به یک فرد، یعنی خِرد جمعی یک جامعه را به هیچ انگاریم که همگی باید به صف شویم و نگاهمان را به دهان یک منجی معطوف داریم که چه نسخهای برایمان میپیچد. احساس «شبانی» برای رضا پهلوی معطوف به «رمه» فرض کردن فرد فرد افراد جامعهای است که به دنبال قیم میگردند تا اعتراضات آنها را به فعلیت در آورد.
گاهی رجوع به تاریخ گذشته و پدیدههای اجتماعی-سیاسی آن دوران، میتواند سرنخهای بسیار خوبی را پیش روی ما قرار دهد که با یک جمعبندی اصولی دریابیم که داعیهداران سلطنت چه خیال خامی را در سر میپرورانند. مشروطه سلطنتی از بدو پیدایش، تداوم همان استبداد شاهی با بهرهگیری از ابزارهای قانونی بود که علیالظاهر بسیار متمدنانه میآمد، اما کارگزاران آن (مجلس شورای ملی) یا بله قربان گویانی بودند که مطیع دستورات همایونی بودند، یا اگر همتی هم داشتند، نمیتوانستند در برابر قدرت دستگاه سلطنت عرض اندامی کنند. بنابراین آنچه که از مشروطیت سلطنتی در دوران قاجار و پهلویها شاهد بودهایم، تنها صورتی اقتدارگرایانه از اراده شاهانهای بود که خود را قیم مردم میدانست. حال جریان وکالت دادن امروز هم در تداوم همان اراده شاهانه فرزند خارجنشین شاه مخلوع است.
با علم و درک به تمام بحرانهای نهفته در بطن جامعه ایرانی، باید به این واقعیت اشاره نمود که هرگونه راهکار برونرفت از بحرانها از دل جامعه و سیاست داخل کشور خواهد گذشت. فضای کشمکش و تعارضات داخلی از دل گفتوگو و آشتی ملی در داخل و مابین گروههای داخل کشور حل خواهد شد. اما باید به این موضوع توجه داشت که چنانچه نتوانیم تن به اصلاحات ضروری در درون ساختارهای قدرت و جامعه بدهیم، هر روز باید شاهد شکلگیری کمپینهای وکالت دادن به دندان تیزکردگانی باشیم که هر آن بهدنبال آنند تا از آب گل آلود ماهی خود را بگیرند.
در نهایت با درک این واقعیتها و همچنین مخاطرات منطقهای و بینالمللی از سوی حاکمیت قدرت، درک مخاطراتی که از سوی جریان اپوزیسیون که با ظاهری دلسوز اما بدنبال منافع سیاسی خود تلاش در جهت تهییج و گسترش فضای آشوب و التهاب در جامعه دارد، با صورتبندی اصلاحات ضروری، با کاستن از میزان التهابات داخلی، مشارکت دادن تمامی گروهها و شنیدن تمامی صداها در آینده و سرنوشت کشور، میتوانیم از بار فضای بحرانی بکاهیم و آن را به مهملی جهت همدلی و گشایشها تبدیل کنیم.