«سمت و سوی صیرورت بالنده جهان در قرن پیشرو»، عنوان مقالهای بود در سال 1371 یعنی حدود 30 سال پیش برای درج در مجله «جامعه سالم» به سردبیری نویسنده و روزنامهنگار صاحب نام، فیروز گوران؛ مجلهای که آن زمان توقیف شد و این مقاله به انتشار در این مجله نرسید.
این مقاله با همین عنوان حاوی بحثی نظری از آینده روابط دیپلماسی جهان در آن سالها بود. تدوین آن، زمانی صورت گرفت که نگارنده هنوز وارد تحصیلات دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علامه طباطبایی نشده بودم و نظریههای سیاسی جوزف نای، رابرت کوهن، فرگوسن، منزباخ و ادامهدهندگان نظریه آنان در عرصه فرا ملیگرایی به فارسی ترجمه نشده بود تا در مراکز دانشگاهی تدریس شوند و اینجانب نیز اطلاعی از این بحثها در روابط بینالملل نداشتم، ولی این مقاله در همان زمان حاوی نکته مهمی بود و آن تاکید بر تغییر صف بندی و آرایش قوا میان دو قطب شرق و غرب در صحنه جهانی بعد از برداشتن دیوار برلین در سال 1991 و تحولات شگرف و حیرت آور در حکمرانی اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی این امپراطوری به عنوان دومین قدرت جهانی بود.
مبنای نظری این مقاله که هرگز چاپ نشد، بعد از گذشت 30 سال همچنان مطرح است: سمت و سوی صیرورت جهان به عنوان یک مفهوم کلی چیست و به رغم تغییر جهت بسیاری از تضادهای درونی و آرایش متفاوت «قوای تقابل جو» میان غرب و کشورهای موسوم به شرق؛ عمدتا چین و روسیه، آیا وجه بالنده و رو به جلو در جهان امروز وجود دارد و اگر هست در کجا نهفته است؟ یعنی جهان امروز با این ویژگیها بر آن است تا با خود چه کند؟ آیا آنچه روند محتوم جهانی شدن جهان خوانده میشد همچنان ادامه خواهد یافت یا پس از فرآیند نامطلوب جنگ روسیه با اوکراین جهان از این مسیر بازمانده است؟
به عبارتی، اگر جهان به سمت جهانی شدن پیش نمیرود، پس صیرورت آن به چه سویی است؟ کشور ما با ویژگی حکمرانی نظام جمهوری اسلامی ایران و یک جغرافیای سیاسی بسیار مهم و حساس در کجای این جهان جدید پر از تضاد و تضاریس و تقابل جویی قرار گرفته و یا الزاما باید در کجا قرار گیرد که شایسته آن باشد؟
کشور ما ضرورتا باید چه سمت و سویی در حوزه دیپلماسی و روابط بینالملل را دنبال کند که در درجه اول از بلای جنگی خانمانسوز در امان باشیم و در یک دیپلماسی مخمصه آمیز، طعمه تضادهای جدی و تقابل جویانه و لابه لای جرز تنگ و تاریک گریزناپذیر اهداف قدرتهای جهانی قرار نگیریم، دوم اینکه چه روشهایی را در پیش گیریم که ضمن حفظ استقلال کشور بتوانیم منافع ملی خود را نیز تامین کنیم؟
پیش از این، مقالهای نظری با عنوان پایان
عصر دیپلماسی «این» یا «آن» در قالب یک استعاره سیاسی در روزنامه مردم سالاری، هفتم بهمن ماه 1400 چاپ شد که ناظر بر وضعیت دوگانه تصمیم گیری در مورد برجام و تعیین تکلیف با این عرصه جدی و سرنوشت ساز دیپلماسی توام با سمت گیری سیاسی چند جانبه با تمام قدرتهای بزرگ بود.
اینک، با اتکا به همان مبنای نظری، به سفر بی سابقه نانسی پلوسی بانوی آهنین 82 ساله رهبر حزب دمکرات در کنگره آمریکا به تایوان که موجب آمادهباش ارتش خلق چین شد میپردازیم؛ واکنشی که در آن، خویشتنداری یک ابر قدرت به چشم نمیخورد.
این سفر که نوعی حمایت سیاسی از تایوان و بیشتر با این هدف انجام شد، پوستههای ظاهری مناسبات سیاسی و روابط میان آمریکا و چین را کنار زد و نشان داد تضادی جدی میان این دو کشور، بیش از آنچه تصور میشد وجود دارد.
این در حالی بود که نه «بایدن» و نه بخشی از کنگره آمریکا با این سفر چندان موافق نبودند و حمایتی آشکار نیز از آن نکردند، ولی چین، موضوع را بسیار مهم تلقی و سعی کرد آن را دخالت آمریکا در امور داخلی خود قلمداد کند که در نتیجه واکنشی بسیار جدی از خود نشان داد.
نانسی پلوسی حتی یک قبضه پیشتوی سر پُر دوره قاجاری نیز با برد و کُشندگی پنج متر با خود حمل نمیکرد، اما ارتش خلق چین مانوری چنان گسترده در هوا و دریا به نمایش گذاشت که حیرت و بعضا ترس و نگرانی جهان را برانگیخت و حتی موضوع حمله نظامی چین به تایوان از سوی بعضی تحلیلگران سیاسی مطرح شد!
گرچه گزارشها حاکی از این بود که مردم تایوان گویا ککشان هم نگزید، یعنی نه سفر نانسی پلوسی را جدی گرفتند و نههارت و هورتهای نظامی چین را، بلکه به مثابه ضرب المثل «نه خانی آمده نه خانی رفته» به زندگی روزمره عادی خود ادامه دادند و چه پیاده یا با دوچرخه و چه سوار بر توربو ترنهای مدرن یا متروهای سریع السیر زیر زمینی به سر کارهای خود رفتند!
حال اگر بخواهیم از دریچه این سفر و واکنشهای چین نسبت به آن در چارچوب تضادهای عینا موجود در جهان بپردازیم، باید بگویم گرچه نانسی پلوسی در این سفر کوتاه و پر تنش خود، حتی یک بار از تایوان به عنوان کشوری مستقل یاد نکرد، اما لشکر کشی چین حاوی یک پیام بود که جهان در لبه تیغ تیز تضادهای جدی میان آمریکا و چین در یک بازی تقابلجویانه برای تحکیم و اثبات هژمونی جهان، چون سرنوشت بندبازانی در ارتفاع مرگ و زندگی قرار دارد!
پیش از این، کانون این تضاد میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که با دارا بودن هزاران کلاهک هستهای، در پیمانهای سالت یک و سالت دو، منع به کار بردن سلاحهای هستهای مهار شده بود.
اینک به نظر میرسد تضاد اصلی جهان
کنونی میان چین و آمریکا است و سفر نانسی پلوسی به واقع حدت و شدت این تضاد را آشکار ساخت. بر اساس نظریات بسیاری از استراتژینهای صاحب نام، قرارگاه و زمان تعیین سمت و سو یا نتیجه رویارویی این تضاد، در سالهای بعد از 2025 خواهد بود، زیرا این باور وجود دارد که چین از جایگاه مقام دوم اقتصاد جهانی به جایگاه اول دست مییابد.
حال اگر این تغییر وضعیت تضادهای جهانی و صیرورت سمت و سوی آن را بپذیریم، سوال این است که بهترین راهبرد سیاسی در روابط دیپلماتیک در صحنه جهان برای کشور ما با یک ژئوپلیتیک بسیار حساس و تعیین کننده با این فرض که روسیه بعد از جنگ کاهنده با اوکراین و شکست راهبردی در این نبرد نابخردانه و بی سرانجام به یک قدرت جهانی درجه سه تبدیل خواهد شد، چه خواهد بود؟ و طبعا باید پرسید؛ پوتینی که در وضعیت کنونی اش حاضر است هر کس، هر چیز و هر کشوری را برای تثبیت موقعیت پیشین خود قربانی کند، با کشور ما چه خواهد کرد؟
از سوی دیگر، چین برای کسب هژمونی جهانی ناگزیر است از هر مناسبات سیاسی و اقتصادی به نفع خود بهره جوید و نمیخواهد خود را به به هیچ عهد و پیمانی پایبند کند، ضمن اینکه این چین و روسیه نیستند که ما را تحریم کرده اند و منابع ارزی عظیم ما در دست آنهاست، بلکه پولهای ما در دست آمریکاست و ما باید به فکر گرفتن این پولها از این کشور باشیم!
پس با توجه به تضادهای جهانی کنونی، روابط دیپلماتیک کشور ما باید به گونهای باشد که قربانی این دو ابرقدرت هر کدام با اهداف
مختلف نشویم. تعبیر این جمله ساده که تا حدی به شعار زدگی تنه میزند این است که با درک وضعیت تضادهای شدید و حاد کنونی بر سر هژمونی جهانی و گسترش مناطق نفوذ سیاسی اقتصادی آنها، و همچنین در شرایطی که با آمریکا تقریبا به طور کامل (مگر زیر زیرکی) رابطه امان قطع شده، منافع ملی خود را به خاطر همین قطع رابطه در لابه لای جرز تضاد کشورهایی که اصولا نمیتوانند به جز تثبیت موقعیت خودشان، منافع دیگر کشورها را ملحوظ کنند قرار ندهیم.
بیاییم باور کنیم تامین معاش، رفاه، اشتغال و توسعه پایدار سرزمینی که در آن زندگی میکنیم در وضعیت کنونی در لوای هر سیاستی،
عین استقلال و سرافرازی است و هر رابطهای خواه با شرق (چین و روسیه) یا غرب به رهبری آمریکا اگر در این مسیر قرار گیرد توجیه پذیر است و مردم را همسو و همراه خواهد کرد که در نتیجه قدرت حکمرانی در هر شکل و قالب افزون خواهد شد. محیط کردن روابط کشور در یک سو، به استقلال و توانمندی کشور آسیب جبران ناپذیر وارد خواهد ساخت.
به نظر نمیرسد، دو کشور چین و روسیه که میخواهند هژمونی جهانی را قبضه کنند و مسئله اصلیاشان هم همین است، اگر کشورمان در شرایط دشوار و مخمصهآمیزی قرار گیرد حاضر شوند یک قرص نان بربری به رایگان به مردم ما ببخشند.