رابرت جی لیفتن(Robert Jay Lifton) متولّد ۱۹۲۶ م. یک روانپزشک آمریکایی است که بواسطهی پژوهشهایش در زمینهی علل و تأثیرات خشونت سیاسی و شستوشوی مغزی شناخته شده است. او در کتاب «اصلاح اندیشه و روانشناسی توتالیتاریسم: یک مطالعه دربارهی شستوشوی مغزی در چین» به هشت ضابطه اشاره میکند که تحت آنها حکومتهای توتالیتر سعی میکنند ذهنِ شهربندانشان را تغییر دهند و آنها را به شکل غیرمستقیم کنترل کنند.
هدف از کنترل شهربندان در حکومتهای توتالیتر تسلّط بر دنیای بیرونی و درونی مردم است. حکومتهای توتالیتر میخواهند بر هر چه که شهربندان میخوانند، مینویسند، میبینند، میشنوند، میگویند، تجربه میکنند، مصرف میکنند و... تسلّط داشته باشند. علاوه بر این میخواهند بر ذهن و عاطفهی شهربندان مسلّط باشند و آنها را طوری تربیت کنند که حبّ و بغضشان به دلخواه حکومتگران باشد و الگوهای ذهنی-عاطفی القایی حکومتگران را به شکل خودجوش و دلخواه تکرار کنند.
هشت ضابطهی معرفی شده توسط لیفتن چنیناند:
۱. کنترل محیط اجتماعی و فرهنگی(Milieu Control):
در کنترل محیط، ارتباطات شهربندان با جهان پیرامون، و تبادل اطلاعات با آن، محدود میشود و تحت نظارت قرار میگیرد. واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی باید همانگونه دریافت، فهم و تفسیر شود که حکومتگران میخواهند. این کنترل نهایتاً شهربند را به یک فرد جداافتاده و منزوی بَدَل میکند که در انزوای فکری و عاطفی به شدت آسیبپذیر است.
۲. ساختنِ تجربهی درونی(Mystical Manipulation):
در این ضابطه، دنیای تجربهی درونی فرد بهگونهای طراحی میشود، که شهربندان، جهان، تاریخ و اجتماع را به گونهای بفهمند و تفسیر کنند که حکومتگران میخواهند. در این طراحی، رهبران حکومتگر باید دارای نقش ویژه، استعداد فوقطبیعی، برتری اخلاقی و معنوی و بینش عمیق و روشنیبخش معرفی شوند. این برتری باید توسط بازتفسیر تاریخ، متون مقدّس و پیشگوییها تأیید و تقویت شود. هر روایت دیگری از تاریخ، متون مقدّس و پیشگوییها جز روایت رسمی، یک انحراف و اساساً غلط است.
۳. مطالبهی خلوص(Demand for Purity):
در این ضابطه به شهربندان القاء میشود که جهان دو شِق است: خوب/بد، خیر/شر، ما/آنها، حزب/ غیرِ حزب. هر شهربندی باید تلاش کند خود را هر چه بیشتر با ایدئولوژی حاکم مطابق کند تا در زمرهی نجات یافتگان باشد. در تقابلِ خوب/بد، خیر/شر، ما/آنها، حزب/ غیرِ حزب، عناصر بیرون از قلمروی مُجاز، باید از میان برود؛ تا به افراد نجاتیافته و خواهان نجات، آسیب نرساند. القای حسّ گناه و شرم یک ابزارِ قدرتمند برای تحقق این ضابطه است.
۴. اعتراف(Confession):
هیچ حریم خصوصیای وجود ندارد و هر فردی که معیارهای ایدئولوژی حاکم را رعایت نکردهاست؛ گناهکار و کجرو است. او باید در حضورِ دیگران به گناهان و کجرویهایش اعتراف کند؛ و بابت آنها عذر بخواهد. گناه، فقط شامل رفتار نامطابق با معیارهای ایدئولوژیک نیست؛ بلکه هر نگرش و فکرِ ناجهتمند با ایدئولوژی نیز شکلی از گناه است. شک در درستی ایدئولوژی نیز خطایی بزرگ است.
۵. دانش مقدّس(Sacred Science):
ایدئولوژی حاکم، دانش مقدس و یقین مطلق است. این دانش فراتر از شکّ، سؤال، خطا و اختلاف است. حقیقت مطلق و خالص، تنها در دایرهی ایدئولوژی حاکم موجود است. دانشهای بیرون از ایدئولوژی یا اساساً خطا هستند؛ یا آمیزهای از خطا و حقیقت. تفسیرِ درست ایدئولوژی فقط برای رهبران برترِ حزب ممکن است. آنها سخنگویان خدایند و ورای خُردهگیریاند.
۶. تحمیل زبان (Loading the Language):
حکومتگران توتالیتر، جهان را از طریق واژههایی تقلیلیافته برای شهربندانشان ساده میکنند. بهکارگیری و ترویج چنین زبانی، ذهن شهربندان را نسبت به واقعیت بیحس میکند. آنها جهان را از طریق یک الگوی زبانی کلیشهای و تقلیلیافته میفهمند و تفسیر میکند؛ زبانی که تکلیف همهچیز در آن به سادگی روشن شده است. هدف از ابداع و ترویج چنین زبانی آن است که اندیشهی مستقل سرکوب گردد و شهربندان تنها با واژهها و دستهبندیهای مطلوب حکومت بیندیشند.
۷. چیرگی دکترین بر فرد(Doctrine over person):
تجربههای فکری افراد، فینفسه اهمیتی ندارد مگر آنکه در راستای اصول ایدئولوژی حاکم باشند. هر گونه تجربهای که متناسب با اصول ایدئولوژی حاکم نباشد؛ یا با آن اصول متضاد باشد، یا باید اساساً نفی شود، یا به طریقی تفسیر شود که مؤید اصول باشد. آنچه درست و واقعی است، ایدئولوژی است؛ و سایر چیزها باید درستی و واقعیتشان را در پیشگاه ایدئولوژی ثابت کنند؛ نه بالعکس.
۸. اعطای حیات(Dispensing of existence):
تنها افکار و افرادی حقّ حیات دارند که در دایرهی ایدئولوژی فعالیت میکنند. آنها که درون چنین دایرهای نیستند؛ یا خوابگردها و گمراهانیاند که نیاز به بیداری دارند؛ یا مغرضها، دشمنان و منتقداناند. خوابگردها و گمراهان را باید بیدار و به حقّانیّت ایدئولوژی آگاه کرد. مغرضان، دشمنان و منتقدان را باید نفی و طرد کرد که موجب گمراهی سایرین نشوند. تنها راه حقیقت، راه ایدئولوژی است. سایر راهها باید نابود شوند.
پی نوشت:
٭«شهربند» در فارسی به معنای «زندانی» و «کسی است که در محاصره افتاده است». «شهربند» را بهجای واژهی «شهروند» به کار بردهام. اولی انسانِ گیرافتاده در حکومت توتالیتر، و دومی یک انسان آزاد در یک جامعهی آزاد است که دارای حقوق فردی و اجتماعی بهرسمیت شناخته شده، میباشد.
*پژوهشگر فلسفه